سایر منابع:
سایر خبرها
مهراب قاسم خانی: با سِرسی لنیستر سلفی نمی گیرم!
. از دهه 70 هم این نوع موسیقی را می پسندیدم. سلیقه موسیقی ما به همان خاله مان برده. یک دایی هم داشتیم که بیشتر راک گوش می داد و به وسیله او با Pink Floyd و Kiss آشنا شدم. من به موسیقی های جدید مثل رپ و هاوس و... اصلا علاقه ای ندارم اما از آلترناتیوها کلد پلی و ردیوهد را دوست دارم. دوست داری بعد از مرگ این آرشیو بزرگ فیلم و موسیقی ات را به چه کسی بسپاری؟ به پسرم چون از الان خیلی به ...
بازخوانی مصاحبه با مادر افشین قطبی که امروز دار فانی را وداع گفت
به خانه برگشتم دخترم گفت که خانم تاج بخش(دوستم)از آمریکا تماس گرفته و گفته که افشین را پیدا کرده است. گفتم دروغ نگو! دستپاچه شده بودم. من زنگ زدم و با دوستم صحبت کردم. اصلاً حواسم نبود که نیمه شب آنجاست و همه خوابیده بودند. این قدر از خودم بی خود شده بودم که نمی توانم برایتان توصیفش کنم. آن شب تا صبح حالم خوش نبود و نخوابیدم. آن زمان ما خیابان پرستار سکونت داشتیم و از شانس بد من وقتی می خواستم به ...
بهتاش صناعی ها کارگردان احتمال باران اسیدی : فیلم باید حداقل در 50 سینما اکران می شد
دوباره در مقطعی از زندگی در تنهایی فرو خواهیم رفت و این در واقع یک نمودار سینوسی است که همواره جریان دارد. چیزی که ما به عنوان نویسنده های فیلم نامه به دنبالش بودیم این بود که ما یک سفر ادیسه وار برای قهرمان مان بنویسیم. قهرمان ما همه چیز را تجربه می کند و در نهایت دوباره به آن نقطه اول برمی گردد و انگار در یک دور تسلسلی قرار دارد که تعریف آن همان بی پشتوانگی است و در واقع کاشت باران که ...
بهروز صفاریان: پیش بینی می کنم آلبوم محسن چاوشی جزو بهترین ها باشد
دوباره این افراد بزرگ می شوند و یک عده هم چون این ستاره ها فالوئر زیادی دارند، برایشان دنبال مجوز می روند و این چرخه همین طور تکرار می شود. این اتفاق برای کسانی که کلاً به صورت رسمی فعالیت کرده اند، ناعادلانه است؛ چراکه این پرده دری ها را خیلی از آدم های رسمی هم می توانند بکنند تا خودشان را بزرگ تر از آنچه هستند، جلوه دهند و کنسرت هایشان را هم بیشتر پر کنند. پس بیاییم به جای این چرخه، فکری بکنیم ...
گفتگو با بانوی انتظار فاطمه صدیقی همسر آزاده ناصر شفیعی
کردم به خاطر سلامت اونم که شده کمی به خودم مسلط شم. زمان اسارت همسرتون به شما چگونه گذشت؟ ناصر که اسیر شد، نه تنها برای من تلخ بود، بلکه مادرش رو هم عزادار کرد. پیرزن بیچاره این قدر اشک ریخت و غصه خورد تا یک سال نشده، دق کرد. غم زیادی رو دلم سنگینی می کرد. فقط و فقط اون لحظه های مصیبت بار، توسل به حضرت زینب3 شاید کمی آرومم می کرد. سجاده رو که پهن می کردم، نگاه خدا رو می دیدم ...
مقدمه ای بر تاریخچه و شناخت مبانی تمدن غرب
بگوییم به شاگرد اول این کلاس جایزه می دهیم، خوب معدلتان لو می رود، اما وقتی می گویید به هرکسی اینجاست یک جایزه می دهیم بالاخره زشت است معدلشان را بپرسید. پلورالیسیم حاصل این فرآیند بود که به انسان راه گم کرده نگوییم این راه درست نیست! بعضی ها راه را پیدا کردند، رنه گنون بلند شد از فرانسه به عنوان یک متفکر بزرگ فرانسوی آمد مسلمان شد اسمش را گذاشت عبدالواحد یحیی و زنی به اسم فاطمه گرفت و در ...
برای اشتغال آفرینی در سطح شهر برنامه داریم/ جوجه را آخر پاییز می شمارند
اعتماد در این گام های اول مشارکت پذیری پیاده شود ممکن است بخشی از آن پرداخت شود، اما باز هم مطمئناً بخش عمده ای پرداخت نخواهد شد. چرا؟ چون مردم هنوز به این نقطه نرسیده اند که شارژ آپارتمان شان را بدهند؟ چرا شارژش را نمی دهد؟ مگر نمی بیند که راه پله کثیف است؟ آقای دکتر من تحقیق کردم، از عده زیادی پرسیدم، متوجه شدم که اصلاً مردم نمی دانند که شهرداری با بودجه دولتی اداره نمی شود. خب، اگر ...
در دیدار آخر به معراج رفتیم/یک افغانستانی عبدالله را بی تاب کرد + تصاویر
، فهمیدم همان شب تاسوعا به شهادت رسیده. *نمی توانم قبول کنم دیگر وجود ندارد خب تا قبل از پسر من این سالها باز هم شهید در این محل دیده بودم منتهی باور نمی کردم یک روز یکی از شهدا برای خودم باشد. البته این را به شما بگویم که وجود شهیدم را حس می کنم، در تمام مراسماتش بودم اما انگار هست و نمی توانم قبول کنم دیگر وجود ندارد. *بقیه از بوته به عمل آمده بودند؟ در ...
آنقدر قوی برمی گردم تا هم به تیم ملی برسم و هم لژیونر شوم - دنیزلی تنها مربی است که با او در ارتبا
دهند و منتظرم کمیته انضباطی رأی دهد. * واقعا امیدوار هستی؟ - فعلا که خبری نشده و نباید ناامید هم شوم چون قانونی طلب دارم. * ملوان چطور؟ - من چند سالی که در ملوان بودم روی هم رفته صد میلیون هم نگرفته ام و حدود 700 میلیون به این تیم بخشیدم. * انگار بازیکن بخشنده ای هستی؟ - شرایط طوری پیش می رفت که باید این کار را می کردم. ...
مشق نانوشته یک دانش آموز برای زندگی
: امیر حسین پسر بازیگوش و در عین حال باهوشی بود برای همین هیچ کدام از همسایه ها، اقوام و آشنایان از او گلایه نمی کردند. در تمام کارهای خانه حتی سبزی پاک کردن به من کمک می کرد و هر بار به او می گفتم به جای این کارها درس و مشق هایت را انجام بده می گفت دانش آموز باید در کلاس درس بخوبی تمرکز داشته باشد تا نیازی به مرور درس ها پیدا نکند. این حرف هایش را وقتی باور می کردم که برای بررسی روند ...
پستچی ؛ تحولی نو در فضای مجازی
اما چون مهر نظام پزشکی نداشتم، نتوانستم تجویز کنم.اگر الان به گذشته برگردم بدون شک روانپزشکی می خوانم. از سال اول دوره دانشجویی نوشتن را به طور جدی شروع کردم.دردانشگاه الزهرا نمایشی را کار کردیم که در جشنواره دانشجویی اول شد. آنجا اصلا با نمایش آشنا نبودند. خودم پیشنهاد دادم که من یک نمایش دارم و می توانم برای شما کار کنم.گفتند مگر در نمایش سررشته داری؟ گفتم در مدرسه کارهایی کرده ام ...
گفتگوی خواندنی فارس با استاد کابلی خوانساری
؛ ماهها نستعلیق را ادامه دادم. از طرفی هم آن قدر مفتون خط شکسته شده بودم که فکر کردم تحمل دوری از این خط را ندارم، طاقتم طاق شد و بنابراین فکر کردم بعد از شش هفت ماه دیگر استاد میرخانی یادش رفته است. دوباره مصمم تر از قبل با مشقی از خط شکسته به دیدارش رفتم. این بار استاد گفت پسرم! فکر کنم دوست داری خط شکسته بنویسی! گفتم بله بعد هم سطری با این مضمون از سعدی نوشت؛ گویند سنگ لعل شود در مقام صبر...آری شود ...
ماموران سازمان امنیت در تعقیب یک انقلابی(پاورقی)
گفت : - محمودجان به دوستانت بگو که هر جا مهندس را دیدند، به او بگویند که مأمورها دنبالش هستند، زودتر بیاید خانه ! حالا برو! با تعجب گفتم : این را جدی می گویید؟ خیال کردم می خواهید سفارش کنید، فرار کند - نه پسرم ! چرا فرار کند؟ او کاری نکرده ! به همان آهستگی که پدر از مأمورها حرف می زد، گفتم : - اما خانم ، این ها مأمورهای ساواک هستند. گفت : فرقی نمی کند! تو کاری ...
ناهید ، یک زن معمولی واقعی
از نگاه متکثر واقع بینانه را ترجیح می دادم. این شیوه روایت، دست فیلم نامه نویس و فیلم ساز را برای قصه گویی بازتر می گذارد. مثل شاهراهی می ماند که به چندین راه فرعی تقسیم می شود و هرکدام از این باریکه راه ها، چشم اندازها و ویژگی های خودش را دارد. روایت دانای کل، این امکان را می دهد که کاراکترهای مختلف را دنبال کنیم و ببینیم دنیای فکری و روحی شان چگونه است و چه چالش هایی با قهرمان دارند ...
باران که بیاید...
شاعر- و یا هرهنرمند- چیز دیگری است و حال و هوایی دیگر دارد!.. که البته پیش از آن، پس از چندین دیدار از نوع نزدیک با بزرگان شعر و ادب به قصد شناخت (شاید هم ارضای کنجکاوی های جوانی)چنان از حیرت تکان خورده و شاهد مرگ رویاهایی شده و در خاک سپاری آنها ملول شده بودم که از پس آن تا حد امکان از این گونه دیدارها پرهیز کرده و می کوشیدم تا رویاهایی این چنین را دست نخورده نگاه داشته و در پی واقعیت بخشیدن به ...
انواع تیپاها را خوردیم/ ثابت کردیم جامعه تئاتری جغرافیای تهران را نمی شناسد
. این طور نبود که من ناگهان از بینوایان کنده بشوم و به حوزه تئاتر عروسکی بیایم. آن پیشینه است که بعد از آن چند لایه بودن کار عملی و پژوهشی، من سرانجام فکر این باشم یک گونه از اجرا را تالیف کنم و بنابراین در حوزه تئاتر [ورود کنم]. در حالی که کارگردانی و دراماتورژی بینوایان کار سخت و دشواری بود و در عین حال موفق؛ من فریب این موفقیت را نخوردم که بخواهم خودم را با کارهای عظیم و بزرگ ثابت کنم. ...
جوان آمریکایی: ما آمریکاییها به کمک شما ایرانی ها نیازمندیم/ جوان ژاپنی: شرق هم تشنه مفاهیم نامه رهبر ...
...> – خب با یه درخت مریض که کلش آلوده شده چیکار می کنن؟ یا با داروهای مخصوص درمانش می کنن یا اگر درمان نشد قطعش می کنن. مردم این کشورها مخصوصا آمریکا گمراه شدن. انگار که به یه روش خاصی بزرگ و تربیت شدن. انگار همونطور که گفتم از بقیه با ارزش ترن و بقیه باید در خدمت اینها باشن. باور کنین چنین حسی در بینشون هست. مطلبی که داره اتفاق میوفته و هیچ کس به اون اهمیت نمیده وقایع فلسطینه ...
قرارمان 56 روز بود نه بیشتر !
بس زنگ خورد. وقتی نگاه کردم، دیدم که بیشتر از 18-17 تماس بی پاسخ از دوست و آشنا داشته ام. خنده ام گرفته بود که چطور همه یک دفعه یادشان افتاده که حال من را بپرسند. بعد از یک ربع، دوباره یکی از دوستانم با حالت اضطراب به من زنگ زد که حال حمید آقا خوب است؟ گفتم خوب است دیگر، مگر قرار است خوب نباشد. او فهمید که من خبر ندارم و خواست ادامه ندهد ولی دیگر من فهمیده بودم که چیزی شده است. هرچه اصرار کردم که ...
لبیک یا زینب تسکین دردهای محمدرضا شد
شد به بهانه رفتن به سرکار به سوریه رفت. یک ماه بعد دوستانش تماس گرفتند و خبر دادند که مجروح شده. خاطره از شهید به یاد دارید که با مرور آن حال و هوایتان را عوض کند؟ یک خاطره ی خوبی که همیشه در ذهنم هست و تاثیر زیادی هم روی من داشت زمانی بود که به خاطر مجروحیتش در بیمارستان بستری شد. بار اول جراحی پلاتین توی پاهایش کار گذاشته بودند و دفعه بعدی پلاتین را درآوردند و دوباره ...