از دریچه کوچک گردی که درِ چسبان کیپی داشت تو دریا نگاه میکرد. اما اکنون که او هم رو سطحه جا داشت ناچار بود دست کم از بوشهر تا بصره را با صد جور آدم دیگر همنشین و دمخور باشد و تو روی آنها نگاه کند و جار وجنجالشان را تحمل کند. چاره نبود. فصل زیارت بود. بیشتر بخوانید: تحلیل داستان انتری که لوطی اش مرده بود اثر صادق چوبک مسافرین درجه یک و دو، در اتاق های خود در طبقه های بالای ...