سایر منابع:
سایر خبرها
خلاصه داستان قسمت 68 سریال ترکی ذغال اخته
محل کار شعله راه می افتد وقتی می رسه او را به پنهانکاری و دروغگویی متهم می کنه و ازش می خواد هرچی هست واقعیتو بهش بگه چون مطمئن شده دیگه که با عبدالله خان سر و سری داره. اما شعله زیر بار نمی رود و بعد از رفتن سلماز سریعا پیش عبدالله خان می رود و میگه باید راهی پیدا کنیم که مادرم باور کنه این ساعت از طرف شما نیست عبدالله خان که می بینه پای خودش هم گیر است میگه درستش می کنم اون با من ...
خلاصه داستان قسمت 67 سریال ترکی ذغال اخته
همه با مته خان در مدرسه جوری شده که او را کلافه و معذب می کنه به حدی که با چیمن هم بدرفتاری می کنه. آذرخش از طریق یکی از دانش آموزان متوجه می شود که یاقوز تو این کار دست داره و سریعاً او را به اتاقش می آورد آذرخش به یاقوز میگه بهتره هر چیزی درباره آرمان دوستت می دونی بنویسی چون دیر یا زود همه چیز برملا میشه و اون وقت برای تو خیلی بد میشه یاقوز دست و پایش را گم کرده و حسابی ترسیده.... ...
کمپ لنگرود قبل از سوختن هم جهنم بود
.... عکسای کمپ رو دیدم. حتی دشمنت هم باشه راضی به این جور مرگ نیستی. اینا انسان بودن. تا دو روز اصلا نتونستم کار کنم. حالم بد بود. هر کسی اومد دم مغازه، گفتم کار نمی کنم. ظهر دوشنبه بعضی هاشون رو دفن کردن و برای بعضی هاشون مراسم ترحیم گرفته بودن که رفتم مراسم. روز یکشنبه هم عزای عمومی بود در لنگرود. کدوم عزای عمومی؟ همه چیز سر جاش بود. بچه ها به من تلفن زدن و گفتن تو ...
عکس های جدید مهدی ماهانی با اندام ورزشکاری
... رژیم غذایی مسابقه رو شکسته بودم آب و سدیم باز شده بود قند و .... سوار مینی اتوبوس هایی شدم که از سالن برگزاری مسابقات جهانی تا هتل، وظیفه جابه جایی ورزشکاران رو داشت. یه مرد با موهای بور امد بغلم نشست نگاهم کرد و گفت نگاه نافذی داری می شه بریم عکاسی! خودش رو معرفی کرد. تشکر کردم و من هم خودم رو معرفی کردم. بهش گفتم رژیمم رو شکوندم و باد کردم موقع ...
خبر شهادت پسرم، مادرش را زمین گیر کرد +فیلم
پدر شهید جاوید سراجی گفت: روزی چند نفر به خانه ما آمدند و خبر شهادت پسرم را به همسرم دادند، همانجا همسرم سکته کرد و از سال 66 تا الان زمین گیر است. پدر شهید جاوید سراجی در گفتگو با خبرنگار حیات ؛ گفت: اسم شهید ما جاوید سراجی است او 18 ساله بود که داوطبانه به خدمت سربازی رفت جاوید در میمه ، تپه شهدا در تاریخ 1366 سوم مرداد شهید شد. من به او گفتم که نرو سن تو هنو کم است، گفتم که در این ...
واکنش سه چهره سرشناس دنیای بدنسازی به هادی چوپان! / ما تو رو به عنوان قهرمان انتخاب کرده بودیم!!
که دو نفر اونها جز 18 انسان تاریخ هستن که قهرمان مسترالمپیا بودن! اولین اونها دکستر جکسون هست که نوشته تو فوق العاده بودی داداش و من تو رو برنده انتخاب کرده بودم بعد از اون هم سمیر بنوت رو داریم که حسابی بعد از اعلام نتیجه عصبی بود و اون هم نوشته که وقتی قبل از مقدماتی توی بک استیج دیدمت گفتم همه چیز تموم شده، به هرحال تو همین الان هم قهرمان مسترالمپیا هستی. و در آخر ریچ گاسپاری هم یکی ...
ببینید | عاشقان فوتبال میخکوب این مصاحبه شدند؛ زیدان مقابل مسی در رختکن اینترمیامی
زیدان خطاب به مسی گفت: چه خوب که تو هنوز بازی می کنی و شماره 10 در فوتبال وجود دارد. خیلی حیف شد که نتوانستیم با هم همبازی شویم. کارهایی که مسی انجام می دهد رو بقیه بازیکن ها فقط می توانند خوابش رو ببینند؛ اون بهترین فوتبالیستی است که دیده ام. PSG توانایی درک اینکه مسی در این تیم حضور دارد را نداشت؛ مسی برای آنها بیش از حد بزرگ بود. تو در 2022 بازی فینال 2014 را جبران کردی و قهرمان جام جهانی شدی ...
روایت تاثیرگذار این راننده تاکسی اشکتان را درمی آورد
دانشگاه به قیمت {تاکسی} ازت پول میگیرم. حقیقتا هم دلم شکست از دیدن اینکه یه نفر از صبح تا شب و شب تا صبح باید دنبال دراوردن یه لقمه نون باشه هم با دیدن دخترش که اینجوری با عشق کمک پدرش میکرد خوشحال شدم. بخاطر اینکه اولین مسافرش بودم کرایه رو دو برابر بهش دادم و گفتم خدا کنه دستم برات خوب باشه. پ ...
فیلمی جگرسوز از آوازخوانی و رقص الهام شکیب قبل از فوت / روحش شاد !
قصه های عاشقونه انجامش میدن تا عشقشون رو ثابت کنند ، و آدم با اشتیاق داستان عشقشون رو دنبال میکنه و پایان تلخ اون قصه تا مدتها درگیرت میکنه و با شخصیتهای اصلی داستان کلی گریه میکنی ، ولی داستان عشق شما واقعی ، واقعی بود و امشب حال همه ما دوستان تو و مهرداد همینطوریه کدخبر: 944400 1402/08/18 09:00:00 لینک کپی شد ...
رازهایی که این چند نفر فاش کردند، تکان دهنده شد!
یک روز تو کما بودیم و خودمم تا یه مدت نمیتونستم صحبت کنم. حرکت کاربر لال، جسورانه و بامزه بود: گوشی دوستام رو یکی با خفت گیری گرفت، من زنگ زدم آقا دزده جواب داد، به اصغر آقا گفتم چرا ناراحتی اصلا اشکال نداره دزدی کردی، از کرج اومد تهران دوساعت تو خیابون حرف زدیم گوشی ها رو پس داد بهم چاقو و انگشترشم داد بهم. حقیقت فاش شده آنی واقعا هولناک بود: وسط یه بیماری عجیب تو خواب سکته ...
چند داعشی گوشم را بریدند!
حقیقت نداشت. امیدی برای دیدن دوباره اش نداشتم. اشک هایم داشت خفه ام می کرد. ناگاه با صدای بلندی فریاد زدم. فرید رفیق نیمه راه نیست تو این موقعیت، اون من رو با سه تا بچه تنها نمی ذاره. فرید من رو دوست داشت؛ پس تنهام نمی ذاره... انگار حرف هایم نمکی بود روی زخم اطرافیانم. در آن حیاط کوچک صدای ناله گوش فلک را کر می کرد. همه گریه می کردند. سوار ماشین های سپاه شدیم و به طرف خلخال حرکت کردیم ...
عباس شاخه گل نامزدش را کجا پنهان می کرد؟!
. خودش را برایم اینگونه معرفی کرد انسانی تلاش گر، آرمان گرا، دست و دل باز، اهل محبت، پرکار و متعهد به پاسداری از انقلاب اسلامی... صدایش را خوب به خاطر دارم وقتی که می گفت: من دوست ندارم توی زندگی چشم و هم چشمی باشه ما باید ساده زیستی رو مینای زندگی مون قرار بدیم. حقوق من کفاف به زندگی ساده رو میده؛ ضمن اینکه خریدامون هم باید از جنس ایرانی باشه. این دومین بار بود که در جوار مزار شهدای گمنام با ...
اوبی میکل: وقتی پدرم را گروگان گرفتند، آبراموویچ قصد داشت افرادش را برای آزادی او بفرستد
... چلسی حمایت بزرگی از من کرد. به یاد دارم رومن آبراموویچ گفت دوست داری چند نفر را به آن جا بفرستم؟ میدونم اگر چنین کاری انجام بدم می تونم پدرت را آزاد کنم . واکنشم این گونه بود که چطور می خوای این کار رو انجام بدی؟ آبراموویچ در پاسخ گفت نگران نباش، فقط اگر دنبال این گزینه هستی بذار من انجامش بدم . پدرم وقتی تماس می گرفت گریه می کرد و از من می خواست هر چه آدم ربایان می خواهند فراهم ...
جان دادن، به این سادگی ها نیست/ نگاهی به کتاب صبح واقعه
به گزارش ایسنا، این جملات بخشی از خاطرات کتاب صبح واقعه جدیدترین اثر در مورد زندگی شهید محسن حججی است که در جمع دانش آموزان نجف آباد اصفهان با حضور خانواده شهید حججی و مسئولان شهری، 15 آبان رونمایی شد. در ادامه این خاطره می خوانیم: مهدی آهی کشید و ادامه داد: فقط نمی دونم ما اگه اون روزها بودیم، چی می کردیم؛ می اومدیم جبهه، یا چسبیده بودیم به میز کلاس و درس؟ گفتم: تو رو نمی دونم ...
غواصی که رازش تا امروز فاش نشد
ایما و اشاره هایمان، حساب کار دستش آمده بود. خیلی باهوش بود. شب قبل از عملیات، دعای توسل گرفتیم. حس و حال و شور خاصی داشتیم. اما او، ناله می کرد! اول ها آرام اما بعد آن قدر ناله هایش بلند شد که مراسم به هم ریخت. از خود بی خود شده بود و توی سرش می زد و می گفت: ای خدا! من که مثل این ها نیستم. این ها معصوماند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی ... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا! شما مرا ...
جزئیات خودکشی پزشک زن جوان در مریوان بعد از تشکیل پرونده در دادگاه + بیوگرافی و عکس میترا آسوده
...> به منشی سابقش تو شهر مریوان زنگ میزنه میگه اعصابم خورده میام پیشت سوار تاکسی میشه به راننده میگه یه آب معدنی واسم بیار چندتا قرص میخوره راننده میگه خانم چکار داری میکنی میگه نگران نباش خودم دکترم باز چند دقیقه میگذره چندتا قرص دیگه میخوره بعد کم کم از حال میره راننده بسرعت میرسونتش بیمارستان و متاسفانه فوت میکنن. ...
خلاصه داستان قسمت 301 سریال ترکی خواهران و برادران
بگه که احمد چجوری کشته شده آنها شوکه میشن و میگن چی؟ یعنی چی؟ سوزان میگه رفتم بهم گفت که احمد تصادفی نمرده یه نفر از قصد این کارو کرده ولی اگه میخوام بفهمم که چه اتفاقی افتاده باید 3 میلیون لیر جور کنم بدم بهش. آکیف استرس گرفته اما خودشو جمع میکنه و میخنده و میگه نفهمیدی؟ میخواسته تلکت کنه! هی تو اخبار میگن که گول اینارو نخورین سوزان میگه ولی من میخوام پولو بدم بهش واسه همین اومدم پیش ...
عجیب ترین خاطره ایرانی ها از ممنوعیت هایی که روزی در ایران وجود داشت
...> بگیرک: اصطلاح شیرازی، موجودی که بر گذرگاه ها مستقر، آدم را می گیرد نخطه از ترومای کودکی اش گفت: من یادمه خواهر رو به خاطر داشتن فوکل به شهربازی راه ندادن من یه ریزه بودم ولی واقعا تروماتایز شدم چون اون مجبور شد تاکسی بگیره برگرده خونه تنها. شاهین از سال هایی نوشت که ویدئو ممنوع بود: 4 سالم بود ریختن تو خونه مون ویدیو رو بردن. سال 76 لیلا از حراست دانشگاهش نوشت: هر روز ...
دروازه بان ایرانی پاری سن ژرمن: پرسپولیسی ام و بیرانوند را دوست دارم!
. میگم یعنی چی شانس دارم؟ یعنی شمال سردتره؟ آره، میگن شمال زیر 40 درجه اس. اونجام شب نمیشه، همیشه روزه. گفتم یعنی چی؟ این چه کشوریه؟ (قهقهه می زند). من اونجا موندم، بعدش باز دوباره رفتم فرانسه. اومدم تعطیلات تا کمی استراحت کنم چون سال سختی بود برام. رفتم جنوب فرانسه بعدش اومدم خونه م توی پاریس. من یک کنتراکت (قرارداد) داشتم تا برم دوکسا. یک دوست دارم تو فرانسه که اسمش لئوناردو ...
شهید گمنامم من را پیدا کرد/ مازیار علاقه زیادی به امام حسین (ع) داشت + فیلم
...: به او گفتم خوشحالم که پسری دارم که از حرم حضرت زینب (س) دفاع می کند. قبل از قطع کردن تلفن از من خواست به حرف های دیگرش هم گوش بدهم،او گفت: مامان جان من را هر صبح، شب ودر نمازهایت دعا کن همانطور که دوست دارم شهید شوم، اگر شهید شدم، شهید گمنام شوم. از پسرم پرسیدم مادر جان شهید گمنام چه کسی است ؟ آخر من سواد ندارم. گفت مادرجان حضرت فاطمه زهرا (س) گمنام است. گریه ام گرفت و گوشی را قطع کردم دوباره ...
محمد جور دیگری برایم عزیز بود/ زائر قبر پسر جاویدالاثرم حضرت زهرا (س) است
بهشت زهرا نشسته ام و مادرم حضرت زهرا پرسید من چند فرزندم شهید شده است؟ در خواب با خودم کلنجار می رفتم که بگویم یا نه که پسرهای من هم شهید شدند، دو پسرم شهید شدند و دو جانباز دارم یا خیر؛ و بالاخره به ایشان گفتم تا اینکه دستش را رو به قبله گرفت. گفت طرف قبله را ببین، عکس امام خامنه ای را هم ببین؛ دیدم کنار عکس آقا، عکس پسرم که جانباز شده بود قرار دارد. دوباره گفت دخترم پایین عکس را نگاه کن و گفت من ...
3 فرزندمان را به من و مرا به خدا سپرد و رفت
در شرکت پتروشیمی مهندس است و دخترم خانه دار و دو فرزند دارد. بچه های قد و نیم قد وقتی حمید به جبهه رفت، پسر بزرگم شش ساله بود. پسر دومم سه ساله و دخترم نوزاد دو ماهه که شهید شد. حمید وقتی به جبهه می رفت رو به من می گفت بچه ها را دست تو دادم و تو را به خدا سپردم، مواظب شان باش. گفتم حتماً ولی نمی دانستم این سفارش آخر است و برنمی گردد. وقتی شهید شد بغضی گلویم ماند که خیلی در ...
سرباز روز نهم به چاپ بیست وسوم رسید
: تاحالا هر کاری کردم، برای شما کردم. خواستم مقام شهدا رو بالا ببرم. اگه دست منو نگیرید و بهم کمک نکنید، میام اینجا داد می زنم و می گم اینا هیچ چیزی نمی دن؛ الکی اینجا نیاید. بهش گفتم: ان شاءالله هرچی به صلاحته همون می شه، غصه نخور. گفت: از خدا دیگه صلاح نمی خوام؛ سِلاح می خوام. دعا کن خدا به من سلاح بده. بعد هم به حاج آقابهرامی زنگ زد و گفت: حاج آقا، این رفیق های شهیدت نامرد و بی معرفتن ...
جانبازی مصطفی رازی بود که بعد از شهادتش به آن پی بردیم
فراهم شد. گفتند نمی خواهیم جشن بگیریم، ما هم گفتیم پس به جای عروسی یک سفر کربلا بروید. اعیاد شعبانیه به کربلا رفتند و کاروانشان هم جشن کوچکی برایشان گرفت. حالا هم یک دختر پنج ساله از مصطفی به یادگار مانده است. آن 6 نفر سوریه رفتن مصطفی یک دفعه ای شد، اما من منتظر رفتنش بودم. چون همانطور که پیش تر گفتم مصطفی واقعاً جهاد را دوست داشت. از کودکی اش با نوحه های ضبط شده آقای آهنگران ...
انواع کتاب خوان های موجود در بازار ایران-کتاب جم
د ترین مدل اون F2 هست، تقریبا میشه گفت پایین ترین قیمت رو بین تمام کتاب خوان های موجود در بازار ایران داره، صفحه نمایش 6 اینچی در کنار سیستم عامل اندروید جذابیت این کتاب خوان رو بیشتر میکنه. کپی لینک چرا داشتن سیستم عامل اهمیت داره؟ اینکه یک کتاب خوان سیستم عاملی مثل اندروید داشته باشه یعنی میتونیم جای اینکه کلی تلاش کنیم هر بار با کابل به کامپیوتر وصلش کنیم، خی ...
مدیرِ مدرسه
هم دوازده سال آموزش و پرورش بودم. - کارمند آموزش و پرورش بودید یا معلم؟ - هیچ کدوم. دانش آموز بودم تو مدارسی که زیر نظر آموزش و پرورش هستند. مدیر گفت: ببین! من باید زود برم اداره، داره دیرم میشه. گفتم: عجله نکنید، هنوز هم سؤال دارم. شما امروز صبح توی صف گفتید نفر سی و دوم داخل صف دوم از فردا دیگه مدرسه نیاد، چون سر صف آشغال انداخت روی زمین. به نظرتون ...
شش روایت خواندنی از سبک زندگی شهدای مدافع حرم
...، رو به من کرد و گفت: فاطمه! محمدرضا زخمی شده است. من باور داشتم که محمدرضا به آرزویش رسیده و شهید شده است. روایت پنجم: همسر شهید محمد مسرو ر می گوید: افراد زیادی از همسرم حاجت گرفته اند. اولین نفری که گفت من حاجتم را از ایشان گرفتم، خانمی بود که گفت: من 18 سال باردار نمی شدم. روزی که خبر شهادت شهدای مدافع حرم کازرون رسید، من یکی یکی عکس شهدا را نگاه کردم. یک لحظه چهره ...
عزرائیل برای هشتمین بار به کتابفروشی ها آمد
، خودش رو معرفی می کنه و اگر اون کشور بهش اجازهٔ ورود بده، عملاً مفهومش اینه که ویزا هم داده. فقط بعضی کشورها سختگیری دارن که بعد از فرود هواپیما، پاسپورت طرف رو چک کنن و مهر ورود بزنن. ظاهراً برای ترکیه خیلی هم مهم نیست که مهر ورود بزنه. علی کمی از چایش را نوشید و مشتاق پرسید: تو چطوری فهمیدی؟ چاپ هشتم این کتاب با 294 صفحه و قیمت 165 هزار تومان عرضه شده است. دبیرسرویس: #میثم_عربی منبع : مهر قم پرس منتظر دریافت اخبار و پیام های هموطنان عزیز می باشد. ...
پست احسان علیخانی به مناسبت تولدش
احساس عمیق خوشبختی را حداقل مدتی همگی تجربه کنیم در کنار هم برای تمام این سرزمین حتی همه جهان آرزو کردن و ساختن رویا که خرجی ندارد حداقل امید دارم که محقق شود این آرزو هر چند کوتاه رفقا ممنونم از مهر و لطف بی دریغ شما در تمام این سالها عمیقا معذرت میخوام بابت اون بخشی از کارهایی که در این 22 سال ساختم که بلد نبودم یا غلط گفتم یا غلط ساختم یا ضعیف بود و کمتر از ...