ولایت مداری ویژگی مهم نسل ظهور است
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل داماد با 47 ضربه چاقو؛ برادرزن جنایتکار فراری شد
من بد بود خیلی مرا اذیت می کرد. او مرتب مادرم را متهم می کرد که در زندگی ما دخالت می کند و می گفت آنها باعث می شوند ما دعوا کنیم. من کامران را دوست داشتم. دلم می خواست این اختلافات را کنار بگذاریم. برای همین هم از او جدا نشدم تا روزی که کامران من را کتک زد. از شدت ناراحتی به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم. کامران مدام با من تماس می گرفت. من هم ناراحت بودم و جواب نمی دادم. مادرم گفت به کامران بگو ...
افشاگری نویسنده مشهور درباره سانسور و ممیزی وحشتناک فیلم ها در سینمای ایران
گذاشتم که در بین فیلمنامه هایم چشمم به شاهنامه افتاد. فیلمنامه ای که نزدیک بیست سال توی ذهنم بود و حالا دو- سه سالی بود برای دل خودم تمام تمامش کرده بودم، کاری که هر بار می خواندمش از همان خط اولش مرا با خود می برد به توس هزار سال پیش و روزی که ابوالقاسم تصمیم گرفت تاریخ کشورش را به نظمی سی ساله بکشد. می برد تا مرگ زن و پسرش. می برد تا به تاراج رفتن باغ هایش به دست باج و خراج ...
آیا زنان در دوران دفاع مقدس فقط نقش متاخر مادر و همسر شهید داشتند؟
ریشه ای به آن پرداخته باشیم. مثال مادری آن را هم بخواهم بزنم؛ مادر شهیده زینب کمایی را برایتان می گویم. مادری که در خاطراتش می گوید زمانی که من بچه بودم و کربلا می رفتیم و گودال قتلگاه را می دیدم، همیشه این در ذهنم می آمد که اگر من در زمان امام حسین بودم حتماً به لشکر امام حسین می پیوستم و طرف لشکر یزیدیان نمی رفتم. بعد در ادامه این جمله می گوید چند سال گذشت، من بزرگ شدم، مادر شدم ...
اگر لازم باشد در خانه سینما را باز هم گِل می گیرم | افشاگری جدید احمد نجفی
دیگر از رفت وآمد و سنگ اندازی اداره ها و بانک ها خسته شدم و کار را رها کردم. سر اکران فیلم من یک ایرانی هستم از طرف خانه سینما و شورای نمایش خیلی اذیت شدم. یک عده آدم متعصب بی دانش آنجا نشسته بودند و چوب لای چرخ تولیدکننده می گذاشتند. اگر یادتان باشد رفتم و در خانه سینما را هم گل گرفتم؛ البته من از این کار سودی نبردم ولی حداقل سینما بهره برد. همه جا گفته ام اگر کسی در سینما ظلم کند ...
حاج همت: این همه رزمنده خوش تیپ! چرا از من عکس بگیری؟
همت هستم، اما فرمانده نیستم. فرمانده تمام این رزمندگان 14 ساله تا 75 ساله هستند که شما اینها را قطعاً دیده اید، من هم خدمتگزار کوچک برای آنها هستم . عکسی ماندگار از شهید ابراهیم همت در عملیات والفجر 4 دوربین دستم بود؛ حاج همت ادامه داد: خبرنگار هستی؟ گفتم: بله، اگر اجازه بدهید یک عکس هم از شما بگیرم حاج همت گفت: این همه بچه های خوش تیپ و خوب در این جبهه است؛ چرا از من می خواهی عکس بگیری؟ در حالی که حاج همت تبسمی زدند آن عکس بسیار زیبا را از وی گرفتم که جزو تصاویر برجسته تاریخ دفاع مقدس است. ...
در صف جهادگران در راه خدا باشید
به شهادت برسم فقط برای رضای تو باشد و هیچ گونه نظر دیگری ندارم. خدایا برای رضای تو حاضرم از جان و مال و زندگی و خانواده و همه لذایذ دنیوی بگذرم و فقط در مقابل می خواهم جزو سربازان امام زمان(عج) باشم مرا جزو سربازان ایشان به حساب بیاوری و اجر شهدا را نصیبم گردانی. در مورد پیام نیز خود را کوچکتر از آن احساس می کنم که پیامی به این امت شهید پرور و ایثارگران مال و جان داشته باشم ولی چون ...
نقشه عجیب پدر؛ ربودن فرزند به خاطر مهاجرت!
صدا کنم، مرا می کشند. فکر کردم سارق هستند، گفتم هر چه پول دارم می دهم مرا رها کنید، اما قبول نکردند. بعد از اینکه کتکم زدند، دستمالی را روی دهانم گذاشتند که بلافاصله بی هوش شدم. آدم ربایی یک میلیاردی شاکی گفت: نمی دانم چند ساعت بی هوش بودم، به خودم که آمدم متوجه شدم در باغی در اطراف تهران زندانی شده ام. مردان ناشناس مدام مرا شکنجه می دادند و تهدید می کردند اگر خانواده ات به ...
منجزی: پاس گل به کشتی ایران دادم؛ سنگی را به سینه زدم که با آن سرم را شکستند/ میرزازاده و یوسفی، مسی و ...
قراردادمان را نداد! وی در پاسخ به این پرسش که در این سال ها جایی استخدام نشده است، اظهار داشت: نه، باید کار آزاد انجام دهم. البته گروه ملی فولاد که برای آنها در لیگ کشتی می گیرم، فعلاً ما را استخدام کرده است که چقدر هم به کشتی گیران احترام گذاشته می شود. من در این 20 سالی که در تیم ملی بودم و 15 سالی که در لیگ کشتی گرفتم، گروه ملی فولاد جزو معدود تیم هایی است که از همه لحاظ به کشتی گیر می ...
اعدام برای باجناق شیطان صفت
خانواده خاله ام رفت و آمد زیادی با هم داشتیم و بارها برای تفریح با هم بیرون رفته بودیم. آخرین بار وقتی برای تفریح به باغی در شهریار رفته بودیم شوهرخاله ام مرا صدا زد. فکر می کردم می خواهد با من صحبت کند. اما او مرا به گوشه خلوتی از باغ برد و آزارم داد و تهدید کرد در اینباره به کسی حرفی نزنم. من که ترسیده بودم سکوت کردم و به کسی حرفی نزدم. اما این ماجرا در روحیه ام تاثیر بدی گذاشت. حتی شب ها کابوس می ...
ایرج امینی در گفت و شنودی از روزگاران دیپلماتیک
که رسید ثابتی گفت: ایشان را می شناسم. فردای آن روز، طبق عادت همیشگی صبح زود به سفارت آمده بودم. تازه پشت میزم نشسته بودم که در زدند و پرویز ثابتی وارد اتاقم شد. تعارف کردم بنشیند، فنجان قهوه ای برایش آوردم و گفتم: لابد از پرونده ام مرا می شناسید؟ پاسخ داد: بله. اگر آمدید تهران بیایید راجع به آن صحبت کنیم. این فرصت چندی بعد پیش آمد. روز 12 اکتبر 1971 (20 مهر ماه 1350) دکتر فرهاد، پدر همسرم، در ژنو ...
نکونام: امیدوارم شیطنت ها فقط از سوی دشمنان استقلال باشد/ پرسپولیس؟ سوال دیگری بپرسید
زحماتی که می کشند و شرایط را طوری رقم زدند که تیم صدر جدول باشند، برای ما جای خوشحالی دارد. چون بازیکنان نشان دادند چه کیفیتی دارند. به خاطر هوش بالایشان می توانند جایگاه شان را هر روز بهتر و بهتر کنند. هرروز که بیدار می شدم منتظر اتفاق جدیدی بودم در فوتبال صحبت هر روزمان این است که باید پیشرفت کنیم و هر روز باید بهترین عملکرد را داشته باشیم چون جای خطا و اشتباه نداریم و امسال سال ...
روایت تاثیرگذار این راننده تاکسی اشکتان را درمی آورد
دانشگاه به قیمت {تاکسی} ازت پول میگیرم. حقیقتا هم دلم شکست از دیدن اینکه یه نفر از صبح تا شب و شب تا صبح باید دنبال دراوردن یه لقمه نون باشه هم با دیدن دخترش که اینجوری با عشق کمک پدرش میکرد خوشحال شدم. بخاطر اینکه اولین مسافرش بودم کرایه رو دو برابر بهش دادم و گفتم خدا کنه دستم برات خوب باشه. پ ...
خاطره رضا کیانیان از حج تمتع و ماجرای ازدواج با گوگوش
رفتم روی بالکن می ایستادم و دیالوگ می گفتم. خدا رو شکر آن سکانس را با یک برداشت گرفتیم و تمام شد اما یادم می آید که موقع حرف زدن از شدت سرما از سرم بخار بلند می شد. آن سکانس تمام شد و چون آخرین سکانس من در سریال مختارنامه بود فردای آن روز برای بازی در فیلم راه آبی ابریشم به جزیره قشم رفتم. هوای قشم گرم بود و دیگر بعد از آن سرمایی که سر بازی در مختارنامه تجربه کردم، به طرز وحشتناکی سرما خوردم و سه ...
جزئیات تازه از آتش سوزی کمپ ترک اعتیاد لنگرود
...... به هر حال، مدیر کمپ گفت اگر از این در بیرون رفتی، دیگه حق برگشت نداری. می گفت این حرکت من برای بقیه بچه ها بدآموزی داره و همه می خوان از من تقلید کنن و بعد از 8 روز مرخص بشن. به مدیر کمپ فحش دادم و اومدم بیرون. بعد از دوره فیزیک (سم زدایی در مرکز اقامتی) اومدی بیرون؟ اومدم خونه و در همون خونه بقیه مدت درمانم رو گذروندم و پاک شدم و سالم موندم و زندگیم رو تغییر دادم و ...
قتل زن فیلمبردار به خاطر قولنامه باغ
داشتم اما با یک مرد زن دار ازدواج کردم. مدتی پیش به شمال رفته بودم که دامادم صبح با من تماس گرفت. هیچ وقت دم صبح زنگ نمی زد. پرسید مامان کجایی ؟ گفتم شمالم. گفت کی برمی گردی دلم برایت تنگ شده است. با این حرف ها به او شک کردم که چرا این حرف ها را می زند. گفتم چیزی شده است؟ گفت نه فقط دلم تنگ شده و می خواستم ببینم کجایی. 15 10 روز بعد از این که از شمال برگشتم، دنبال مدرکی می گشتم. مدارک ...
چند داعشی گوشم را بریدند!
.... _خواهر! گفتم: نگران من نباش. ناراحت نیستم. فرید، لیاقت اش شهادت بود. مادر با یک سینی چای آمد پیشمان. باد برگ های پاییزی را در حیاط می رقصاند. اکبر، بی صدا گریه می کرد. گفتم داداش به خدا، فرید لیاقتش بود شهادت. در راه وطن و امام حسین جان داد. این کم چیزی نیست. پس حرف بزن داداشم. _عذرا همیشه بعد غذا آبمیوه می خورد؛ ولی اون روز یک لیوان آب خورد. مادر برگشت به طرف اکبر و ...
بیوگرافی سروش صحت
... سه برادر و یک خواهر دارم ولی اختلاف سنی شان با من خیلی زیاد است مهران مدیری و شروع اتفاقی تا قبل از اولین بازی ام اصلا به بازیگر شدن فکر نکرده بودم من به صورت اتفاقی با آقای مهران مدیری آشنا شدم دلم می خواست نویسندگی کنم اما یک شب از کار آقای مدیری با من تماس گرفته شد که نویسنده نمی خواهیم آیا حاضر هستی در کار ما بازی کنی یا نه ؟ تا آن لحظه هیچ وقت به بازیگری ...
از قتل همسرم پشیمانم
دوباره خوب شد. مرداد امسال گوشی همسرم خراب شد و بعد از تعمیر آن متوجه تماس های تلفنی، پیامک و چت هایی با مردی از فامیل دورمان شدم. آن مرد کارمند بود و 22 سال قبل عاشق همسرم بود اما نشد که ازدواج کنند . گوشی را به همسرم دادم که همه فایل های صوتی، چت ها و پیام ها یک دفعه حذف شد . می گفت دروغ است و خیانتی در کار نیست. یک روز از همسرم خواستم 20میلیون تومان به حسابم واریز کند اما در بررسی پرینت متوجه شدم ...
اعترافات پسر دهه هشتادی به قتل ناپدری در بزرگراه امام علی (ع)
. ساعت4صبح بیدار شدم و دیدم ناپدری ام کنارم شلوار راحتی گذاشته است. روز بعد ساعت10 از خانه بیرون رفتم. تا ساعت7عصر در پارک بودم. گرسنه شدم و دوباره به سمت خانه مادرم رفتم. ماشین مادرم مقابل در بود اما از نیسان ناپدری ام خبری نبود. آنها همیشه با نیسان مهمانی می رفتند و فکر کردم بیرون رفته اند. به همین خاطر به خانه پدربزرگم رفتم. در آنجا بودم که مادرم زنگ زد و خبر داد شوهرش تیر خورده و در بیمارستان امام ...
افشای راز 2 جنایت توسط مرد جوان در یک ساعت
...> گفتگو با متهم چه شد که دست به 2 قتل زدی؟ در قتل اول مست بودم و با دوست هایم و دوست دخترم مشغول مصرف مشروب و قلیان کشیدن بودیم. دوست مقتول به دوست دخترم متلک گفت، من هم سر این موضوع دعوا راه انداختم و چاقویم ناخواسته به مقتول اصابت کرد. بعد از جنایت چه کردی؟ قاچاقی به استانبول رفتم و در آنجا از توریست ها سرقت می کردم و گاهی اوقات هم خفتگیری می کردم. مدتی در استانبول ...
متن کامل آخرین دفاع حمید نوری در دادگاه: گفتند حرف نزن | صلاح نیست خیلی حرف ها را بیان کنم
. به من پیام دادن که حمید نوری ساکت باش. آقای قاضی من حرف گوش کن هستم و گفتم چشم. آخرین حرفم را میزنم و تمام میکنم؛ امروز روز یادگاری خواهد بود. مهمترین دلیلی که خواستم در این جلسه صحبت کنم این بود که مدتی است تمام تماس های تلفنی من با خانواده ام قطع شده و اجازه قطره چکانی که با خانواده ام صحبت کنم، کلا قطع شده است. من حمید نوری چهار سال در اسارت و در سلول انفرادی و ...
افشاگری شبنم مقدمی بازیگر طنز از ماجرای خودکشی اش! + فیلم
های روشنفکر زمانه خودشان و تحصیل کرده بودند، مادرم در دانشگاه کشاورزی کار می کرد و پدر مرحومم مهندس برق بود یک برادر هم بنام بهنام دارم. هنوز دیپلم نگرفته بودم که با گروه کودک رادیو آشنا شدم و توانستم هر از چندگاهی در برنامه های رادیو حضور داشته باشم و هم در تئاتر بازی کنم و بنویسم بصورت حرفه ای از سال 1377 با برنامه رادیویی خانه کاغذی کارم را ادامه دادم و اجرای برنامه های ...
رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران: از روبوسی دانشجویان دختر و پسر منقلب شدم!
...، روبوسی می کنند و... انگار که محرم هستند و اینجا دانشگاه نیست. دیدن این رفتارها برای من خیلی سخت بود و واقعاً متاثر شدم. جمشیدیها افزود: وقتی که نماز تمام شد و از حسینیه بیرون آمدم فکر می کردم که حتما این وضعیت تمام شده، اما متاسفانه دیدم که همچنان جمع دانشجویان به همان شکل وجود دارد. از آن دانشجوی متخلف خواستم کارتش را به من بدهد این کار را هم کرد و بعد با من به دفتر آمد. وقتی این ...
اوبی میکل: وقتی پدرم را گروگان گرفتند، آبراموویچ قصد داشت افرادش را برای آزادی او بفرستد
به میدان می رفتم، پدرم را به گروگان گرفتند. در بازی آخر مرحله گروهی قرار بود مقابل آرژانتین بازی کنیم و دو ساعت قبل از این دیدار برادرم به صورت تلفنی خبر داد پدرمان برای دومین بار در نیجریه ربوده شده است. زمانی که او برای اولین بار ربوده شد، با آدم ربایان صحبت کردم و در نهایت مجبورم شدم پول زیادی را برای آزادی اش پرداخت کنم. در پرونده ربایش دوم اما من در روسیه قرار داشتم و قرار بود در مهم ترین ...
جزییات یک کودک ربایی ناکام در جنوب پایتخت
در آن شرایط ماموران وارد عمل شدند و مرد کودک ربا را دستگیر کردند و نقشه این آدم ربایی را ناکام گذاشتند. زن جوان که شاهد ماجرا بود، به ماموران گفت: لحظاتی قبل برای خرید از خانه ام خارج شدم که در نزدیکی خانه مان 2 دختر و 3 پسر سه تا شش سال را دیدم که در حال بازی بودند. ناگهان مردی جوان به سمت آنها هجوم برد. او رفتارهای عادی نداشت و ابتدا تصور کردم ماسکی به صورت زده و قصد ترساندن بچه ها ...
رازهایی که این چند نفر فاش کردند، تکان دهنده شد!
یک روز تو کما بودیم و خودمم تا یه مدت نمیتونستم صحبت کنم. حرکت کاربر لال، جسورانه و بامزه بود: گوشی دوستام رو یکی با خفت گیری گرفت، من زنگ زدم آقا دزده جواب داد، به اصغر آقا گفتم چرا ناراحتی اصلا اشکال نداره دزدی کردی، از کرج اومد تهران دوساعت تو خیابون حرف زدیم گوشی ها رو پس داد بهم چاقو و انگشترشم داد بهم. حقیقت فاش شده آنی واقعا هولناک بود: وسط یه بیماری عجیب تو خواب سکته ...
کتاب پوشش و آرامش روانه بازار نشر شد
که عناوین برخی از این خاطرات عبارتند از: حجاب فقط به خاطر خدا، حجاب و مسئولیت پذیری، از ادب تا گلستان، داستان حجاب، طرح ریحانه النبی، دخترم مرا با حجاب کرد، شیوه جذب به حجاب، رفتار دختر خردسال در گرایش زن به حجاب، از رفاه تا عفاف، عفاف آغاز معرفت. در بخشی از کتاب آمده است: دم ظهر بود. کلاسم تازه تمام شده بود و منتظر بودم که تاکسی برسد. سوار که شدم، خانم راننده خیلی بدحجاب بود ...
پرونده 4 قاتل با اجرای حکم قصاص بسته شد
راهی محل حادثه شدند و داخل حمام آپارتمان مسکونی در خیابان هلال احمر در جنوب تهران با جسد زن جوانی روبه رو شدند که با ضربات متعدد چاقو از پای درآمده بود. پسر 12 ساله مقتول که حادثه را به مأموران خبر داده بود، گفت: بیرون از خانه بودم و وقتی وارد خانه شدم هر چقدر مادرم را صدا زدم جوابی نشنیدیم تا اینکه با جسد او داخل حمام روبه رو شدم. بررسی های مأموران پلیس نشان داد مقتول از مدتی قبل با ...
خاطرات آیت الله شهید عباسعلی سلیمانی از امام خمینی(س)
زمانی که آقای شاهرودی زنده بود من مقلد ایشان بودم و بعد از رحلت ایشان مقلد امام شدم. همان طور که گفتم امام را حضوری ندیدم تا این که ایشان از فرانسه به ایران برگشت و در مدرسه علوی مستقر شدند. یکی از دوستان من، آقای مصطفوی قبلاً با آقای آیت الله نظری خدمت امام رفته بود و امام نیز ایشان را می شناخت. بعد من با آقای مصطفوی خدمت امام رسیدم. نماز ظهر و عصر را پشت سر امام خواندیم و بین دو نماز ...