سایر منابع:
سایر خبرها
شدند که دست شان به خون آغشته بود. باقی همه آزاد شدند. من با اینها در اوین جلسه می گذاشتم و گفت وگو می کردیم. از بدنه فرقان، ما شهید در جنگ دادیم، الان آدم داریم در کشور قاضی است، از همین گروهک فرقان. رفتار منطقی و عقلانی انجام داد. در خود سازمان مجاهدین خلق هم یک شبکه چهارپنج هزار نفری بودند. یک روز احسان نراقی زنگ زد و گفت من یک مهمان دارم که می خواهد حتما شما را ببیند، در زمانی که آزاد بود، او ...
پشت ساختمان 72 تن عکس را کشیدند یا عکس تا بوسنی و هرزگوین هم برده شد! عکس دیگر جهانی شده بود، هر روز قبل از سریال اوشین در تیتراژ برنامه تصویر زندگی عکس می آمد روی صفحه تلویزیون برای همین همه بهمان زنگ می زدند. عکس در کتاب پنجم ابتدایی هم رفت و پوستر و بنرش کردند. یک روز به ستوه آمدم و به دفتر روزنامه اطلاعات رفتم و گفتم تورا به خدا عکس مرا انقدر چاپ نکنید، پدرم درآمده، برایم دردسر شده ...
را بست و پلیس را خبر کرد. متهم که در صحنه جرم دستگیر شده بود چاره ای جز اعتراف ندید و گفت: در شهرستان خودمان زندگی خوبی داشتم و سر کار می رفتم. حدوداً 20 ساله بودم که یک شب وقتی با موتورسیکلتم به خانه برمی گشتم راننده یک خودرو سانتافه به من زد و فرار کرد و آن تصادف سرنوشت مرا عوض کرد. این متهم که با کوله پشتی و ابزار باز کردن قفل دستگیر شد ادامه داد: راننده آن شب از ماشینش ...
بار زنگ بزنم و وارد شوم. اما اگر در بسته بود، دو بار زنگ بزنم و منتظر بمانم تا کسی برایم در را باز کند. از این جور توصیه هایی بیشتر برازندهٔ یک سازمان چریکی بود. در روز موعود اتفاقی نیفتاد و ورود به خانه به مسالمت انجام شد. اگر درست یادم باشد، وارد خانه که شدم، حیاطی بود و دری هشتی مانند که دست راست حیاط قرار گرفته بود. فردید پشت یک میز نشسته بود و طرف دیگر میز روبه روی فردید یک صندلی خالی بود ...