سایر منابع:
سایر خبرها
.... سرداری که نامش رعشه به جان دشمن می انداخت وقتی یک نام را می شنید، دلش پر می زد. می خواست سوریه باشد یا عراق یا هر گوشه عالم فرقی نمی کرد؛ دلش هوای صاحب آن نام را می کرد، هوای دیدن ننه قاسم را. فاطمه دختر اسد از بزرگان ایل سلیمانی مادر سردار شهید ما بود و نام پدر سردار هم حسن بود. زن و مرد ساده ایلیاتی و روستایی که گوشه خانه و چادر کوچکشان در کوه و کمر، بزرگ ترین ژنرال نظامی قرن حاضر جهان را به ...
دار آنچنان خود را به روی زمین انداخت که گویی استخوان پای حاج قاسم شکست و زود چادر مادر شهید را بوسید. او گفت: حاج قاسم نسبت به رعایت اصول جنگی، خیلی محکم برخورد می کرد و وقتی به بازرسی می رفتیم می بایستی همه کلاه آهنین را روی سرشان بگذارند و اگر کسی نمی گذاشت برخورد می کرد. سرهنگ حمزه ای ادامه داد: سردار زمانی که با فرماندهان داخل یک عملیات بود ، می گفت: مواظب خودتان باشید ...
... نفهمیدیم چطور پنج ساعت گذشته. اذان ظهر است و مردم همچنان منتظرند. دخترکی از مادرش می پرسد: سردار کی می رسه؟ مادر جواب می دهد: همین نزدیکی هاست. ما دعادعا می کنیم زودتر برسد. و بعد از خودمان می پرسیم: راستی مگر سردار رفته که بخواهد برسد؟ حاج قاسم فقط شهید شما نیست روایت علیرضا کمیلی : اسماعیل هنیّه هم با وجود فشارهای داخلی که بر او بود، موضع بسیار آبرومندانه ای گرفت ...
مشکلات مادی آنها را هم حل می کرد. شهید طالبی زاده از شهدای ابتدای جنگ بود که هنگام شهادت حدود 18 سال داشت. او از بچه های تخریب لشکر ثارالله و از همان ابتدا با حاج قاسم بود. مادر شهید مسن است و در اثر دیابت کم بینا شده است، من را برای روضه به خانه اش دعوت کرد. وقتی رفتم، گفت: حاج قاسم سه ماه قبل از شهادتش به منزل ما آمد. مادر شهید گفت: قبل از اینکه حاجی به تهران برود، بیشتر به ما ...
بیشتر است. یکی از حرف های حاج قاسم که خیلی به دلم نشست این بود که آن دختر بی حجاب هم دختر ماست من چادر سر نمی کنم و در خانواده مذهبی به دنیا نیامده ام اما یکی از دلایل ارادت زیاد من به حاج قاسم همین است که بین خانم با چادر و بی چادر فرق نمی گذاشتند حاج قاسم شخصیتی تکرار نشدنی بود. ما تلاش میکنیم از شخصیت ایشان الگوبرداری کنیم ولی شبیه حاج قاسم بودن خیلی سخت است من بعد از شناخت ...
سابقه ای رسیده بودند که عطش عشقشان را بیشتر و بیشتر میکرد. دستان همه بالا بود و شعارها یکی پس از دیگری از جان ها رها میشد. روضه خوان نمیدانست روضه چه کسی را بخواند. اصلا حضور فرمانده خودش روضه بود و مردم بدون شنیدن هم حالشان مسافر کربلا شده بود درست از همان لحظه ای که پیکر ها به مردم رسیدند، کربلا شروع شد. حاج قاسم پای حرفش ماند و برای آخرین بار به زیارت امام رضا(ع) مش ...