سایر منابع:
سایر خبرها
داشت و آن روز طبق روال هر سال در خانه مادرم برای ظهر تاسوعا روضه انداخته بودند در مجلس روضه نشسته بودیم که یک دفعه خانمی در را باز کرد و هراسان گفت: موتوری زد بچه تان را کشت. من می دانستم که این بچه، بچه خودم است، چون مصطفی خیلی شیطنت داشت. مصطفی را از سه سالگی نذر حضرت عباس کرده بودم حالم زیر و رو شد طوری که نشستم و نتوانستم تا دم در بروم همین که چشمم به کتیبه یا ابوالفضل ...