سایر خبرها
در یک خانه نیمه ویران می بینم. جایی که با کودک یک سال و نیمه اش چادر زده و زندگی می کند، بعد از اینکه همسر معتادش رهایش کرد و او ماند بی خانه و کاشانه. با بغض حرف می زند و کلافه است: آمدم این خانه نیمه تمام را پیدا کردم. 20 ساله بودم که ازدواج کردم و از همان وقت هم بدبختم . تمام وسایل زندگی اش یا بهتر بگویم باقیمانده زندگی اش، این گوشه و آن گوشه پرتاب شده. توی چادر چند دست رختخواب پهن ...
تمثال بزرگ غلامرضا تختی و میل های زورخانه ای مواجه می شوید. امیرحسین ثقفی، پسر او که از قضا فیلم ساز هم هست، در رشته بوکس دارای قهرمانی است. گفت وگوی ما را در ادامه بخوانید. گویا قرار است فیلم جدیدی بسازید؛ درست است؟ فیلمی را در اواخر سال گذشته کلید زدیم که این روزها مراحل فنی پایانی اش را سپری می کند. نام فیلم روسی که به کارگردانی امیرحسین ثقفی و تهیه کنندگی خودم است. فیلمنامه جدیدی را ...
رو به چهره ش آرایش کرده بودن و موهاشو هزارتا زنِ زیبا با ظرافت بافته بودن، هر بادی که می وزید و شالش تکون می خورد دست و تن و دلم می لرزید. اصلاً یه حالی بودم. یه ساعتی از مسیر گذشته بود که با خودم عهد کردم وقتی رسیدیم به مادرم بگم حتما با مادرش حرف بزنه، داشتم نقشه می کشیدم که چی بگم و چه کنم که مینی بوس کنار جاده ایستاد و اون دخترِ کُرد با مادرش پیاده شد و رفت. همه چیز تو چند لحظه اتفاق افتاد و ...