پسربچه هنوز مشغول کار است که پیرمردی با چهره ای پرچین که از روزگار رفته اش حکایت می کند، پشت ویترین دکه می ایستد و از جیب هایش یک دوهزاری و یک هزار تومانی کهنه بیرون می کشد و با صدایی نحیف و ناله گون می گوید: یه نسوار بده ... ... ادامه خبر
جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کردهاید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)
سایر منابع:
با دوستان خود به اشتراک بگذارید
می پسندم
0