سایر منابع:
سایر خبرها
داد که نه سوالات ما پاسخ داده شده بود و نه آب در زمان اعلامی صدای ضبط شده سامانه 122 وصل شده بود. یک بار دیگر با سامانه تماس گرفتیم تا شاید کسی دیگر برای سوالات باقیمانده ما پاسخی بدهد که همان لحظه اتصال به سامانه دوباره خشکمان زد: به همان دلایل قبلی...تا ساعت 6بامداد...! دیگر حرفی باقی نمی ماند که با تلفن بتوان زد. گفتنی است، پس از بررسی میدانی و کسب اطلاع از ساکنین منطقه مشخص شد در تراز ...
از آبیدر برود که تو شلوغی نیفتید . بعد از چند ساعت دوباره از منزل با رضا تماس گرفتم، جواب نداد، پیام دادم اوضاع چطوره؟ یک پیام یک کلمه ای ارسال کرد تمامه ... ساعت 5 یا 6 عصر بود عروسم به خانه ما آمد با رضا صحبت کرد می دانست در خیابان شهدا مستقر شده اند، رضا گفته بود اینجا شلوغه ولی به مادرم چیزی نگو که بی خود نگران نشود. هرچی زنگ می زدم جواب نمی داد، غذای مور ...
، جلوی یک کافه ایستاد و دو قهوه take away گرفتم و با هم خوردیم و بعد هم من همان جا و در همان خیابان ماندم و او رفت، البته شماره تماسش را داد که اگر نیازی به خودرو جهت تردد در شهر بود، روی او حساب کنم. پسر بامعرفتی بود. یک ایستگاه اتوبوس نزدیک در دانشکده فنی دانشگاه زاهدان پیدا کردم و آنجا نشستم، دنبال سطل زباله بودم که تلفن همراهم زنگ خورد. فکرش را نمی کردم دوستی که روز قبل خبر آمدنم را به او ...
می بینیم. من هر وقت به خانه شان می روم، احساس آرامش می کنم؛ انگار که ایشان آنجا کنار تلفن شان نشسته اند! در مورد اختلافات مردم با یکدیگر، همیشه پادرمیانی و مسائل را حل می کردند. یک بار در جعفرآباد کرمانشاه، دو دسته نزاعی داشتند و کوتاه نمی آمدند و حتی نزدیک بود کار به قتل عام بکشد. حاج آقا بزرگ تر های طرفین دعوا را به خانه شان دعوت و با تک تک آن ها صحبت کردند و الحمدلله، صلح و صفا برقرار شد و الان ...