سایر منابع:
سایر خبرها
همدانی همیشه خود را بدهکار انقلاب می دانست
خانواده شهدا سرکشی می کنند. پدر دوشنبه همان هفته که شهید شدند با حضرت آقا دیدار داشتند. پس از آن دیدار عازم سوریه شدند و پنجشنبه به شهادت رسیدند. مادرم آن شب به حضرت آقا گفتند که شهید همدانی دوشنبه در محضر شما بودند و امروز هم که شما بازدید ایشان را پس دادید ما از شما خیلی ممنون هستیم. پدر در وصیت نامه خود خطاب به مادرم (در واقع خطاب به همه افراد) گفته اند که شما به نظام بدهکار هستید نه ...
فرار کمال الملک سینمای ایران از دانشگاه افسری/دوست دارم کتابفروش شوم/دلخوری من با رضا عطاران تمام شد
بگویید؟ پدرم تحصیلات خود را در آلمان و سوئد گذراند. از اولین افسران تحصیل کرده بود. وقتی از اروپا به ایران می آید با مادرم ازدواج می کند. در پارچین با هم زندگی خود را شروع می کنند و در اواخر رئیس فنی کارخانجات تسلیحات ارتش در پارچین بودند و من در پارچین به دنیا آمدم. *رابطه شما با خواهر و برادرتان چطور بود؟ فرزند ارشد خانواده بودم. دومین فرزند برادرم علی و بعد فرهاد که شش سال ...
علی نصیریان:دستمزدی برای بازی در فیلم گاو نگرفتم/ علاقه ای به بازی در فیلم فارسی نداشتم
محله و در آن زمان رادیو و تلویزیون در همه خانه ها نبود و تازه رادیو آمده بود و بعضی ها داشتند و بیشترین تفریح و سرگرمی مردم نقالی در قهوه خانه ها، تعزیه در ماه محرم و نمایش ها و سیاه بازی ها و معرکه گیری ها بود و من همراه پدرم به قهوه خانه می رفتم و نقالی گوش می کردم و در ماه محرم تعزیه می دیدم من رو خیلی هیجان زده می کرد و تحت تاثیر قرار می داد و انگیزه من برای ورود به کار نمایش و تئاتر همین نمایش ...
ناینگولان: در رم احساس خوبی دارم / مادرم قهرمان زندگی من بود
هرگز او را به خانه دعوت نمی کردم! من از او خاطرات بدی دارم و او با من هیچ وقت رفتار خوبی نداشتو او برای من یک غریبه است! من بیش از حد به مادرم وابسته بودم، او قهرمان زندگی من بود، در سخت ترین شرایط کار می کرد و در نهایت 6 ماه پس از ابتلا به سرطان درگذشت. در چنین شرایطی تنها چیزی که من را نجات داد، توپ فوتبال بود! سایت ورزش 11، بصورت کاملا خصوصی فعالیت می کند و هیچگونه وابستگی به ارگان و یا سازمان دولتی ندارد، جهت حمایت از این سایت مردمی، ما را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. ...
اسطوره های "گمنام"دوران دفاع مقدس را چقدر می شناسیم؟
.... صبح پدرم را از بیمارستان به منزل آورده بودند. من هم به مدرسه نرفتم و کنارشان نشسته بودم. پدرم گفت "چرا اینجا نشستید؟" مادرم پاسخ داد: جایی نمی رود، می ترسند شما بروید." پدرم با همان حالش مرا به مدرسه برد. خانم وجدانی گفت بدو برو به خانم حمیدی بگو بیایند که پدر را ببینند. خانم حمیدی داشتند می دویدند که در حیات مدرسه به زمین افتادند. پدرم با خانم حمیدی صحبت کرد که به بچه ها قرآن یاد بدهید، خیلی ...
از جاده های سیدنی تا ریو با رکابزن 40 ساله ایران
کرج رفتیم و من یک کفش دوچرخه به مبلغ 25 هزار تومان خریدم. البته پدرم دوست نداشت من وارد دوچرخه سواری شوم و می گفت، وقتم را هدر می دهم. چون ما یک مزرعه بزرگ داشتیم بیشتر علاقه مند بود کنار خودش باشم اما با این حال هیچ موقع مانع کارم نشد و کمتر کسی در آن زمان برای فرزندش یک کفش دوچرخه به قیمت 25 هزار تومان می خرید. -با چه کسی دوچرخه سواری حرفه ای را یاد گرفتید؟ کاظمی مستوفی ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (194)
...> مثل اینکه کم کم باید به فکر برگ موز و انجیر و اینجور چیزا باشیم 21- یه بار که جوگیر شدم به اولین تاکسی گفتم آقا دربست؟ وسط راه گفت کرایه ات میشه 40 هزار تومن فهمیدم غلط زیادی کردم! تا الان 39500 تومن خرج بیمارستانم شده بازم خدا رو شکر 500 تومن سود کردم! 22- من هر وقت میرم اینستاگرام حس می کنم با پیکان رفتم نیاوران! بس که ملت همه شاخ و خفه و خوشگلن فقط انگار من زامبی ام این وسط ...
طرحی درباره ی سرنوشت (راماتیا مدیر نیا)
نگاهم کند و من سبک شوم! مغازه ی موردنظر روشن بود. خیلیروشن.... جلو رفتم چشمانم را کمی تنگ کردم و به در کوبیدم کسی نیست؟ آقا .... حاجی ... صدای گرمی از ته مغازه گفت: برو خونه دخترجان! همه چیز میتونه اونجوری که تو بخوای باشه!! وقتی به خانه برگشتم مادرم مشغول شستن حیاط بود. صورتش را بوسیدم و خنده ی تلخی کرد و سرش را به علامت تأیید تکان داد. ؟ سحر ...
خاطرات یک عکاس از سفر پیاده روی کربلا - قسمت سوم
. کمی بعد پتو می آوردند می بینم جا نیست بلند می شوم بروم که پسرک می پرسد می روی؟ می گویم بله. خودش و پدر که اصرار بمان یه جوری می خوابیم. ولی واقعا جایی نیست. می گویم نه باعث زحمت شماست و می روم. پشت پای ام گرفته، بلای شب اول این بار هم سرم آمده بااین تفاوت که اینجا بیابان است و ابادی و دهکده ای هم نیست ، از طرفی موکب ها هم کمترند و جا ندارند یا جا دارند پتو نیست و همه هم چادری هستند و ...
والدین جان اسنو چه کسانی هستند؟
مادر جان را در آن نامه فاش کند. برن رویای جالب توجه ای دارد که شاید به مدارک مان اضافه کند: دیشب خواب یه کلاغ رو دیدم. همونی که سه تا چشم داره. اون به داخل اتاق خوابم پرواز کرد و بهم گفت که باهاش برم. من هم رفتم. ما به داخل سردابه ها رفتیم. پدر اونجا بود و ما صحبت کردیم. اون ناراحت بود. لوین به درون لوله اش نگاه کرد: برای چی ناراحت بود؟ فکر کنم، مربوط به ...
محمدرضا ظفرقندی:مدیون دکتر شریعتی هستم
بابت خوشحالم. به نظر بچه مثبت وآرامی بودید نه شیطنت های خاص خودم را داشتم و یک بار تا حد اخراج هم رسیدم. یک کتاب دکتر شریعتی را بردم گذاشتم در کتابخانه مدرسه و این کار به شدت ممنوع بود و خلاصه وقتی فهمیدند کلی برای پدر و مادرم دردسر شد تا به مدرسه تعهد بدهند. من به واسطه اینکه همیشه خیلی اهل ورزش بودم و بیشتر سال های تحصیلم کاپیتان گروه بودم و از طرفی جزو بچه ...
روایتی دردناک از فقر و فحشای زنان در خیابان ها
...> اپیزد سوم: پسرش را در آغوش گرفته و گوشه خیابان با حسرت به کودکی شاد می نگرد که دست در دست پدر مشغول بستی خوردن است.نگاهش آنقدر حسرت بار است که دردش را حس می کنم و از بقالی کنار خیابان برای فرزندش بستنی می خرم.بستنی را می گیرد، زیر لب ممنونی می گوید. کنارش روی جدول می نشینم. نگاهم می کند انگار می خواهد بداند از جنس دردهایش هستم یا نه.زن بودنم و غم چشمانم را که می بیند درد و دل را ...
خوش گذرانی خودم و توقع پدر و مادر معتادم کرد
بگو به چه چیز اعتیاد نداری؟ به تمام مخدرهایی که شنیده ای و دیده ای مبتلایم ! زمینه این اعتیاد را نگاه پدر و مادرم برایم رقم زد .پدرم دکتر دندان پزشک و مادرم معلم است .همیشه دوست داشتند در میان بچه های هم سن و سالم به خصوص بچه های اقوام سر آمد باشم ،نمره درسی ام، لباس، وضعیت ظاهری ام و... از همه آنها بهتر باشد.همیشه در رقابت بودم ، معلوم است کسی که همیشه در رقابت است چه حالتی را پیدا می کند این ...
سیره اقتصادی رسول اکرم(ص)
مدیون بود. او را در مسجد نگاه داشتم و نگذاشتم خارج شود. پیامبر(ص ) آمد و به منزل خود رفت در حالی که هر دو نشسته بودیم . پس پیامبر در موقع شدت گرما، پرده منزل را بالا زد و فرمود: ای کعب شما تا حالا نشسته اید؟ گفتم : بله یا رسول الله (ص ) پدر و مادرم به فدایت باد. فرمود: ((نصفِ طلب خود را از او بگیر.)) من هم نصف گرفتم و نصف دیگر را رها کردم . در نقلی آورده اند جنازه مسلمانی را آوردند تا ...
دل نوشه فرزند سردارشهید
... پس برایت می نویسم، ازدل غریب خودبرایت می نویسم .آری، خیلی دلم می خواست با تو بودم، نمی دانی چقدربرایت دلتنگم، اشک هایم سرازیر است،ای شهیدم، ای پدرخوب ومهربانم؛ می خواهم با توصحبت کنم اما با چه زبانی؟...پس با زبان کودکی ام برایت می نویسم ، چگونه می توانم مهمان آسمان ها باشم وبا زبان زمینی خودصحبت کنم. چرا که به آسمان نزدیکتراست....وقتی کوچکتربودم مادرم همیشه ازشما می گفت، ازخوبی ...
به خواست شهید همدانی سپاهی شدم
قرار داد. روح شهید رفت پرواز کرد و معنویتش همه جا را فرا گرفت. کتابی که در مورد شهید مظاهری بود، چه شد؟ حاج حسین یک هفته قبل از شهادتش پیگیر چاپ کتاب شهید حبیب مظاهری بود (این شهید از بچه های با اخلاص همدان و فرمانده گردان حبیب بن مظاهر لشگر 27 محمد رسول الله بود) و کار را تمام کرد. حالا خودش رفته و انگار ما باید یک زندگی نامه برای او جمع آوری کنیم. سردار همدانی از ...
روایتی خواندنی از عضو جداشده القاعده و گروه های تکفیری
اینکه افغانی ام می خواستم از گذرگاه تورخم [در مرز پاکستان] وارد افغانستان شوم. *ممکن است از دوره کودکی ات بگویی؟ -من در یکی از شهرهای ساحل در جهان عرب به دنیا آمدم و رشد کردم. پدرم مقاطعه کار بود و مادرم خانه دار. از همان بدو کودکی به علوم دینی توجه داشتم. خانواده ام سنتی بودند و مادرم بسیار متدین بود. *خودت هم متدینی؟ -بله. روزه می گیرم و نماز می خوانم ...
کاش فرانسیس بیکن این قیصر ما را دیده بود!
به خود گرفته باشند. این ها در واقع همان حرف های خودمانی است که در حاشیهٔ ذهن آدم گرد و خاک می خورند . دو: این کتاب، همراه با اولین مطلبش، که عنوان خود را از آن قرض گرفته، رویهم یازده مطلب دارد که هر کدام دو صفحه یا نهایت چهار صفحهٔ کتاب است؛ در عین حال، غیر از دو-سه مطلب، بقیه از نظر هوا شناسی، زیاد به هم ربط ندارند. به قول معروف: هر کدام ساز خودش را می زند! هر چه هست کتاب ...
هر آنچه در برنامه 90 گذشت؛ انتخاب بهترین هافبک دفاعی و داوری به نفع پرسپولیس و استقلال!
لژیونر شوم. همیشه سعی می کنم بهترین عملکرد را داشته باشم و با هر جای بدنم توپ را مهار کنم تا دروازه ام باز نشود. اخباری در میان گزینه های برترین هافبک دفاعی به آندرانیک تیموریان و مهدی فنونی زاده رای داد و در ادامه گفت: پدر و مادرم فرهنگی هستند، پدرم عضو هیات عملی دانشگاه و مادرم فرهنگی. با 10 میلیون تومان به سایپا آمدم. دروازه بان تراکتورسازی در بخش دیگری از صحبت هایش گفت ...