سارا به اتاق مشاوره که رسید نگاهی به اطراف کرد و روی صندلی مقابل مشاور نشست. چشمانش را بالا آورد اما اشک از گونه اش جاری شد، آرام اشک ها را کنار زد و لب به سخن گشود. به گزارش ایران، وی گفت: پدرم یک کارگر ساده بود و حقوقش کفاف هزینه های من و 5 خواهر و برادرم را نمی داد. ... ... ادامه خبر