سایر منابع:
سایر خبرها
: آره همه چی خوبه. *عبدالله بالاترین ذوقش این بود که بگویند بیا برو سوریه قبلش گاهی پیش می آمد عبدالله عکس شهدای مدافع حرم یا فرزندانشان را نشان می داد، می گفتم: الهی بمیرم، خانواده اینها چکار می کنند؟ تو رو خدا نشانم نده حالم بد میشه. کلا یک بچه یتیم می دیدم خیلی ناراحتم می کرد. شهید باقری که عکس العمل مرا می دید می گفت: نه این ها بهترین جا هستند، دعا کن من هم ...
جانبازان واقعی هستند. او می گوید: طرف توی دست انداز با ماشینش می افتاد و پایش به مشکل می خورد و بعد کارت جانبازی می گرفت. من هم اعتراض کردم، نتیجه اعتراضم اخراج از بنیاد شهید بود. بعد هم دارویم را قطع کردند. وکیل گرفتم، وکیلم را هم راه ندادند و هرچه کردم راه به جایی نرسید . هرچند دقیقه یک بار با دستمالی که در دستش دارد عرق های درشت پیشانی اش را پاک می کند و می گوید: خانم بریدم. آن زمان که جبهه ...
تا بچه ها وقتی داشتن توی کوه حرکت می کردن، چند نفر رو می بینن که دارن از سمت پاکستان میان داخل خاک ایران؛ جناب سرهنگ ایست می ده ولی اونا شروع می کنن به شلیک، البته انگار فاصله شون زیاد بوده؛ ما هم هر چی دنبالشون رفتیم نتونستیم پیداشون کنیم؛ اینا منطقه رو مثه کف دست بلدن؛ باید توی کمین شکارشون کرد و گرنه از لابه لای دره و صخره ها فرار می کنن توی خاک پاکستان... در راه به چند پاسگاه و برجک ...
مشکل نظام تعلیم و تربیت از نابرابری عدالت آموزشی فراتر رفته و به عواملی رسیده است که دست به دست هم می دهند تا دانش آموزی تصمیم بگیرد به زندگی خود پایان دهد. مشکل نه مداد است نه پاک کن، نه نداشتن کیف است و نه داشتن کفش های پاره، مشکل نه لباس های مندرس دانش آموزی از خانواده ای تهی دست است و نه دوری و ناهمواری راهِ مدرسه؛ همه این ها را می توان با جشن عاطفه یا کمی همت از سوی مسئولان وزارت آموزش ...
شدت گرما و التهاب مضطرب و گُر گرفته بود تا ما را دید از اشتیاق به زمین افتاد و گفت یک شبانه روز است ماشین خاموش شده و در میان بیابان مانده ایم. برای زیارت به مشهد می آمدیم که در راه این اتفاق برایمان افتاد. فکر نمی کردیم گذر کسی به این مسیر بیفتد و می ترسیدیم همین جا بمیریم. همین چند لحظه قبل از همسرم پرسیدم مشهد کدام طرف است، وقتی جهت را فهمیدم رو به آن ایستادم و گفتم یا امام رضا(ع) ما ...