سایر منابع:
سایر خبرها
شدم و سنگ را بوسیدم. لبهایم سوخت اما آن قدر محو این وصال بودم که احساس نکردم. گذشت... چند روز بعد که از مشهد به کاشان برگشتم عباس را در خواب دیدم. او را در آغوش گرفتم و بوسیدم. لب هایم این بار به جای سنگ مزار، میهمان گونه های عباس بود. از خواب پریدم. سحرگاه بود به این فکر می کردم که عباس سفرم به سمنان را جبران کرد. من به خانه ابدی اش رفته بودم و او به خانه دلم آمده بود. ...
تکان می دهد. از صبح که تلویزیون خانه اش را روشن کرده و خبرها را شنیده چندباری نماز شکر خوانده و بعد پرچم فلسطین را به دست گرفته و آمده اینجا تا رقص این پرچم را به رخ دشمنان بکشد قرارمان ساعت 7 عصر بود اما من از ساعت 4 اینجا هستم اصلا مگر می شود این خبر را شنید و در خانه نشست. خیلی های دیگر هم مثل من زودتر از قرارمان آمدند. اسرائیل کارش تمام است. خداوند نمی گذارد اسلام از بین برود.فلسطین پیروز ...
. مددکاران در هفته چند روز به مادر سر می زدند و خانه را تمیز می کردند و کارهایش را انجام می دادند. اما مادر با توجه به آلزایمر و نداشتن کنترل مزاج، اوضاع خوبی برای تنها ماندن نداشت. کسی را بالای سرش گذاشتیم اما بازهم شاکی بود که این کیه و چرا اینجاست؟ به یک آسایشگاه بردیم باز هم نماند و دوباره به خانه برگرداندیم. امام جمعه یکی از شهرهای خوزستان گفت که بفرستید اینجا ما از ایشان نگهداری می ...