سایر منابع:
سایر خبرها
روایت تاثیرگذار این راننده تاکسی اشکتان را درمی آورد
دانشگاه به قیمت {تاکسی} ازت پول میگیرم. حقیقتا هم دلم شکست از دیدن اینکه یه نفر از صبح تا شب و شب تا صبح باید دنبال دراوردن یه لقمه نون باشه هم با دیدن دخترش که اینجوری با عشق کمک پدرش میکرد خوشحال شدم. بخاطر اینکه اولین مسافرش بودم کرایه رو دو برابر بهش دادم و گفتم خدا کنه دستم برات خوب باشه. پ ...
آدینه با داستان/ رفته ها در باران برمی گردند
.... چهارزانو می نشست و چادرش را تمام و کمال می کشید روی پاهایش. آن وقت بود که دست هایش را هم می دیدم. دو گلوله ی سرخ آتش. یک بار دستی به صورتم کشید تمام پوست صورتم را همراه چهار انگشتش کنار چانه ام کشید. چانه ام را جمع کردم و با دو چشمم، چشم چپش را دیدم، نمناک بود. صدایی از پشت سرم گفت دختر جان وسط اتاق نشستی چرا؟ دست و پایت را لگد می کنند. تا آن روز هیچوقت آن همه نزدیکش نشده بودم ...
کمپ لنگرود قبل از سوختن هم جهنم بود
... تعداد کمی رو می شناختم. عکسای کمپ رو دیدم. حتی دشمنت هم باشه راضی به این جور مرگ نیستی. اینا انسان بودن. تا دو روز اصلا نتونستم کار کنم. حالم بد بود. هر کسی اومد دم مغازه، گفتم کار نمی کنم. ظهر دوشنبه بعضی هاشون رو دفن کردن و برای بعضی هاشون مراسم ترحیم گرفته بودن که رفتم مراسم. روز یکشنبه هم عزای عمومی بود در لنگرود. کدوم عزای عمومی؟ همه چیز سر جاش بود. بچه ها به من تلفن زدن و گفتن تو خیابون [...] فقط مغازه تو بسته است، بیا مغازه تو باز کن. الان سیاهپوشی؟ فکر می کنی باید چه کار می کردم؟ ...
تو مثل من نشو باباجان، زندگی کن
چیزی نداریم، فکر میکنیم خونمون کوچیکه، ماشینمون خوب نمیرونه، هوامون بده، اونی که خواستیمش رفته، عزیزمون مرده... اونقدر تو زندگیمون فکر نداشته هامون هستیم که یادمون میره چیا رو داریم، کیا رو داریم... اونقد حساب کتاب دل و عقلمون اشتباهه که چشم باز می کنیم، می بینم ساعتای آخر عمرمونه و حیف که کیف زندگی رو نکردیم... کاش ده انگشت نداشتم، اما کم غصه میخوردم... اون موقع کمتر هر روز میمردم... تو مث من نشو بابا جان... زندگی هرچی باشه، خوبه، زندگی کن. لینک کوتاه: khalkhalim. ...
خلاصه داستان قسمت 67 سریال ترکی ذغال اخته
همه با مته خان در مدرسه جوری شده که او را کلافه و معذب می کنه به حدی که با چیمن هم بدرفتاری می کنه. آذرخش از طریق یکی از دانش آموزان متوجه می شود که یاقوز تو این کار دست داره و سریعاً او را به اتاقش می آورد آذرخش به یاقوز میگه بهتره هر چیزی درباره آرمان دوستت می دونی بنویسی چون دیر یا زود همه چیز برملا میشه و اون وقت برای تو خیلی بد میشه یاقوز دست و پایش را گم کرده و حسابی ترسیده.... ...
خلاصه داستان قسمت 68 سریال ترکی ذغال اخته
کسی چیزی نگه. کسی که پشت ماجرای فلش پیدا شده تو مدرسه بود پیدا میشه و با لو دادن همدستانش عامر و مته خان تبرئه می شوند. مته خان به آذرخش میگه آبرو من و پدرمو بردی و با ناراحتی از پیشش میره آذرخش شب با یک دسته گل به دم در خانه عامر می رود تا با همدیگه صحبت کنند و مشکلات را پشت سر بگذارند اما عامر با سردی با او رفتار می کنه. سپس ازش می خواد تا برود چون می خواد با پسرش تنها ...
مد تازه ای که کودک شما را قهرمان قصه و جیب عده ای را پرپول می کند
او گرفته می شود. اگر برای بچه ها قصه خوانده باشید، حتما از زبان شان شنیده اید که آها! اگه من بودم فلان کارو می کردم و من دوست داشتم به جای فلان شخصیت باشم . این کشف و همذات پنداری با شخصیت ها در کتاب هایی که موضوع بحث ما هستند، جایی ندارند. چیزی تحمیل شده اند با جنبه تجاری پررنگ! غیر از این ها به نظرم کودک را در مسیر خودخواهی قرار می دهند. بله! بچه ها را به سمت خودخواه شدن می ...
گفت وگوی جالب زیدان و مسی؛ ما آنقدر خوش شانس نبودیم که با هم بازی کنیم!/ هیچ یک از آرژانتینی ها مارادونا ...
بسیار پررنگ است و سالهای بسیار زیادی اینگونه خواهد بود، شک ندارم. فرزندان من بدون اینکه او را دیده باشند درباره اش می دانند. به خاطر ویدئوها و آنچه ما به آنها می گوییم. ادای احترام مسی به ریکلمه و آیمار مسی درباره نقش کلاسیک شماره 10 گفت: الان خیلی چیزها از دست رفته است. موقعیتی که قبلا داشتم نشان می داد که من بازیکن کلیدی بودم، حالا با 4-3-3 یا 4-2-2-2 تعداد کمی در این نقش باقی ...
روایت منوچهر طوسی از حمله به H3/امکان مرگ 90 درصد بود
ش پیدا می کند و یکی از این توانایی ها به خاطر سپردن اسامی است. الان قیافه تمام بچه هایی را که در شهرک پردیسان با هم هستیم به خاطر دارم ولی به جز افرادی که هر روز با هم سر و کار داریم، اسامی را به خاطر ندارم. به جز خصوصیاتی که گفتم، مهربانی، مردم دوستی و پیگیر بودن از دیگر ویژگی های محمود ضرابی هستند. مگر می شود فردی با این سن وسال ، از صبح تا شب از میدان هروی تا میدان حر برود و بیاید و پی ...
خاطره رضا کیانیان از حج تمتع و ماجرای ازدواج با گوگوش
داده بود که چنین موضوعی اصلا درست نیست و واقعیت ندارد چون رضا کیانیان دایی من است. اما نکته جالب ماجرا اینجاست که باز هم دوست خواهرزاده من ماجرا را قبول نمی کند و می گوید پس معلوم می شود کیانیان ماجرای واقعی را به شما نگفته! و یا این که اصلا دایی تو نیست. پسر من الان 24 ساله است. زمانی که او دبستانی بود روزی به خانه آمد و گفت که بابا واقعا این بچه های مدرسه خیلی بیکارن یا حوصله دارن! و ...
اخبار ناگوار و تکان دهنده از چند کودک در سیستان و بلوچستان
ناتوان هستند و سرپرست خانوارها به علت کهولت سن ناتوان از کسب درآمد هستند؛ بنابراین دانش آموزان نقش پدر خانواده را ایفا می کنند. پردرآمدترین کار هم به سوخت بری و شاگرد سوخت بری است. بعضی از دانش آموزانم را می بینم که بعضی روزها به مدرسه نمی آیند. وقتی می پرسم کجا بودید، می گویند به مرز (سوخت بری) رفته بودیم. عبید ملک رئیسی تاکید می کند: یک بار، زمانی که معلم خرید خدمات بودم، به بچه ها توصیه ...
ولایت مداری ویژگی مهم نسل ظهور است
آباده ( پانا ) - تلویزیون را روشن کردم تا گزارش های خبرنگارهای صدا و سیما را ببینم تا بتوانم تجربه کسب کنم یک روز اخبار صحبت های مقام معظم رهبری را پخش می کرد، دروغ چرا تا آن زمان پای صحبت های ایشان ننشسته بودم و فکر می کردم رهبر همیشه برای بزرگ ترها صحبت می کنند اما اشتباه فکر می کردم. درهمان لحظه شیفته صحبت کردن ایشان شدم و با خود گفتم ای کاش می توانستم برای یکبار هم که شده ایشان را ...
شهادت سردار سلیمانی برایم خیلی سخت بود/ امروز نوبت جهاد مادران و بانوان است
...، نگذاشتیم غرق تجملات شویم و آنچه نیاز بوده را تهیه کردیم و اصلاً درگیر چشم و هم چشمی نشویم و الان هم تلاش ما این است ساده زندگی کنیم و به بچه ها ساده زیستی را یاد بدهیم. دکتر بدیع عظیم گفت: از وقتی بچه ها بزرگتر شده اند، خیلی وقت ها آن ها را در خانه تنها می گذارم، در صورتی که اگر دارای یک فرزند بودم، دغدعه این داشتم که فرزندم را پیش کی بذارم تا خیالم راحت باشد، ولی الان ممکن است ...
عجیب ترین خاطره ایرانی ها از ممنوعیت هایی که روزی در ایران وجود داشت
...> بگیرک: اصطلاح شیرازی، موجودی که بر گذرگاه ها مستقر، آدم را می گیرد نخطه از ترومای کودکی اش گفت: من یادمه خواهر رو به خاطر داشتن فوکل به شهربازی راه ندادن من یه ریزه بودم ولی واقعا تروماتایز شدم چون اون مجبور شد تاکسی بگیره برگرده خونه تنها. شاهین از سال هایی نوشت که ویدئو ممنوع بود: 4 سالم بود ریختن تو خونه مون ویدیو رو بردن. سال 76 لیلا از حراست دانشگاهش نوشت: هر روز ...
لرزش زندگی
...> راننده گفت: چی شده؟ سرگرد گفت: چیزی نیست. بعد مصیب را دید که انتهای مینی بوس خوابیده. بالای سر او رفت و تکانش داد و گفت: پاشو باید بریم. مصیب سراسیمه از خواب پرید و با تعجب گفت: کجا سرگرد؟ خیر باشه. سرگرد گفت: خودت رو به اون راه نزن. می خواستی فرار کنی؟ مصیب لبخند زد و گفت: چرا فرار؟ از شهر بهم زنگ زدن برای کار. سرگرد گفت: پاشو بیا پایین وقت مردمو نگیر. مصیب با ...
حاج قاسم دختر شهید را به آقای مدیر ترجیح داد/ بچه شهید را از جایش بلند نکنید + فیلم
یعنی شهادت برسم بعد از مراسم حاج قاسم به سمت ماشین خود حرکت کرد. من مشکلاتی داشتم که باید آن ها را شخصاً با ایشان درمیان می گذاشتم. افراد همراه حاج قاسم خیلی زیاد بودند و من نمی توانستم به ایشان برسم همان جا بلند گفتم حاج آقا تو را به فاطمه زهرا (س) بایست من با شما کار دارم. یکدفعه میان این جمعیت که داشتند می رفتند، ایستاد. حاجی همه را زد کنار آمد سمت من و گفت بله کی من را صدا کرد؟ گفتم ...
کتاب ماده تاریک – نوشته بلیک کراوچ
مجالش نداد: من، چارلی، افسردگی فلج کنندهٔ پس از زایمان. دیگر از مسیر خارج شده بود. حالا برای دانش آموزان دورهٔ دبیرستان کلاس خصوصی هنر برگزار می کرد. گفت: نمی خوام فکر کنی از پیشرفتش خوشحال نیستم، نه. مارشا واقعاً زن باهوشیه و همهٔ این موفقیت ها حقشه. گفتم: خب حالا که تو گفتی بذار منم بگم. همین چند وقت پیش رایان هولدر (7) جایزهٔ پاویا (8) رو برد. چی هست؟ یه جایزهٔ ...
غواصی که رازش تا امروز فاش نشد
همه اش دنبال همین چیز ها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از کار های خود شرمنده ام. من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همه ش نگرانم که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این ها که از ما بدتر بودند ... دیگر نتوانست ادامه بدهد و بغضش ترکید و زد زیر گریه. واقعاً از ته دل می سوخت و اشک می ریخت. با خنده سرش را بوسیدم و گفتم: برادر مهم این است که نظر خدا ...
آیا فیلم هتل را می شود با خانواده دید یا نه؟ نظرات تماشاگران این فیلم درباره پیام اخلاقی هتل با هم تفاوت ...
گاهی علایم نگارشی شان را. خیلیییییی خوب بود، پیشنهاد میکنم حتما یه بار ببینید. فیلم خوب بود و خیلی خنده دار، به هر حال وقتی میریم برای دیدن فیلم طنز نباید دنباله محتوا و داستان باشیم بلکه این هنر کارگردانه که ما رو محو میکنه، به نظرم برید ببینید حتما با خانواده. واقعا عالی بود به دور از ابتذال و وقت تلف کنی. دائما خنده می گرفت از مخاطب و برای تغییر حال و هوا خیلی خوب بود و ...
عباس شاخه گل نامزدش را کجا پنهان می کرد؟!
حجم انبوه فعالیت هایش یکی دو سالی بود که برای رفتن به سوریه به من اصرار می کرد. من به او می گفتم عباس! نه! زمان رفتنت رو من مشخص می کنم؛ الان هم می گم هنوز وقتش نشده... در این یکی دو سال دوره های نظامی از جمله جنگ افزار را گذراند. در همان مدت بود که نامزد کرد. مدتی که از نامزدی اش گذشت به او گفتم تو از اون مردای عاشق پیشه میشی چون به نامحرم نگاه نمیکنی. خندید. چند روز که گذشت پیش من آمد و گفت: حاجی ...
زیباترین و بانمک ترین دختران سه قلوی ایران / اینستاگرام ترکید + فیلم ها و گفتگوی اختصاصی
د زندگی را مدیریت کنید؟ یا مثلا از شیر خشک و پوشک و خیلی چیزهای دیگر سوال می کردند. همین امر باعث شد من خیلی انرژی بگیرم از آنها و حسی که به آنها می دادم و حسی که از آنها می گرفتم روی روحیه ام تاثیر مثبت گذاشت و خیلی پرانرژی تر شدم. خدا را شکر ناگهان به خودم آمدم و دیدم 500 هزار فالوور صفحه اینستاگرام سه قلوها دارد. آقای همتی! شما به عنوان پدر سه قلوها از بحث دور نشوید؛ آیا خانواده های ...
چند داعشی گوشم را بریدند!
...: آب شهادت اش رو خورده پسرم. _آبجی من بگم ناراحت نمی شی؟ _نه، داداش گلم! بگو؛ هم تو آروم میشی، هم من. همه چیز به خوبی پیش می رفت. عذرا اون روز هم با شما حرف زد. آمد گفت: اکبر، صادق می گفت قاسم هم میاد پیش ما هر دو، برای آمدن قاسم خوشحال بودیم. مثل هر روز سرکار بودیم. محمدرضا آمد و گفت: داداش این دور و برها چند نفر مشکوک می زنند. فرید رو کرد به ما و گفت: بچه ها سرگرم کارتون ...
یادی از هادی اسلامی در سالگرد تولدش | دیالوگ ماندگار در سرب
هرچی می خوای باش . اونها که پدر و عموت رو کشتن، حیوونند. تو رو هم می کشند. تو فرار می کنی. پدر و عموتو جلوت کشتند. تو داری فرار می کنی؟ ترسوی بزدل عوضی. تو و فلسطین و یهودی و آلمانی بازی باشه واسه دنیا. اونی که تو زندون، مفت بی گناه قراره اعدام بشه داداش منه. من نمی دونم کی درست میگه. کی غلط. اما می دونم برادر من میراز محسن خان دروغ و غلط نیست. یهودی و مسلمونی رو بگذار کنار. آدم باش. بچه باید آدم ...
زینب موسوی کیست؟
دوستش دارم و نمی خواهم ازش دست بکشم چون فکر می کنم اگر ازش جدا بشوم به ریاکاری می رسم و ترجیح می دهم بیشعور باشم تا ریاکار 7 سال طراح وب بودم من برای 7 سال طراح وب بودم، طراح وب خوبی هم بودم، درآمد خوبی هم داشتم ولی یه روزی یه جایی وقتی از کارم استعفا دادم و تو خونه نشسته بودم و به بی پولی و بیکاری فکر میکردم که این کانالو زدم و به اون چیزی که همیشه رویاشو داشتم فکر کردم و ...
خلاصه داستان قسمت 301 سریال ترکی خواهران و برادران
گفته؟ تو با چرب زبونی اومدی ازم پول گرفتی شنگول میگه یخورده مرور کن تا متوجه بشی که ازت قرض گرفتم یا تلکت کردم! آیلا بعد از کمی حرف زدن میگه من تصمیم گرفتم با پسرم از اینجا میریم اینجوری درسته بچه ها ناراحت و اذیت میشن اما بهتر از اینه که من پسرمو از دست بدم این خونه رو هم میدم به الیف ماهیانه پولم میزنم واسش دیگه کاری بیشتر از این ازم برنمیاد! شنگول میگه پس زودتر از اینجا برین. دختر ...
قاتل نجات یافته از قصاص سفیر صلح و سازش می شود | ماجرای شگفت انگیز قاتلی که بعد از 27 سال بخشیده شد
قبل در جریانیک درگیریناخواسته جان مردی را گرفتم. من آن زمان 21 سال بیشتر سن نداشتم و تازه ازدواج کرده بودم. آن روز برسر یک کل کل کردن ساده در نزدیکی مغازه ام با مردی دعوایمان شکل گرفت. من مغازه فست فودی داشتم و زندگیم رو به روال بود اما انگار صاعقه زد به زندگیم و همه چیزویران شد. آن روز در درگیری مقتول با چاقو تهدیدم کرد و من هم برایترساندن او چاقویی از مغازه ام برداشتم اما این درگیری پایان تلخی ...
فیلم هتل را می شود با خانواده دید یا نه؟
هتل ، جدیدترین فیلم مسعود اطیابی با بازی پژمان جمشیدی، از 5 مهرماه اکران شده و هنوز دو ماه نشده، با بیش از 95 میلیارد تومان فروش، دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران شده است، آن هم در حالی که فیلم دیگری با بازی جمشیدی یعنی شهر هرت (کریم امینی، 1402) از 17 خرداد روی پرده است.
واکنش منفی کاربران به سکوت عجیب همایون شجریان به درگذشت گلپا
لایق خوشحال بودن هستید خوش بگذره. خیلی دوستتون داریم و مرسی که با وجودتون باعث انگیزه و حال خوب ما هستید و باعث شدین جو اجراها انقدر متفاوت باشه ... دوستتون داریم. و یه چیز دلی می گم! این چالش ها را اگر خارجی ها انجام بدن همه میگن: چقدر خفن، چقدر خوبه، یکم یاد بگیرین. کاش تو ایران این اتفاق ها بیوفته و غیره ... اما وقتی ماها انجام میدیم اصلا ماها نه، وقتی یک ایرانی این کارا رو می کنه جای ...
پاک نیت یک بار هم سفارشم را نکرده است
مرا زده بود (می خندد!)، اما خواست خدا و اصرار دوستان باعث شد راضی شویم و شروع به کار کنیم. هر 25روز یک بار به تهران می آمدیم و من فقط در آشپزخانه بودم که همه چیز برای بچه ها مهیا باشد. به شوخی به دوستان می گفتم وقتی به سر کار برمی گردم فقط بوی غذا می دهم. الان که آن خاطرات را مرور می کنم برایم شیرین است. همکار بودن زن و شوهر را به ویژه در بازیگری، مزیت و باعث پیشرفت می دانید؟ به ...