سایر منابع:
سایر خبرها
الان هم اجازه بدهند برای دفاع از اسلام به سوریه خواهم رفت/ ما با خدا معامله کردیم نه خلق خدا
به گزارش خبرگزاری بسیج از گرگان، چشمام باز کردم روی تخت بیمارستان بودم رو به روی من یک ساعت بود که ساعت شمار،دقیقه شمار و ثانیه شمار همه روی عدد سه قرار داشت. دور ورم رو نگاه کردم دیدم دو تا تخت بیمار در کنارم قرار داره که روی یک تخت پدرم بود صداش کردم و پدرم به سرعت بالای سر من آمد خوشحال و هیجان زده بود از من سئوالای مختلفی می پرسید مثلا پنکه را نشان می داد و می گفت این چیه؟ و من بهش ...
بزن بریم!
، مادرم در اتاق رو باز می کرد، متوجه می شد که تخت خالیه و بچه اش نیست! من هم نیم ساعت بعد زنگ می زدم و می گفتم که من ترکیه ام، چیزی نمی خوای سر راه بگیرم؟! ولی خب همه این ها خواب و خیال بود و من اصلا سربازی نرفتم که بتونم گذرنامه بگیرم. تازه اگر رفته بودم و گذرنامه داشتم، پول نداشتم که سریع شال و کلاه کنم و برم خارج که اگر پول داشتم، متاسفانه چمدون مناسب نداشتم. برای همین سعی کردم که پیامک ها رو فراموش کنم و با فکر کردن به جزیره کیش، خواب اون جا رو ببینم! ...
تبعید به موصل
: شب، هنگام غذا در آسایشگاه بودم که چند نگهبان عراقی وارد شدند و من را همراه پنج و شش نفر دیگر جدا کردند و ما را به آسایشگاه 24 بردند. نیمه های شب بود و من داشتم یکی از بچه های تهرانی، نشانی منزل مان را می دادم و وصیت هایم را به او می گفتم که ناگهان در باز شد و سربازی هیکل درشت که الحق باید به او می گفتی غول بی شاخ و دم، داخل شد و با دست به من اشاره کرد که بیرون بروم. من با ناراحتی ...
تنی سوخته از بی مهری ها
کوچک که وقتی از در وارد می شوی رختخواب های رنگارنگ را می توانی ببینی. او می گوید: همان روز های اول چندین نوبت سوختگی ها را تراش دادند اما چون نتوانستم تحمل کنم با رضایت خودم به خانه آمدم اما بعد از چند روز حالم بدتر شد و به درمانگاه رفتم. درمانگاه کوچک شهرشان نتوانست برای او کاری کند برای همین شال و کلاه کردند و دوباره عازم تهران شدند. این بار دکتر پذیرش نمی کرد اما وقتی گریه ...
دفاع از وطن زن و مرد نمی شناسد/ ضرورت مفهوم سازی جنگ برای نسل آینده
...، جان خود را در کف دست گرفت و در طبق اخلاص نهاده و برای حفظ میهن و دفاع از ناموس کشور، همانند جوان های آن زمان، راهی جبهه و جنگ شد و تا پایان جنگ در میادین جنوب و غرب حضور داشت و به افتخار جانبازی نائل آمد. فرجی بعد از پایان جنگ ادامه تحصیل داد و بعد از اخذ مدرک کارشناسی ارشد خود وارد حوزه نویسندگی و تدریس شد و هم اکنون دارای چندین کتاب و طرح تحقیقاتی است و به عنوان مدرس هم در سطح ...
فراخوان/ مسیر راهپیمایی اربعین؛ امن ترین فضا برای زنان حتی در دل شب
فضایی بود که در همه عمرم دیده بودم. چندین میلیون زن و مرد و پسر و دختر از همه جا؛ هندی و پاکستانی و افغانی و ایرانی و عراقی و ترکی و آذربایجانی و لبنانی و اروپایی و ... . اما، این جا یاد زینب که وارث حواست ، و رباب و سکینه بود که چیرگی داشت. و یاد حسین و عباس و اکبر و ... . این جا آن روی دیگر آدم ها بالا آمده بود؛ همان رویی که شاید خدا هنگام آفرینش به فرشته ها گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید. ...
بانویی که دامنش دشت لاله هاست
اوقات فراغت درس می خواندند و برای امتحانات به تهران می آمدند و به محض سخت شدن شرایط جنگ، دوباره به جبهه باز می گشتند. مرور آن روزها قبل از مجتبی پسرم مصطفی و بعد از او مرتضی هم راهی جبهه شده بودند و من و پدرشان دلیلی برای مخالفت نمی دیدیم. تا اینکه متوجه شدیم احمد هم که نوجوان کم سن و سالی بود قصد رفتن به جبهه دارد. در منطقه پیروزی تهران زندگی می کردیم. به تمام پادگان های اطراف سر ...
بنیاد در آینه مطبوعات
بودیم تا اینکه فرمانده آمد و با مقدمه ای مختصر اعلام کرد: دوره شما با موفقیت به اتمام رسید و شما امروز بعد از ناهار می تونین وسایل خودتون رو تحویل بدین و به خونه هاتون ببرین. تاریخ اعزامتون رو دوسه روز دیگه اعلام می کنن. بعدش هم از همه به خاطر سخت گیری ها عذرخواهی کرد و گفت همه ما رو حلال و برامون دعا کنین. تقریبا همه از صحبت های ساده و بی غل وغش فرمانده گریه می کردند. صحبت های فرمانده که تمام شد ...
خواندنی های زندگی بهجت افراز، مادر اسرای ایران
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : خانم بهجت افراز متولد 1312 در شهرستان جهرم از استان فارس دریک خانواده مذهبی و متدین متولد می شود. هوش سرشار و عطش او به یادگیری او را از 4سالگی به فراگیری قرآن و پس از آن تا ادامه تحصیل به دانشگاه می کشاند. وی عضو انجمن بانوان مبارز مسلمان بوده و فعالیتهای وی به دوران پیش از انقلاب، جنگ و پس از آن به سازندگی بازمی گردد که در این راستا، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. وی که اکنون دورا ...
عکاسی که تیرباران شد/ اسکناس های ابریشم چی در اردوگاه
از نماز، از آنها پرسیدم: چرا اطلاع ندادید؟ گفتند: نمی دانیم چی شد که نتوانستیم عکس العمل سریع نشان دهیم. عراقی ها درب آهنی اتاق را باز کردند، به طرف من آمدند، گفتند: انت امام؟ گفتم: نه! هنوز کلمه ادا نشده بود، کابل ها در هوا چرخی خوردند و بر بدن مان فرود آمدند، همه مشغول شکنجه شدند و بعد از اینکه هر کدام مان در گوشه ای افتادیم، در را بستند و ما را با دردهای مان تنها گذاشتند، چند روز بعد ...
نمی دانم چه شد رفتار خاکپور با من عوض شد
برگشتیم و در جریان مصدومیت احمد قرار گرفتم. (احمد ادامه می دهد) جلوی پدیده هم با درد بازی کردم و تعویض شدم. با این وجود روز اردوی تیم ملی و ساعت 9 صبح اولین نفر به هتل آکادمی رفتم تا خودم را به مربیان معرفی کنم. آقای سعید عزیزیان آنجا بود. ماجرا را گفتم و ایشان به من گفت به دکتر ابارشی پایم را نشان بدهم. دکتر تیم امید هم بعد از معاینه پایم گفت MRI بگیرم. همین جا نگه دار! می گویند احمد ...
علی دایی کمک کرد من امروز در پرسپولیس بدرخشم!
نشان می دهد و رشته کلام را به دست می گیرد) اتفاقاً بعد از آن بازی با هم از ورزشگاه شهدای شهرقدس به تهران برگشتیم و در جریان مصدومیت احمد قرار گرفتم. (احمد ادامه می دهد) جلوی پدیده هم با درد بازی کردم و تعویض شدم. با این وجود روز اردوی تیم ملی و ساعت 9 صبح اولین نفر به هتل آکادمی رفتم تا خودم را به مربیان معرفی کنم. آقای سعید عزیزیان آنجا بود. ماجرا را گفتم و ایشان به من گفت به دکتر ابارشی پایم را ...
از جمله اساسی ترین مشکلات ما در عملیات تکمیلی کربلای5، سیل بندی بود که پشت نهر دوعیجی قرار داشت
میدویدم باز هم قسمتی از بدنم بیرون بود. وارد کانال سیل بند اصلی شدم. کانال عمیق تر شد. مواضع و سنگرهای دفاعی همه، رو به خط ما بودند. مواضع این جا با مواضع نون شکل خیلی فرق داشت. داخل کانال سیل بند آرام آرام جلو می رفتم. هیچ خبری از نیروی زنده دشمن نبود. گه گاه تک تیر هم میزدم و پیش میرفتم. در طول کانال گله به گله جنازه های دشمن افتاده بود که شب قبل، در اثر آتش توپخانه ما، تلف شده بودند. ...
چشم های رو به پنجره
است 10 تا 15روز دیگر برگردم. ولی اگر برگردم دوباره اجازه می دهی که برگردم؟ گفتم از این سفر برگرد تا ببینیمت بعد برای رفتن دوباره با هم صحبت می کنیم. آن روز تماس تلفنی گرفت و با پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و همه صحبت کرد و حلالیت طلبید. معمولا پنجشنبه ها تماس می گرفت. اما در هفته ای که شهید شد جمعه و شنبه هم تماس گرفت و با همه صحبت کرد. آنها به مناسبت شهادت امام حسن عسکری(ع) عملیات داشتند و همان روز ...
در گفت و گو با هوشنگ صمدی، فرمانده تکاوران نیروی دریایی مستقر در خرمشهر مطرح شد/ گلایه های ناخدای خونین ...
دولت بهار/ ناخدا یکم تکاور نیروی دریایی و جانباز سرافراز، هوشنگ صمدی که این روزها مشغول روایت گری پیرامون روزهای پر افتخار دفاع مقدس است، به بهانه پخش سریال کیمیا و نمایش صحنه های دفاع از خرمشهر در روزهای ابتدایی جنگ، گفت و گویی با روزنامه بامداد انجام داده و از روزهای پر التهاب منتهی به سقوط خرمشهر گفته است. وی انتقادات جدی را به نحوه پرداختن سریال کیمیا به اتفاقات حین اشغال خرمشهر وارد می داند. وقتی عراق حمله خود به خاک ایران را آغاز کرد، شما کجا بودید و مسئولیت تان چه بود؟ در زمان جنگ فرمانده گردان تکاوران نیروی دریایی در جبهه خرمشهر ب ...
از زمین یخی اردبیل تا آسمان های برفی مونیخ
واقف نیست، علی دایی است! او که با اراده، پشتکار و صبر از یک بازیکن متوسط، یک ستاره ساخت که آوازه اش جهانی و افتخارهایش رکوردهای دست نیافتنی شد. شخصیت شناسی دایی که نزدیک به دو دهه، مهمان چشم های عمومی است سخت نیست. با اراده و صبور است. در مواقع شکست مصمم تر می شود و مرد بازگشت های ناگهانی برای موفقیت دوباره است. به اندازه مغرور و کمی بیشتر از آن. به اندازه لجوج است؛ غرور و لجاجتی که گاهی اسباب دردسر می شود. علی دایی به اندازه تمام شب هایی که با 10 تیم ملی، 24 بایرن و 9 آرمینیا درخشید، یک ستاره است. نویسنده:رامتین جباری ...
خاطرات خواندنی قرائتی از سیلی امام(ره)
...، ولی می گفت: من فکر کردم که باید کاری برای انقلاب بکنم و سهمی در جنگ داشته باشم. لذا شب ها که خوابم نمی برد، شبی چند ساعت رادیو عراق را خوب گوش می دهم و وقتی مصاحبه اسرای ایرانی را پخش می کنند، مشخّصات آنها را یادداشت می کنم و روز بعد به خانواده شان در هر شهری که باشند تلفن می کنم و آنها را از نگرانی درمی آورم. مدت هاست که چنین کاری را انجام می دهم. *مغز من ارز است نه این طلا! ...
رویاهایی که با تئاتر می آیند
نقد می کنیم. برای من که از کودکی با تئاتر بزرگ شده ام تمام کودکی و جوانی ام گره خورده به این هنر زنده و پویاست و به آثار ماندگار هنرمندانی همچون بیضایی، پری صابری، محمد رحمانیان و یعقوبی. یاد سالهای دانشجویی می افتم، با حال و هوای خاص آن روزها و ذهنی پر از افکار انتلکتوآلیستی! آن روزهای نه چندان دور من نیز جوجه انتلکتوآلیستی بودم با آرزوهایی بزرگ و عشقی آتشین در دل. یکی از روزهای سال 82 بعد ...
خمینیست های افغانستان/شهدای غیر ایرانی دفاع مقدس
افغانی را دیدم. دو سال بعدش وقتی دوباره آنجا رفتم دیدم جلوی کلمه افغانی گل گذاشته بودند تا دیده نشود، چهار سال بعد دیدم هم گل را برداشته اند و هم افغانی را. مؤلف کتاب مبارزان بی مرز در ادامه این جلسه به ذکر خاطره ای از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران پرداخت و گفت: امسال در نمایشگاه غرفه ای به نام شهدای مهاجر برای معرفی شهدای خارجی دفاع مقدس زدیم. یک روز خانمی آمد و بعد از دیدن غرفه گفت: من از ...
زندگینامه امیر کبیر از تولد تا مرگ
سهمناک را رساند. یک ساعت بعد کاغذ دومش رسید که همه آن تدابیر احتیاطی علیه امیر نظام بوده است. اما تدابیری که هیچ ضرورت نداشت. به علاوه شیل توضیح نمی دهد که "برخی کیفیات خارجی که در عزل امیر مؤثر افتاد"، چه بوده است. علاوه بر مهدعلیا و میرزا آقا خان نوری که ارکان توطئه عزل امیر را می ساختند - در صدرالتواریخ نام میرزا یوسف مستوفی الممالک نیز برده شده است. و مأخذ نوشته صدرالتواریخ گفته ...
فرهنگ در رسانه
. دانشگاه سلجوق آنقدر بزرگ است که در خود دانشگاه از تراموایی که ادامه تراموای شهر است استفاده می شود. تراموای دانشگاه را سوار می شویم و بعد از چند دقیقه به آخرین ایستگاه دانشگاه می رسیم. محمد به جای همه ما کارت تراموای شهری را می زند و وارد آن می شویم. در تراموایی یکی از دانشجویان لیسانس که در نشست حاضر بود جلو می آید و با فارسی دست و پا شکسته ای از ما می پرسد که می دانیم کجا پیدا شویم؟ در تمام ...