. پسرم عزیز من بود. پسرم نمازخوان بود. مطمئنم پسرم مرا نگاه می کند. او ناراحت است. نمی دانم دوری مرا تحمل می کند؟ ناراحت است که من گریه می کنم. گریه کنید شاید پسرم برگردد. او گناهی نداشت. مثل دیوانه ها دنبال پسرم به بیمارستان رفتم. 9 ماه از خدمت پسرم مانده بود که آنها او را کشتند. ... ادامه خبر