سایر منابع:
سایر خبرها
.... انگار دنبال چیزی می گشتند. آن ها هم پنهانی می رفتند. انگشتم را روی دهانم گذاشتم و به شوهرم علامت دادم ساکت بماند. به گورسفید رسیدیم. همه جا سوت و کور بود معلوم بود عراقی آن طرف روستا هستند و هنوز داخل روستا نیامده اند از بالای سرمان، خمپاره ها و گلوله های هر دو طرف رد می شد به آرامی وارد خانه شدیم کورمال کورمال توی اتاق رفتیم علیمردان آرام گفت: فرنگیس به خاطر رضای خدا زودتر وسایل ...