ماجرای سیلی خوردن شهید ایوب عباس پور توسط منافقین
سایر منابع:
سایر خبرها
مرد جوان با مشت و لگد همسرش را کشت
مادر پسرم بود. دلم می خواست زمان را به عقب برمی گرداندم و می توانستم خشم خودم را کنترل کنم اما افسوس که دیگر فایده ای نداشت و همسرم جانی در بدن نداشت. متهم به قتل پس از اقرار به جنایت با قرار قانونی بازداشت شد و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت. طناب دار بر گردن عامل جنایت خیابان لادن مشهد بامداد هشتم مهر سال 93، کارکنان ...
در این سال ها کسی به دیدن حسین نیامده است
. مادر همه این ها را ببیند و آب نشود، خیلی است. همه ماجرا به یک صبح سرد و استخوان سوز زمستانی برمی گردد. بامداد روزی در دی ماه 1390 حسین مثل هرروز از خانه بیرون آمد. تاریکی روی شهر چمبره زده بود. سرما می تاخت و پوست می درید، اما برای او فصل ها به حساب نمی آمدند. به گرما و سرمای هوا عادت داشت. یعنی روزگار عادتش داده بود. بی خبر از حادثه ای مهیب لباس پوشید و بند کفش را محکم کرد و دل به کوچه ...
ربودن پسر 8 ماهه با بیهوش کردن مادرش
کردم در بیمارستان بودم. حالا متوجه شدم آن دو زن با نقشه قبلی مرا با چای مسموم بیهوش کردند تا پسرم را بربایند. پس از شکایت این زن، مأموران به بررسی تصاویر دوربین های مداربسته پرداختند که در بازبینی فیلم ها معلوم شد 2زن داخل لیوان چای، داروی بیهوشی ریخته و سپس سراغ مادر و کودک رفته اند. آنها پس از آنکه مادر بیهوش شد، با ربودن پسربچه اش پا به فرار گذاشتند. براساس این گزارش ...
آقا روح الله از ولادت تا رحلت (بخش نهم)؛ نظر امام خمینی (ره) درباره آزادی، تحصیل و اشتغال بانوان
شعار دادند. (249) احمد آقا می گوید: بارها شده بود که من وارد اتاق می شدم و امام مرا نمی دیدند. می دیدم که ایشان به زانو روی زمین نشسته اند و پسرم علی روی دوششان سوار است. (250) این خاطره یادآور سیره رسول گرامی اسلام ( ص) است که نوه های خو حسن و حسین را بر دوش خود سوار می کردند. فطرت پاک بچه ها امام از آنجا که بچه ها را خیلی پاک می دیدند و نزدیکتر ...
پیام تسلیت استاندار گلستان به مناسبت درگذشت مادر شهیدان صلبی
و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشتة انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. رئیس مخابرات گرگان بود. سال 1350، ازدواج کرد و صاحب یک پسر و شش دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم دی ،1365 با سمت فرمانده گردان یا رسول در امالرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند و سوم مهر 1376، پس از تفحص در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهرستان گرگان به خاک سپرده شد. ...
فیروزه پس از اطلاع از متاهل بودن نامزدش، خودکشی کرد
رسیدن به خانه با فیروزه تماس می گیرد تا هرچه سریع تر مرخصی گرفته به خانه بیاید.مادر بنا به ساعت تعطیلی محل کار رامین، برنامه اش را طوری طراحی می کند تا مقارن با ساعت حضور رامین، در لابی ساختمانی باشند که آن روز رامین به اتفاق خانم و دختر بچه وارد آن شده بود. همزمان با حضور ایشان در لابی ساختمان،سرایدار جویای علت حضور مادر و دختر می شود که مادر به دور از چشم و گوش فیروزه خودشان را مهمان ...
اگر پسرم دست داعشی ها می افتاد، لباسش هم به ما نمی رسید! + عکس
، برگردند، من می آیم. من و باباش هم گفتیم همانجا باش. خب منطقی هم همین است که حسین می گفت. فرمانده توپخانه اش که آمد خانه ما گفت حسین زیر توپ بود؛ هی می گفتم بابا مجتبی (اسم جهادی حسین) بیا کنار؛ می گفت فقط بزن، کارَت نباشد؛ هر جا گرا می دهم شما آنجا را بزن. حسین روز چهارم فروردین شهید می شود. از دوم فروردین جبهه النصره پیشروی می کنند. اینطور که فرمانده اش آمد خانه ما و گفت؛ اگر خدای نکرده ...
حکایت دلاوری های شیر خوزستان
بود به این علت بود که با هم هماهنگ بودند. مادر می گفت زمانی هم که پدرتان در جبهه نبود، ما مدام مهمان داشتیم. همرزمانشان به منزل می آمدند. می گفت پدر مدام در حال کار خیر اعم از صله رحم، محبت به دوستان، اقوام و آشنایان و خواستگاری رفتن برای جوان ها به ویژه همکاران بود. درواقع پدر و مادر یا مهمان داشتند یا جایی برای دیدار یا کمک می رفتند. محبت بدون مرز ما یک همسایه داشتیم که خیلی متدین ...
مردان میدان
به جبهه رفت و زمینه رفتن آن ها را فراهم کرد سیدعلی بود. فکرشهر: سیداسماعیل زمان شهادت چندسال داشت؟ دانش آموز سال سوم دبیرستان بود. فکرشهر: شهدا ازدواج هم کرده بودند؟ بله. سیدعباس که زمان شهادت پنج دختر و سه پسر داشت که یکی از پسرهایش (سیدعبدالرسول) شهید شد. سیدعلی هم دو پسر و یک دختر دارد. فرزند سید رسول پدرش را ندیده است. بعد از اینکه پدرش شهید شد به دنیا ...