سایر منابع:
سایر خبرها
آقای اسدی یکی از آن هاست. داستان این طور شروع می شود: شب های تعطیل نوروز است و وضع من از همیشه بدتر. دخترها را یکی یکی خانه شوهر فرستاده ام و حالا فقط پسر در خانه ام مانده است. خانواده پدری ام دسته جمعی از دهات فریدن و دامنه و گنجار آمده اند. دامادها و برادر زن هام هم عید دیدنی آمده اند و رفتن شان معلوم نیست. با این وضع، در خانه ما که زنم اسمش را گذاشته قوز سگ صاحبش را نمی شناسد. ص 61 ...