سایر منابع:
سایر خبرها
گرفتم و روی پیشخوان آشپزخانه گذاشتم. گفتم: جای این کارها پاشو ماکارونی درست کن. گفت: دوست دارم وقتی داری آشپزی می کنی نگات کنم. آرام جواب دادم: واقعاً؟ بگو دیگه چیا دوست داری عزیزم؟ نه بابا. فقط راحت ترم نوشیدنی بخورم و هیچ کاری نکنم. عطر نوشیدنی از نفسش احساس می شد و یکی از آن لبخندهایی که حتی نقاشان چیره دست هم توانایی کشیدنش را ندارند، بر لبش نشسته بود. هنوز هم این ...
از کارهای من فهمید که متوجه خیانتش شده ام- همه مدارک را پاک کرد. بعد هم به همه گفت من دیوانه شده ام و اشتباه می کنم. حتی مادرم به من گفت برو دکتر و خودت را درمان کن، او حرف من را قبول نکرد. مجبور شدم با شوهرم زندگی کنم. ولی بار دوم تا زمانی که مدرکی به دست نیاوردم سکوت کردم و نگذاشتم شوهرم چیزی متوجه شود. *از کجا فهمیدی که شوهرت خیانت می کند؟ به طور مرتب تلفن دستش بود. وقتی ...