سایر منابع:
سایر خبرها
و قفل شدن نرم افزار نخواهید دید اونهایی که رایزن خریدن خیلی بالعینه میبینن که من 8 ماه پیش راجب amd حق گفتم و با نصف قیمت اینتل ، قدرت و کیفیت و طول عمر 200% بیشتر بدست اوردن بینی بین الله ، هر 15 نفر تو این دوماه خیلی راضی حستن و خوشحالم که اینقدر زیرک بودن که بهینه بودن(قدرت سینه بنچ / قیمت ) تو خرید یاد گرفتن و چون همه و مغازه دارای اینتل فروش یا عادت کرده ها میگن اینتل ...
محکم توی بغلش بگیرد منم میدانم تو هم میدانی این آخرین زیارت بود این اتفاقات برای هیچ کس پیش نمی آید برود جاهای از حرم که من امروز رفتم چرا روزهای دیگر این اتفاق برای من نیافتد . آنجا بود که من قانع شدم این یک زیارت عادی نبود همان طور هم شد این شد آخرین زیارت شهید محرابی تبدیل شد. دختر شهید محرابی: من اعتراض کردم گفتم: بابا همیشه تو با ما می رفتی زیارت چرا این دفعه تنهایی رفتی بابا گفت ...
شما دسته گل ساختین؟ جهانگیری با اخم گفت: شمعدونیای لب پنجره رو برداشتن با طناب بند رختای بابای مدرسه بستن شون به هم دهخدا با خشم پرسید: از بابای مدرسه اجازه گرفتین؟ مشایی پوزخند زد و گفت: همچین طناب طناب میکنه انگار دکله، ما سهم مون رو از مدرسه برداشتیم، تازه شمعدونیا رو هم با گلدونش برداشتیم تا مدافعان حقوق شمعدانی ها اعتراض نکنن ، ابتکار گفت: یعنی زمین خواری تو روز روشن . تا دهخدا ...
بنویسم کراوات یهو تایپ شد دراز آویز زینتی. 4. 3مدل مسیج رو نباید سین کرد: 1-ویسی که معلوم نیست چیه 2-سلام خوبی؟ 3-فقط اسمتو نوشته باشه اینا قشنگ معلومه کار دارن و میخوان خفت کنن آدمو طریقه صحیح مصرف پیاز 5. من هر بار که از این انگورهای درشت قرمز می خورم فکر می کنم یکی از خُلفای عباسی ام. 6. عموم تو گروه پیام داد همه پیاماتونو پاک ...
.... هر دفعه همین رو می گفتم بهش؛ اما علی جوری عاشق شده بود که به هیچ طریقی نمی شد جلویش را گرفت. علی پدر چهار بچه است و کلا در فضای جنگ و سوریه نبوده است؛ اما ناگهان عزم رفتن می کند. رفتنش به سوریه برای بهترین رفیقش هم باور پذیر نیست. با آنکه خوب می داند شرایط پیوستن به فاطمیون چیست و علی همه آن شرایط را دارد، اما مرتب زیر گوش علی می خواند که نمی شود و نباید تو بروی؛ اما علی که راهش را انتخاب ...
مثل همه آدم ها، منم داشتم زندگیمو به شکل کاملا عادی و معمولی انجام می دادم تا این که یه روز برای عمل ساده دستم رفتم بیمارستان. بعضی از دکتر و آزمایش فرار می کنن اما من همیشه نظر خوب و مثبتی به دوا و دکتر و حتی تخت بیمارستان داشتم. شوهرم با ناهید و نورا دو تا دخترام همیشه کنارم بودند. بچه ها با این که دوقلو و دبستانی بودند اما در نبود من خونه و زندگی رو مثل بزرگا تمیز و مرتب نگه می داشتن. یک غده ...
نمایشگاه نگذاشتید؟ چرا، یک دفعه گذاشتم البته نه همه این عکس ها، نه. تعدادی از این عکس ها را در نشر ثالث گذاشتم. -نشر ثالث جای کوچکی برای چنین نمایشگاهی نبود؟ آن موقع اولین بار بود که گذاشتم که در افتتاحیه اش آقای انوشیروان روحانی - که من با پدرش خیلی رفیق بودم - همراه خانمش تشریف آوردند. آقای دولت آبادی آمدند. محمود دولت آبادی معروف، (خنده) توی دنیا معروف... آمدند ...