سایر منابع:
سایر خبرها
: جواهر محبوب من بود. با پاهایی که همیشه از حنا سرخ بود. چشماش مثل خورشید می درخشید. کوزه رو روی شونه اش می گذاشت و از کرانه ی کارون رد می شد. من هر روز روی رمل ها دنبال رد پاش می دویدم اما آب، جواهر رو با خودش برد؛ اون گناهی نداشت، فقط رفته بود آب بیاره اما هواپیماهای صدام به جواهر شلیک کردن و آب، جواهر خون آلودم رو با خودش برد؛ کارون، محبوبم رو با خودش برد؛ کارون، جواهرم رو برد ... پایان پیام/ ...