سایر منابع:
سایر خبرها
...: إِمّی، ما پیروز شدیم؟ سلام خندید و پیشانی درخشان احمد را بوسید: مردان حزب الله را دیدی؟ دیدی چطور با اسرائیلی ها جنگیدند پسرم؟ من عهد بسته ام و دوست دارم تو هم یک روز مثل آن ها سرباز امام زمان (عج) باشی. خانواده مشلب جزو قشر متمول شهر نبطیه اند احمد ایستاد و از میانه درِ باغ بزرگ خانه ویلایی شان، به پرچم های زرد حزب الله که پشت سر آخرین تابوت راه افتاده بودند خیره شد ...
دربخشی از روزنامۀ خاطرات ناصرالدین شاه در روز پنجشنبه ششم تیرماه سال 1268 شمسی به اقامتش در بلژیک و حضور در شهر اسپا پرداخته است . ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمی کرد. خود او نام یادداشت هایش را روزنامه [...]
حتی در سیره اهل بیت (ع) هم دیده می شود، از لزوم احترام به بانوی خانه گرفته تا بیان بهترین کلیدواژه دوام زندگی؛ پیامبر خاتم (ص) این اسوه زندگی بشر بهترین شیوه محبت شوهر به همسر را استفاده از ابزار زبانی می دانند و می فرماید: قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّی أُحِبُّکِ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً ؛ این گفتار مرد به همسرش که من تو را دوست دارم ، هرگز از قلب زن بیرون نمی رود. ...
شده عملا شروع به ثبت خاطرات کردم. درسم هم شروع شده بود با این حال با خودم گفتم این همه امکانات آماده شده، کار را انجام دهم. من تا یک دور در کردستان زدم، یک سال گذشت. سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): ثبت روایات و اتقافات جنگ تحمیلی در ابتدا کار آسانی نبود و افرادی که به این حوزه آمدند با مشکلات زیادی روبه رو شدند تا بتوانند تاریخ جنگ را ثبت و ضبط کنند. کوشش درخوری بود ثبت ...
سن 18-17 سالگی به حوزه علمیه قم آمدم. * چه سالی؟ اواخر سال 1358 بود که به حوزه ی علمیه ی قم آمدم تا اینکه تجاوز عراق به ایران شروع شد و پس از آن به جنوب رفته و در جنگ مشارکت داشتم. * طبق خاطراتی که ما از جنابعالی شنیدیم، شما از ابتدای جنگ و داستان خرمشهر در این شهر حضور داشتید. از حال و هوا و اتفاقات آن روزها برای ما بفرمایید. بنده تابستان را در قم حضور ...
فرادید نوشت: دربخشی از روزنامۀ خاطرات ناصرالدین شاه در روز پنجشنبه ششم تیرماه سال 1268 شمسی به اقامتش در بلژیک و حضور در شهر اسپا پرداخته است . ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمی کرد. خود او نام یادداشت هایش را روزنامه گذاشته بود؛ این روزنامه ها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را ...
...؛ چطور می شود از آذربایجان راهی شوی تا خوزستان برای دفاع از وطن و کودک و زن و مرد. این عشق نیست پس چیست؟ خودمانی های مامان و بابا بعد از شهادت مریم هِی از حال خوبی که مامان نسیبه اش در نبود بابا علی به خانه تزریق کرده بود می گفت، از کلی دلخوشی، از خاطرات مادر با بابا و آب می شد، قند دل بچه ها از شنیدن و مرور این لحظات: من ساکن تهران هستم، هر وقت به مامان زنگ می زدم که ...
کن و بعد دکوپاژ کن. آن چیزی را که بلدی انجام نده. به خاطر همین صحنه به صحنه پیش می رفتیم و من به هر کدام جدا فکر می کردم. موقع نوشتن هم یک دور این اتفاق می افتاد. از طرفی هر کسی در تیمی که همراه تو هست، آورده ای در فیلم دارد که اینها با هم ترکیب می شود و اتفاق خوبی را رقم می زند. بعضی سکانس ها تغییر می کرد چون بچه های گروه پیشنهادهای خوبی می دادند. فیلمنامه مخصوصا در این مسیر واقعا رشد می کند. مثل ...