سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با بهادر زمانی، بازیگر نقش حضرت عباس (ع)
به گفته خودش بازی در این نقش به دلیل عشقی که به امام حسین (ع) و ماجرای عاشقانه روز عاشورا داشته، بازی کرده و سکوتش را تنها راه ادای دین به حضرت عباس (ع) دانسته است. حرف های او جای بحث بسیاری دارد که آن را به فرصت دیگری موکول کردیم. قضاوت درباره او و این حرف هایش با شما. در تمام مدتی که معترضین به نمایش چهره حضرت عباس (ع) در فیلم رستاخیز سخن می گفتند، بهادر زمانی بازیگر این نقش هیچ ...
پاسخ دعایی به یک شیطنت تلگرامی
بود و ارتباطات خیلی قوی و تعیین کننده ای داشت را احضار کردند. همان مامور ایرانی؟ بله او را احضار کرده و به او گفتند که تو تا به حال از طرف ایران مامور امنیتی بوده ای اما حالا سازمانی که تو از طرف آن مامور بودی منحل شده و الان تو اگر به ایران برگردی به دلیل وابستگی ات به ساواک در صورتی که انقلابیون تو را بشناسند، کشته خواهی شد. اما ما به پاس تمام خدماتی که تا به حال به ما کردی ...
گفت وگو با کارگردان سریال نفس گرم
(فیلم های خام فیلمبرداری شده) را به شما می دهم و خودتان مونتاژ کنید و نام مرا هم از تیتراژ بگذارید بیرون و نام مدیر شبکه و ناظر کیفی و مدیر بخش را بگذارید. در آن زمان دوستان و همکاران من می گفتند که تو می خواهی دوباره با تلویزیون کار کنی و راه خودت را خراب نکن که من می گفتم اصلا معلوم نیست من بخواهم چه کنم و شاید اصلا بخواهم بعد از این مجموعه بروم و کشاورز بشوم و اصلا معلوم نیست بخواهم ...
همدانی، جعفری و قاسم سلیمانی درس آموخته مکتب خمینی اند/ همدانی ظرفیت های مغفول سوریه را پای کار آورد
ویژگی های شخصیتی امام را به طور کامل تبیین کنند. امام اعجوبه ای بودند که یکی از ویژگی هایش تربیت انسان های مومن بود که یک آدم معمولی را به مجاهدی که در راه خدا از همه زندگی و علایقش می گذرد و در صحنه های خطر حضور می یابد، تبدیل کرد. * سردار همدانی را در جمع مردمی که با دست های خالی به جنگ با تانک ها رفتند، شناختم در سال 57 که انقلاب مردم به اوج مبارزات خود رسیده بود و نظام ...
گفتگو با یک نوکیسه تهرانی:ماهی 20 ملیون خرج می کنم!
کار نبودم. از طرفی نمی خواستم پولی را که به ارث برده ام تمام کنم و بعد کاسه چه کنم چه کنم دستم بگیرم. گفتم بروم طلا بخرم که راحت قابل خرج کردن نباشد. حتی طلایی را که خردم نیاوردم خانه. اصلا دو تا شمش اول را ندیدم. از دوست طلافروشی خریدم؛ یعنی پولش را دادم و او گفت خریدی و چند روز بعد گفت طلا ترقی کرده . آن طور که رضا تعریف می کند در مدت یک سال از طریق خرید و فروش های تلفنی به مال و ...
روایتی از لباس متفاوت جنگلی ها
بعد توضیح داده است: حسن خان کیش دره ای... بزرگ ترین کارخانه دار جنگل بود. در کناره جنگل کارخانه های پارچه بافی و کفش و در طرف دیگر جنگل کوره آجر پزی قرار داشت.... در واقع کارگاه بزرگی بود که در آن دستی کار می کردند، البته با تعداد زیادی کارگر. پارچه هایی که تولید می کرد چیزی از نوع خاکی رنگ ایرانی بود که خیاط ها از آن برای سربازان لباس می دوختند - شلوار و کت- فقط نوع پارچه یکسان بود، ولی دوخت ...
"سفر به دیگر سو" مرتضی فضلی
است .حقیقت پشت آن پنهان است. گفتم: مرا با حقیقت آشنا کن. سبزی ملایمی در آسمان تجلی کرد. زمین به رنگ آبی نیلگون شد. در سرای مجللی بودیم. فرشتگان زیبا رو چون چاکران درصف خدمت بودند. مردی ازمیان پرتوهای سفید بیرون آمد. قامت بلندی داشت با گیسوانی بلند وسفید که شاربش در محاسنش ادغام شده بود اویسه هم رنگ زمین شد. سر را تا به زانو فرود آورد. چشمان مرد نافذ بود ...
فروش یک نوزاد در تهران در کمتر از 5 دقیقه
پیدا کرد کنار زباله ها و بعدم پلیس اومد. می پرسم بعد چی شد؟ جواب می دهد هیچی می خواستی چی بشه! بالاخره مهدی را پیدا می کنیم، در حال معامله شیشه است. با سپیده صحبت می کند برمی گردد و در همین حین انگار شیشه ای را که خریده گم کرده، اصلاً متوجه حرف هایم نیست مثل مرغ سرکنده لباس هایش را بالا و پایین می کند، نیست که نیست. اصلاً حواسش به حرف هایمان نیست همه فکر و ذکرش شیشه گم شده است. مشتی ...
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد ؟
، وسایل ساخته شده از چوب های جنگلی، زیورآلات دست ساز قدیمی و جدید، صنایع دستی ساده و ارزان، فرش و گلیم های گران قیمت، همه و همه در ویترینی به وسعت یک پارکینگ، خود نمایی می کنند. خوبی جمعه بازار به همین است که یک عالمه منظره را یک جا به چشمان بازدیدکنندگان و خریداران تقدیم می کند. مثل همین جمعه بازار خودمان که حالا دیگر برای خودش، به اندازه کاخ موزه های کشورمان و شاید هم بیشتر، بازدیدکننده دارد. اینجا ...
بسیج مردمی، از خط مقدم جنگ تا پشتیبانی
داوطلب مردمی، برای دفاع از کیان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و حقانیت دین خدا، جزء اولین نفراتی بودم که وارد کمیته انقلاب اسلامی شدم. اندکی بعد با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان کازرون، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمدم. از همان بدو عضویت در سپاه، به عنوان مامور تامین راه های کازرون حکم گرفتم و با چند نفر از دوستان، دست به کار شدیم تا راه ها را که در آن روزگار ...
خاطرات کربلا: فی الطریق
مثلا اومده زیارت، یا اینکه واقعا امثال این حامد برای چی میان کربلا فکر کرده اومده کیش شاید به نظر من اگر حامد نمی اومد بهتر بود اصلا اگر همین الان هم برگرده کار خوبی می کنه یا مثلا اومده کربلا یه زیارت عاشورا نمی خونه شیکم پرست، در نظرم می گذرد بعدا در جمعی سه نفره اگر یاد این واقعه کنند جواد بگوید آره بابا این تمام مسیر با من بود همش مسخره بازی و جک گفتن کارش بود(البته نمی گه خودش چیکار کرده) ...
مهم ترین تصویرگر حماسه ی مردمی اربعین
در را باز کن و ببند. می خواستند منیّت مرا از بین ببرند تا من تأدیب بشوم! داشتند مرا تهذیب می کردند! فهم خودشان از مرتضی آوینی همین قدر و به اندازه مغز خودشان بود. تصور می کردند که مرتضی آوینی را فهمیده اند و راه این است . البته از بچه های روایت فتح کسانی بودند که به من کمک کردند. مثلاً مرتضی شعبانی چیزهایی درباره ی تصویرپردازی به من یاد داد، ولی اینکه روایت فتح بعد از آوینی به من چیزی ...
شرح مختصر و زیبایی از فرازهای زیارت اربعین +صوت آوای دلنشین زیارت اربعین
بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل آنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند، پست ترند، عقاد در همین باره می گوید: "در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل ...
پایان فرار قاتلان مادر بزرگ و نوه
می کرد، رفتیم. چه شد که دست به جنایت زدید؟ در بین راه شیرکاکائو و کیک خریدیم. ساعت حدودا 9صبح بود که به خانه رسیدیم. مادربزرگ رسول در طبقه دوم بود. من و آذر هم به خانه اش در طبقه اول رفتیم تا صحبت کنیم. یک ربع بعد رسول به خانه برگشت اما آذر در را از داخل قفل کرده بود. او دلش نمی خواست که شوهرش را ببیند و گفت که اگر او وارد خانه شود، باز می خواهد فحاشی کند. رسول ...
پروژه های نیمه تمام ورزشی البرز تا 8 سال آینده تکمیل نمی شود
. تلاش می کنیم در صورتی که قرار باشد تیم راه آهن به البرز بیاید این انتقال به صورت تمام و کمال انجام شود و به گونه ای نباشد که امروز بیاید و فردا برود . من به دنبال ماهی گیری برای خودم نیستم. من شهروند این شهرم و تلاش می کنم به گونه ای کار کنم که اگر در سال های آینده مردم شهر مرا در خیابان ببینند، من را مسبب بدبختی های شهر ندانند . * آقای کولیوند به عنوان عضو هیئت مدیره ...
بیمارانی که از نگاههای تحقیر آمیز نگرانند!
انتقال خون رفت و جوابی برایش پست شد که زندگی اش را دگرگون کرد. فرحناز از آن زمان تعریف می کند: شوهرم تحصیلکرده است ولی نمی دانم چطور به راه خلاف رفت و معتاد شد. بعد از اینکه زندان افتاد آنجا ایدز گرفت. نه خودش می دانست نه من. وقتی خون دادم و فهمیدم ایدز دارم آینده زندگی بچه هایم جلوی چشمانم آمد. آنقدر عصبانی بودم که شوهرم را از خانه بیرون کردم. از ترس آبرو به کسی نگفتم که ایدز گرفته ام و ...
تاجگردون قیصر گچساران و باشت
تعداد با بقیه هماهنگ نباشند که این امری طبیعی است. حضرت نوح (ع) هم نتوانست بعضی از اعضای خانواده اش را با خودش همراه کند؛ و بدانید بعد از اینکه حضرت اما حسین (ع) توسط صنان ابن علی نخعی به شهادت رسید. شمر سر آن بزرگوار را برید و بدانید شمردایی حضرت ابوالفضل (ع) بود. چه مسئولین مهمی در مملکت هستند که نزدیکان آن ها تضاد فکری و رفتاری قابل توجهی به آن ها دارند آیا این تضاد تأثیری در شخصیت و موقعیت آن ...
صداپیشه عاشق
مصاحبه ها به سراغ مردی همه فن حریف رفته ایم. محمدرضا بازی برون گوینده، بازیگر تئاتر، مستندساز و روزنامه نگار است. به دلیل اینکه عمده فعالیت های او در خارج از تهران اتفاق افتاده است، کمتر کسی او را می شناسد ولی احتمالا مردم سیستان وبلوچستان، خراسان و مازندران صدای او را بارها از رادیوی شهرشان شنیده اند و از آن خاطره دارند. من بیش از این پرحرفی نمی کنم تا ادامه احوال این هنرمند را از زبان خودش ...
قصه آذر و امیر از قتل رسول
من قبول نمی کردم. مثلاً چند روز قبل از حادثه پدرش به خانه ما آمد و خواست مرا به خانه برگرداند، اما من قبول نکردم تا اینکه بعد از آن شوهرم به خانه ما آمد و خواست با او به خانه مان بروم که قبول نکردم و او هم مرا به شدت کتک زد و رفت. نقش پسر عمویش در این میان چه بود؟ پسر عمویش همیشه واسطه بود تا ما آشتی کنیم، اما من قبول نمی کردم تا اینکه فهمیدم شوهرم با دختر جوان درگیر شده و ...
سفرنامه اربعین حسینی از زبان یک خبرنگار
اندازه بودجه یک سال کشور عراق خرج می شود. در زلزله هائیتی دولت آمریکا یک میلیون وعده غذایی به این کشور فرستاد و سر و صدای تبلیغاتی زیادی به راه انداخت. در حالی که در این چند روز بیش از 100 میلیون وعده غذایی به زائران داده می شود. پذیرایی زائران، محدود به وعده های غذایی نمی شود بلکه این میزبانان با کرامت از تمام امکانات لازم برای پذیرایی از زائران استفاده می کنند. مکان لازم برای استراحت ...
خاطرات یک زائر حسینی از زیارت اربعین
نخوابیده بودم. پس از یک ساعت خوابیدن، بیدار شدم. شوق ادامۀ راه اصلا اجازۀ خوابم نمی داد. باور کنید با آن یک ساعت خواب تمام خستگیم رفع شد و با شور و اشتیاق به تنهایی حرکت کردم. در آن ساعت به ندرت کسی را در حرکت می دیدم. البته موکب ها برپا بود و خدمات ادامه داشت. حدود ساعت دو نیمه شب بود که صدای آشنایی شنیدم؛ مداحی فارسی بود که از موکب مسجد جمکران پخش می شد. نزدیک رفتم، جوانی را در حال خدمت دیدم. پس ...
بابا ایوب (بهناز بدرزاده)
بشنوم گفت:خواهرت خودش را راحت کرد.اینو آورد انداخت سر من.پسرم هم بعد از چند روز گفت:بیا می برمت کهریزک.راحتی آنجا.همه همسن و سالتند.بهت خوش می گذرد.صبح که رفتند با اتوبوس آمدم اینجا.گفتم :حالا که از من خسته شده اند بهتر هست خودم بروم.آمدم اینجا نشستم. -سردت نمی شود پدر؟ دست روی سینه اش گذاشت و گفت:اینجا سرد هست پسرجان،اینجا. فردا صبح که خواست برود ...
چطور شد که این آقا کت و شلوار هویدا را دوخت؟
درباریونی بود که من برای او کت وشلوار دوختم. یک بار یک مهمانی بزرگ گرفت و مرا هم دعوت کرد. من اول قبول نمی کردم اما به زور مرا سوار ماشین کردند و بردند. در جمع گفت می خواهم لباس هایم را بپوشم. شما بگویید کدام بهتر است؟ اول لباسی که من برایش دوخته بودم را پوشید. بعد از آن لباس خیاطی ایتالیایی را هم پوشید. و گفت کدام بهتر است؟ همه گفتند لباس اولی بهتر است. بعد از این گفت پس چرا پولمان را به اجنبی بدهیم؟ از همان جا هویدا و دکتر اقبال و خیلی از سیاستمداران دیگر مشتری من شدند. مهر ...
گفتم پاشید ننه! برگردید جبهه/ خبر داد که پسرت در کربلا دفن شده
که مرا به خانه ببرند، قبول نکردم. گفتم اجازه بدهید مراسم به اتمام برسد. بعد مراسم وقتی به خانه رفتم، دیدم خانه غلغله است. همه هادی را خیلی دوست داشتند. بین مراسم های هادی یک خانم متدین به من گفت شما چرا گریه و بی تابی نمی کنی؟ به او گفتم این حرفها از شما بعید است! عیب است این حرف! این بچه شهید شده! شهید که گریه ندارد. *لباس سفید پدر برای مراسم پسر پدر می گوید در ...
سوتی های فائزه هاشمی به روایت خودش/نماینده مجلس هم نمی توانم بشوم، چه برسد به رئیس جمهور!
طبیعی صحبت کرده بودیم. البته قبل تر از آن هم در زمان شاه، در جلوی زندان ارتباط وجود داشت. از زندان که بیرون آمدم - هنوز انقلاب پیروز نشده بود- این اتفاق افتاد و همه چیز تمام شد. بنابراین خواستگاری و چایی نداشتیم. اصلا من همیشه از چای بردن بدم می آمد، یعنی همیشه در ذهنم بود که هیچ وقت چنین کاری را انجام ندهم که خوشبختانه اتفاق هم نیفتاد. *در پاسخ به احتمال تجدید فراش آیت الله هاشمی: اولا که ...
زنانی که ناخواسته به ایدز مبتلا شدند
. اول که متوجه بیماریم شده بودم، شب ها به قدری پتو را به دور خودم می پیچاندم که مبادا پشه ای مرا نیش بزند و سپس بچه ام را نیش بزند و او هم مبتلا شود. در صورتی که نیش پشه باعث انتقال بیماری ایدز نمی شود. الان دوباره ازدواج کردم. همسرم بیمار نیست. متخصص همه چیز را برایش توضیح داد و او پذیرفت. همسرم بچه می خواهد. دکتر هم گفته مشکلی نیست اما راه های پیشگیری دارد. هم باید دارو مصرف کرد هم راه های پیشگیری ...
خبرنگاری که ورزشکاران را قبض روح می کند!
گیر نده وگرنه دفعه بعد این بلا سرخودت میاد. من هم چند روز با ترس و لرز راه می رفتم و رانندگی می کردم. من قبل از ورزش خبرنگار نیروی انتظامی هم بودم. هر روز توی آگاهی ها با قاتل و سارق سروکله می زدم. یک بار یک قاتل را آورده بودند که یک سرقت مسلحانه انجام داده بود که حتی حین سرقت یکی از مامورین بانک را هم کشته بود. خب من خیلی هم جوان تر بودم رفتم روبرویش ایستادم و میکروفونم را جلوبردم که سوال کنم ...
خاطرات جذاب مترجم انگلیسی خطبه های امام حسین علیه السلام
شروع به ترجمه کنم؛ از آنجایی که رشته من زبان است و وقتی می خواهیم، متنی را ترجمه کنیم باید مترجم مسلط بر متن و متن در اختیار او باشد، اما در اینجا امر معکوس بود و من در اختیار متن بودم، بخش هایی از متن را در سفرهای زیارتی به کربلا؛ ترجمه کردم چرا که در این مکان حس می کردم در محضر آقا هستم، پله پله این افتخار را پیدا کردم که اول مترجم تمام خطبه ها و نامه های حضرت به زبان انگلیسی باشم. ...
روایت یک کارگردان از حضور یک آقازاده در جبهه
اما لقمه حرام سر سفره نبر، همین را که بخواهی رعایت کنی، مجبوری همه کارهایت را درست انجام دهی. وگرنه، کوچکترین اشتباهی مرتکب شوی ، لقمه حرام آورده ای سر سفره ات. در راه، به من گفت که هنوز از دست من ناراحتی آقاجون؟ گفتم که نه، برای چه؟ گفت: در مورد قضیه 10 شاهی. گفتم نه آقاجون ولی شما الکی من را زدی. من به اندازه 10 شاهی برای او برنج ریخته بودم. گفت: بابا! آن خانمی که از تو برنج خرید ...
پرویز پرستویی از دیار عاشقان تا بادیگارد
میرباقری رفت. در همین سریال، این پرویز پرستویی بود که رویا تیموریان را برای بازی در نقش مقابل خودش به میرباقری پیشنهاد داد و به عبارتی باعث ورود او به دنیای جلوی دوربین شد. پرستویی در طول دوران فعالیت اش خیلی ها را با خودش به سینما و تلویزیون آورد و حتی این اواخر، ضمن بازی در فیلم ها، از کارگردان های جوان و کار اولی حمایت های فراوانی کرد. وقتی دهه شصت تمام شد، پرستویی لباس محمد ...