سایر منابع:
سایر خبرها
قروه درویش به دنیا آمد و حالا می گوید با افتخار تورک زبان هستم . شیطونی و بازیگوشی دوران کودکی اش آنقدر زیاد بود که پدرش او را (اوغلوم) پسرم صدا می زد. تک فرزند خانواده می باشد گرچه پدر نی نواز و هنرمند و مادرش اسب سوار است اما به شدت مخالف ورود وی به عرصه بازیگری و انجام کار هنری بودند. همه جا از اصالتم گفته ام و تا 8 سالگی در اردبیل بودم. عشق من به بازیگری از 5 سالگی شروع شد که پسرعموی ...
انتخاباتی اش که قرار بود پول به فدراسیون تزریق کند اما ظاهرا اتفاق نیفتاده است، گفت: از روز اول که آمدیم سازمان برنامه و بودجه 5 میلیارد به شطرنج اختصاص داد همه کار را هم انجام دادیم اما چون پایان کار دولت بود از طریق هدفمندی یارانه ها قرار بود بگیریم. معاون مالی وقت وزارت که دید راحت 5 میلیارد گرفته ایم نامه 20 میلیارد را زد تا از محل هدفمندی اختصاص داده شود و به وزارت ورزش دادند. وزارت ورزش هم گفت ...
... اسپانسرها سخت کمک می کنند وی در خصوص وعده ای انتخاباتی اش که قرار بود پول به فدراسیون تزریق کند اما ظاهرا اتفاق نیفتاده است، گفت: از روز اول که آمدیم سازمان برنامه و بودجه 5 میلیارد به شطرنج اختصاص داد همه کار را هم انجام دادیم اما چون پایان کار دولت بود از طریق هدفمندی یارانه ها قرار بود بگیریم. معاون مالی وقت وزارت که دید راحت 5 میلیارد گرفته ایم نامه 20 میلیارد را زد تا از محل ...
؛ همان کاری که در جنگ هایی که قبلا درگیر بودیم، انجام دادیم. اما الان ما این کار را نکردیم. خب، به من بگویید چگونه می خواهید یک جنگ فرسایشی را ادامه بدهید درحالی که هر دو دست چپ و راست شما، به پشت بسته شده است؟ اوکراینی ها فوق العاده هستند. دیدن آنچه آنها انجام می دهند، بسیار الهام بخش است، اما اگر ما می خواهیم همه زمین هایمان را پس بگیریم و به این هدف نزدیک هم نیستیم، پس الحاق به اروپا را نیاز ...
خبر فوری نوشت: مازیار لرستانی در برنامه طنازِ کمال تبریزی از مسیر دشوار و عجیبی گفت که برای انجام عمل تطبیق جنسیت طی کرد. لرستانی گفت: من تقریبا در حال طی کردن مسیر بودم و حتی هورمن تراپی ام شروع شده بود و ریش هایم هم مقداری درآمده بود، اما دادگاه که می رفتم می گفتند باید با حجاب بیایی و من روسری می پوشیدم و همین طور که با ریش هایم بازی می کردم فکر می کردم خدایا این چه پارادوکس عجیبی ...
مادرم حجاب داشتیم ولی دختر ها نه. البته خیلی ساده بودند و لباسهای پوشیده تنشان می کردند. زینب کوچکترین دختر من بود اما در همه کارها پیش قدم می شد. اگر فکر می کرد کاری درست است. انجام می داد و کاری به اطرافیانش نداشت. یک روز کنارم نشست و گفت: مامان، من دلم می خواهد با حجاب شوم. از شنیدن این حرفش خیلی خوشحال شدم. غیر از این هم انتظار نداشتم زینب نیم دیگر من بود. پس حتما به حجاب علاقه داشت. مادرم هم ...