سایر خبرها
پگاه آهنگرانی: وقت آن است خیلی کارها بکنیم
. یعنی باید از هسته اولیه شروع کنید مثل یک جنین. بله، باید جنین شکل بگیرد و چیزی هم که من به شدت روی آن تاکید دارم استمرار است، یعنی ما بهترین اتفاق را هم که شکل داده باشیم تا وقتی که مستمر نباشد هیچ نتیجه ای نخواهدداشت. به همین دلیل بود که گفتم ما باید قانونی عمل کنیم. مجوز داشته باشیم و درصد ریسک را به شدت پایین بیاوریم. اصلا زیرزمینی نیستیم چون می خواهیم که مستمر باشیم و ...
بغ بغو های امیر تتلو!
نمی کند موضوع پست چه باشد و چقدر به نظر بقیه مردمی که با تعجب به این ماجرا نگاه می کنند؛ مهم باشد! البته اواخر سال گذشته بهنوش بختیاری دیگر ایرانی پرطرفدار اینستاگرام او را متهم کرد که با خرید پروفایل های جعلی و به اصطلاح فیک برای خودش طرفدار جور کرده و تعداد لایک هایش قلابی هستند! اتهامی که تتلو هم به بختیاری زد. البته ماجرای پیج های تتلو تعداد بالای طرفداران و لایک های پست هایش نیست ...
عبدی: به احمدی نژاد اجازه بازگشت داده نمی شود
ظرفیت کسی دیگر است که می تواند حمایت ها را به خودش جلب کند. ظرفیت دیگران است ضمن اینکه راجع به نظرسنجی هم باید گفت اینها روزهای آخر حمایت کردند و تا قبل از آن به 17 و 20 و 27 هم رسیده بود. نه اینکه بخواهم بگویم این حمایت ها بی اثر بوده، کاملا هم موثر بود اصلا قصدم این نیست. اما این حمایت ها دوجانبه است. او استقلال خودش را دارد و این هم رفتار خودش را دارد. می توانست حمایت نکند تا امروز همه نقدش ...
درس های استاد
سروی س هنر جوان ایرانی ؛ بخش موسیقی: [آرش نصیری - روزنامه نگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ] بغض می کنم. درست مثل کودکی می شوم که خیلی خالصانه در لحظه سال تحویل با احساس خودش برخورد می کند و به هیچ چیز فکر نمی کنم، برای همین به راحتی می توانم بخندم و یا گریه کنم. در واقع حسی است که تنها در لحظه تحویل سال اتفاق می افتد و اثر آن تا روزهای پس از آن می ماند . ...آنچه دوست دارم ...
این 10 فیلم مدیون بازیگران خود هستند
جیم کری نقش کاراکتری را بازی می کند که بر اثر یک ضایعه روانی به یک پلیس دوشخصیتی بدل می شود؛ یک پلیس که همه شهروندان به هیچش می گیرند و سر به سرش می گذارند. پلیسی که قلدر و خشن است و هیچ تنابنده ای روز و روزگار خوشی از دستش ندارد. تعویض خط میان این دو کاراکتر در طول فیلم که البته به دارم های جاده ای نیز تنه می زند، از لحاظ فیزیکال و بدنی در جهت خلق یک کاراکتر روان شناختی یا به عبارتی شیزوفرنیک ...
گفتگوی خواندنی و جذاب با جواد خیابانی گزارشگر فوتبال
.... مجری مراسم صبحگاه مدرسه و گزارش تمرین ورزش صبحگاهی برای همه مدرسه، آغاز مسیر تحقق آرزوهای بزرگش بود. خیابانی در مورد آن دوران می گوید: در آن روزها که آقایان روشن زاده یا بهمنش گزارش می کردند، دوست داشتم در جایگاه آنها باشم. یازدهم سالم بود که برای تماشای مسابقه ایران با کویت در سال 1356، به ورزشگاه آزادی رفتم و در فرصتی که بدست آوردم، در جایگاه گزارشگران با آقای حبیب الله روشن زاده صحبت ...
از دلِ سینمای فیلمفارسی
می کنم زمانی یک کارگردان می تواند نبض خواسته های یک تماشاگر را کشف کند که اول از همه نه اینکه ماهیت خودش را فراموش کند ولی در این عرصه به این فکر کند که غیر از خودش به عنوان کارگردان، میلیون ها سلیقه، نگاه، تفسیر و حتی تفکرات مختلف از صفر تا صد وجود دارد که ممکن است خیلی هایشان مورد پسند نباشد ولی وقتی وارد وادی ای می شوید که در آن برای محصول شما حدود 700، 800 صندلی درنظر گرفته اند شما ملزم هستید ...
خنداونه تنها برنده تلویزیون در سال 94
که از عهده خندوانه برآمد؛ اما مگر خندوانه چه داشت که این همه، با هم، تن به خرق عادت های او دادند؟ ساسانی، الگوبرداری خندوانه از مولفه های مورد استفاده در برنامه های کودک و نوجوان را علاوه بر اینکه به عنوان یکی از عوامل موفقیت این برنامه می داند، معتقد است استفاده از عروسک جناب خان که برای خودش در این برنامه شخصیت مستقل و جذابی هم ایجاد کرده و اصلا بخش زیادی از معروفیت این برنامه را می ...
جملات تکراری عیددیدنی ها!
که فرد می خواند خوب باشد با ای بابا. الان فارغ التحصیل هاشم بیکارن و اگر نباشد هم با حالا می خوای بعد مدرک چی کار کنی؟ کار گیرت می آد روبرو خواهد شد. - شوهر نکردی هنوز؟ سوال پوچی که خود سوال کننده هم می داند خب اگر جوابش مثبت بود، فرد عزب تنهایی که نمی نشست در عیددیدنی بقیه را نگاه کند! در برخی از مواقع جمله طعنه آمیزی محسوب می شود از طرف خانواده ای که خودش دختر/ پسرش را عروس کرده ...
مژگان بختیاری: عکس های آرنولد را دیدم و بدنساز شدم!
برادرم هر دو با هم بدنسازی را شروع کردیم. *ایشان هم هنوز حرفه ای کار می کنند؟ قبلا مسابقه می دادند ولی الان فقط مربی هستند. *برای خودتان جالب نبود که این ورزش یک مقدار خشن است و در افکاری عمومی همه با تعجب به آن نگاه می کنند؟ برای من خیلی پیش می آید که می گویند مگر بانوان هم می توانند این ورزش را انجام بدهند. ولی یک مدتی که گذشت خیلی ها فهمیدند که بانوان ...
گفتگو با لیلا حاتمی و علی مصفا درباره سینما و زندگی
.... من در دسترس هستم، منتها از یک چیزهایی بی خبر بودم که وقتی فهمیدم باعث خوشحالی ام شد. - مصفا: البته دوره ما اینترنت نبود. الان دیگر اینطور نیست که ما در یک محیط گلخانه ای برای خودمان یک کارهایی بکنیم و بعد بگوییم عیبی ندارد. کسی اصلا حالیش نیست. من فلان نقش را بازی می کنم. الان دیگر اینطور نیست و حواس همه باید جمع باشد. - حاتمی: بعد هم فیلم های خوب و استاندارد ساخته می شود ...
آتش بس پایدار در سوریه راه سخت و دشواری دارد
، عربستان در راستای تنش آفرینی تصمیم خودش را برای قطع رابطه گرفته بود. حتی گفته شد برخی از اعضای سفارت هم قبل از حادثه وسایل خودشان را جمع کرده و آماده رفتن شده بودند. بله. این را هم در نظر بگیرید که اگر عربستان قصد تنش آفرینی نداشت، خودش قطع رابطه می کرد نه اینکه این قدر هزینه کند برای همراهی دیگر کشورها برای قطع رابطه با ایران. چرا این قدر هزینه کرد که موضوع را به اتحادیه عرب و ...
موسوی لاری:ردصلاحیت سیدحسن خمینی برای مردم توجیه پذیر نبود/مطهری اگر میثاق نامه را امضا نمی کرد در لیست ...
است یا ناظر؟ شورای نگهبان ناظر است و باید بر تمام مراحل انتخابات نظارت کند اما نباید در بحث اجرا، باید خودش را عقب نگه دارد تا جایگاه نظارتی حفظ شود. بنابراین قانونی که برگزاری انتخابات مجلس را مورد هدف قرار می دهد باید نواقص اجرایی و نظارتی اش برطرف شود. یعنی مجریان در جایگاه اجرا و ناظران در جایگاه نظارت باشند و اگر این اتفاق بیفتد همه مشکلات برطرف می شود و هیچ نقدی هم به هیچ یک از ارگان ها مطرح نمی شود. نقدها آنجا وارد می شود و مسئله از آنجا شکل می گیرد که یکی از دو رکن تصمیم گیری اجرا و نظارت در جایگاه خودش تعریف نشود و در حوزه دیگری دخالت داشته باشد. ...
روایت باهنر از واکنش لاریجانی به عدم کاندیداتوریش
! ازجمله حرف های دیگر هم این بود که ترسید صلاحیتش به دلیل داشتن پرونده تایید نشود! خلاصه حرف زیاد بود. به قول معروف، در دروازه را می شود بست اما در دهان مردم را نه! چه برسد به رسانه ها، که این یکی را اصلا نمی شود بست. (با خنده) حالا کدام یک از این شایعات به واقعیت نزدیک تر بود؟ همه اینها، چه مثبت و منفی واقعیت ندارد. من اصلا قصد نامزد شدن برای ریاست جمهوری ندارم چه برسد که با دولت ...
دولت آغوش خود را به روی جوانان انقلابی بگشاید
تأثیر آنها هستند، همچنان معاملات بانکی ما دچار مشکل است، بازگرداندن ثروتهای ما در بانک های آنها دچار مشکل است، معاملات گوناگون تجاری ای که احتیاج به دخالت بانک ها دارد دچار مشکل است؛ وقتی دنبال میکنیم، تحقیق میکنیم و میگوییم چرا این جور است، معلوم میشود از آمریکایی ها میترسند. آمریکایی ها گفته اند که ما تحریمها را برمیداریم و روی کاغذ هم برداشتند امّا از طرق دیگر جوری عمل میکنند که اثر رفع تحریمها ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
پایان تراژدی تهران
یک قانون را رعایت کنید. شهردار هر شهر را براساس قانونی انتخاب کنید که الزام دارد بر این که حداقل آن شهردار سه نسل در آن شهر زندگی کرده باشد. در کوچه هایش بازی کرده باشد. و در آن بزرگ شده باشد. و رابطه ی چهره به چهره ی افراد خیلی معضلات در جامعه پیش می آید، که آمده! بدون این که با کسی حرف بزنی، با آدمی که اصلاً نمی شناسی آشنا بشوی و دوساعت با او گپ بزنی نمی شود زندگی اجتماعی سالم داشت ...
در خواستگاری دو چشم دارید دو چشم دیگر هم قرض کنید
. اما گاهی فرد روشن فکر است و سعی می کند مشورت های لازم را از دیگران بگیرد و نکات مثبت و منفی را مورد سنجش قرار دهد و در نهایت بهترین تصمیم را بگیرد یا بعضی افراد هم در پایان بعد از جمع بندی همه ی موارد علی رغم اینکه می دانند تصمیم درستی نگرفته اند ولی خود محورانه و خودخواهانه تصمیم آخر را می گیرند. جدایی یا وصال دو روی سکه عقاید طهرانی در خصوص نقش عقاید اظهار داشت: عقاید بخش مهمی ...
ونگر: مربی نتیجه گرا را مربی بی هنر می دانم!/ فرگوسن هیچ گاه غرق در موفقیت نمی شد
قهرمانی رسیدم، ولی وقتی پای بازی جوانمردانه به میان می آید انگلیس حرف های زیادی برای گفتن دارد. به تیم راگبی انگلیس نگاه کنید، آنها در خانه خود در همان مرحله گروهی حذف شدند، ولی در خارج از زمین برای تیم استرالیا کف زدند و این شایسته احترام است. شما می دانید که چقدر حذف از این مسابقات به آنها ضربه زد و حتی به نوعی تحقیر هم شدند، ولی بازی جوانمردانه و احترام به یکدیگر برای چهره ورزش خوب است. چیزی که ...
رهبر داعش زمانی ستارۀ فوتبال بود!
بغدادی ابراهیم عواد ابراهیم البدری درسال1971در شهر سامرا به دنیا آمد. او کودکی بسیار گوشه گیر و کم حرف بود. همسایگانی که ابراهیم را می شناسند او را فردی منزوی به یاد می آورند که با جمع مشکل داشت. کودکی که وقتی در فوتبال، ورزش مورد علاقه اش از سوی بازیکنان رقیب دچار آسیب می شد براحتی از درگیرشدن با آنان پرهیز می کرد و واکنشی نشان نمی داد. ابراهیم به گفته آشنایانش شخصیت مرموزش را پشت چهره سبزه ...
منابع یکسان تغذیه تروریسم در بلژیک و اروپا
بسنده کردند که عامل این جنایت بازداشت شده و از همه طرف ها خواستند که "آرامش خود را حفظ کنند"! آنان وعدۀ محاکمه و پیگرد عاملان جنایت مسجد امام رضا (ع) را دادند، اما در ادامه خبری در این باره منتشر نشد. در یک سده اخیر شاید آتش سوزی عمدی مسجدالاقصی در سال 1969 پرآوازه ترین اقدام تروریستی علیه مساجد و اماکن مقدس مسلمانان باشد. نگاه به واکنش جهانی نسبت به این اقدام ضد مذهبی و تروریستی به خوبی ...
مهراوه شریفی نیا؛ قبل از کیمیا، بعد از کیمیا (2)
...، فرق می کند. دختر بزرگ آقای شریفی نیا و خانم حاجیان. اصلا جنس اش جنس دیگری است. باید با اهالی سینما رفت و آمد کرده باشید تا متوجه شوید چی می گوییم. بین همه چهره های سرشناس موسیقی که تا اسمی در می کنند، سرسنگین می شوند و بچگی های شان را فراموش می کنند، مهراوه یکی از تک و توک ستاره هایی است که گم نشده است. خودش را گم نکرده است. به رغم همه صحبت های تان که می گویید شهرستان قبول نمی ...
هفت چهره در بهار!
را 20 دقیقه جلو کشیدم. همه به تکاپو و اضطراب افتادند و سریع حاضر و آماده سر سفره نشستند و من دوباره بدون این که کسی متوجه شود، ساعت را عقب کشیدم و کسی از ماجرا بویی نبرد! چه چیزی را در هفت سین دوست دارید؟ به طور کلی هفت سین را دوست دارم؛ چون همه ی اعضای خانواده را دور خودش جمع می کند. اما اگر از خود سفره بخواهم چیزی را انتخاب کنم، سبزه یا ماهی قرمز را به دلیل آن حس طراوت و زندگی ای که با خودشان دارند انتخاب می کنم. ...
10 قهرمان که در نهایت، تبه کار شدند!
فرانک مجیدی: اخطار: مطالعه ی این پست، با توجه به محتوای خشونت بار آن، به هیچ عنوان برای کودکان و نوجوانان مناسب نیست! زمانی کاراکتر هاروی دِنت در فیلم شوالیه ی تاریکی گفت: آن قدر زندگی می کنی که مانند یک قهرمان بمیری، یا خودت ببینی که تبدیل به یک تبه کار می شوی. دلیل او برای این سخن، چیزی بیش از اتفاقِ تلخی بود که تحمل ش کرد و در آن حین، صورت ش را از دست داد. سرشت بشری ...
توصیه های اخلاقی آیت الله مظاهری به زائران حرم رضوی
همیشه سعی می کردند که در نیمه های شب به سراغ محرومان رفته و نیازهای آنان را برطرف کنند؛ به طوری که محرومان متوجه نمی شدند چه کسی است که به یاری آنان می شتابد. زمانی یاور و حامی شان را می شناختند که نعمت از دستشان می رفت. شخصی آمد خدمت حضرت رضا(ع) درخواست کمک مالی کرد، امام(ع) از مجلس بیرون آمد و راهی منزلش شد و هزار درهم برایش فرستاد و خودش به جلسه نیامد! آن شخص محتاج وقتی پول را گرفت و رفت، حضرت آمدند و در جلسه شرکت کردند. سؤال شد: یابن رسول الله! چرا خودتان پول را نیاوردید؟ فرمود: نمی خواستم چشم او به چشمم بیفتد و خجالت بکشد. ...
حرف و حدیث پشت سرم زیاد است
ها را دوست دارم و نگاه می کنم. مثلا یکی از گروه ها به اسم کافه گرافیک هست که طرح های زیبایی دارد، یا موسیقی اصیل ایرانی را که بعضی ها می دانند دوست دارم و برایم می فرستند، گوش می دهم. به فیس بوک وتوییتر هم سر می زنید؟ نه اصلا؛ چون واقعا نمی رسم، اما دوست دارم و در برابر آنها گاردی ندارم. با این همه مشغله، ورزش هم می کنید؟ بله، اما الان کم شده. معمولا با ...
حسن روحانی در سفر به استان های مازندران ، گیلان و گلستان چه وعده هایی داد؟ + وعده ها و سخنان حسن روحانی ...
، سرمایه گذاری در بخش آب و گردشگری 6 15 مرداد 93 چهارمحال و بختیاری _به عهدم با مردم وفادارم _نرمش ذلیلانه در برابر قدرتهای بزرگ ممنوع است _حداقل 7 میلیارد دلار از اموال مسدود شده مردم از چنگ قدرت های بزرگ درآمد _همه تخم مرغ هایمان را در بخش سیاست خارجی و رونق اقتصادی، در یک سبد نگذاشته ایم و فقط یکی از آن سبدها 5+1 است ...
مادری که اگر چه در کربلا نبود، ولی دلش تا ابد در کربلا ماند
العباس لقد اثر و ابلی بلاء حسنا... (1) خدارحمت کند عموی ما عباس را،عجب نیکو امتحان داد،ایثار کرد و حداکثر آزمایش را انجام داد.برای عموی ما عباس مقامی در نزد خداوند است که تمام شهیدان غبطه مقام او را می برند.)اینقدر جوانمردی،اینقدر خلوص نیت،اینقدر فداکاری! ما تنها از ناحیه پیکر عمل نگاه می کنیم،به روح عمل نگاه نمی کنیم تا ببینیم چقدر اهمیت دارد . شب عاشوراست. عباس در خدمت ابا عبد الله ...
یک شاسی بلند تمام عیار برای بودجه های کم
داشبورد را نگاه کنیم درست شبیه به این است که قسمت های مختلف آن جداگانه طراحی شده اند و روی هم قرار گرفته اند که البته اصلا نمی توان به این طراحی نمره منفی داد. صندلی ها مثل جیپ واگونیر و برخلاف برخی خودرو ها مثل لندکروزر و یا رنجروور دارای طرحی ساده و صاف هستند که در چرخش به پهلو ها اصلا سرنشین را حمایت نمی کنند؛ مشکلی که با نصب صندلی های دگرگون شده معروف به پاجرویی، برطرف می شوند. طراحی داخلی نیز ...
تهران پاکم آرزو است
جویی کند، چراکههزینه های انجام شده بسیار بالاست. خط آسمان تعریف شود مجتبی شاکری،عضو شورای شهر تهران: تهران یک موقعیت منحصر به فرد جغرافیایی دارد. شهری خوش چهره و خوش منظره که نشان دهنده تدبیرویژه ای برای انتخاب این جغرافیابه عنوان پایتخت بوده است. شهروندان تهرانی به طور طبیعی از این نعمتی که خدا داده زمانی می توانندبهره مند شوند که عوامل منفی همچون آلودگی هوا در آن نباشد، جمع ...