سایر منابع:
سایر خبرها
قرار بود شب من بروم با بچه ها خانه شان، دعوتش بودم، که من رفتم خانه خواهرم سر بزنم، همان جا نشستم، یک ساعت نشد که باهاش سوار شدم رفتم؛ حالش خوبِ خوب بود؛ روز عید بود. **: یعنی در منزل خواهرتان، اخویتان را دیدید؟ مادر شهید: نه، خانه خود برادرم رفتم، از تهران که رسیدم رفتم خانه اخوی؛ عید بود دیگر؛ رفتم عید دیدنی؛ ایشان را دیدم، خودش رفته میوه آورد، شیرینی آورد، نشستیم خوردیم ...
کتاب حافظ می بینید. این جور تقسیم بندی ها در دنیا از بین رفته اما ما هنوز گرفتار این بلای ایدئولوژی گذشته ها هستیم. من نویسنده ای بودم که جوانان آثار من را می خواندند و در همه طبقات طرفدار داشت بنابراین بیشتر مورد حمله قرار می گرفتم. سال 55 در در مجله جوانان که سردبیرش بودم و خیلی طرفدار داشت، گفتند تعدادی از دانشجویان می خواهند با شما ملاقات کنند، گفتم بیایند. آن ها گفتند ما ...
؟ نیم فصل دوم نبود و هفته 24 ام بود. زمانی که از النصر به تراکتور آمدم قیمت دلار و درهم پایین بود و فکر کنم دلار 1200 تومان بود و آن جا بازیکن خیلی تحت فشار قرار می گرفت مخصوصا بازیکنی که مدافع است چرا که بیشتر بازیکن خارجی در پست مهاجم جذب می کنند ولی حقیقتا چون پول خوبی می دادند رفتم آن جا. مالیات نداشتند و پاداش های خوبی می دادند در حدی که می توانستی امورات زندگی را با پول پاداش ها ...
دهید می آیم، اما وقتی وارد برنامه شدیم بعد از یکی دو سوال کلا گفتند وقت نداریم و به 15 دقیقه هم نرسید. بعد از آن چند برنامه دیگر دعوت شدیم که نرفتم. من دوست دارم رسانه ها وقت بگذارند و از این رشته مستند سازی کنند، چون آنقدر جذاب است که خودم می توانم ساعت ها در مورد آن صحبت کنم. فارس: در صفحه شخصی تان هم پست های انگیزشی می گذارید؟ کسی هم جذب شده است؟ از روز اول که صفحه ام را راه ...
رو تحت تاثیر قرار داده. هم صدای خودم رو یه بار دیگه میشنوم و فک میکنم بهش و هم شاید زنگی برای کسی که تو شرایط مشابهه به صدا درآورد. یه جایی تو سریال سوپرانوز، تونی از دست روانپزشکه عصبانیه که چرا منشا مشکلاتش رو به مادرش نسبت میده. میگه مادر من زن زحمت کشی بوده و تا جایی که میتونسته برای من مادری کرده. روانپزشکه میگه تو یه خاطره خوب از بچگیت که مادرت توش نقش مثبت و خوب داشته باشه خاطرت ...