سایر منابع:
سایر خبرها
زنان اینگونه شوهرشان را دیوانه خودشان کنند
نیمی از مشکلات مال شما باشد سال ها از روزگاری که مردها بار خانه را یک تنه به دوش می کشیده اند گذشته است. مردهای امروزی دوست دارند زن شان دوشادوش آن ها حرکت کند، بحران های خانه را بشناسد و گاهی مانند آن ها استرس های زندگی بعد از ازدواج را به دوش بکشد. آن ها دوست ندارند تنها فکر کنند، تنها تلاش کنند، تنها نگران باشند و تنها عمل کنند. مردهای امروز به دنبال همسری هستند که در تمامی این لحظه ها ...
کاری که در سینما کردم مهمتر از فیلمسازی است
ظالم باشد و این رسالت کسی است که مدعی هنر است و باید این حرفها را بزند. نه برای خوشایند ضدانقلاب و دشمن بلکه نقد درون گفتمانی است نه برای اقشار خاص و نه برای خوش آمدن مخاطب خارجی. بعد هم برای اینکه نشان دهد نگاه مصلحانه دارد، فیلم را در یک شهر فرضی روایت می کند مناسباتش هم فرضی است و این شهر ناکجاآبادی است که شاید متعلق به 10 سال بعد باشد. آسمانخراش ها یک نماد آینده نگرانه تری است نسبت به ...
هدیه نوروزی "کافه سینما"/ سخنرانی خردمندانه شاهرخ خان در دانشگاه ادینبورو: سخت تر بازی کنید، محدود قواعد ...
به گزارش سرویس سینمای جهان کافه سینما، شاهرخ خان یکی از ستایش شده ترین بازیگران سینمای هند است. در مراسمی که برای او برگزار شد، شاهرخ خان برای دانشجویان دانشگاه ادینبورو سخنرانی انجام داد و همان گونه که انتظار می رفت برای آنها از درس های زندگی اش گفت، سخنانی که بر زبان راند دلایل کافی و وافی بودند که چرا هنوز او یکی از تاثیرگزارترین چهره های بالیوود است. سخنرانی او ملغمه ای از بینش و طنز بود. آنچه حرف های شاهرخ خان را جذاب تر نمود ارجاعاتی بود که در لابه لای سخن ...
فال روزانه + فال حافظ پنجشنبه 5 فروردین 95
تغییر دهید. ممکن است دیگران نخواهند کسی از شرایط شان باخبر شود اما اگر از آنها حمایت شوند احساس اطمینان می کنند. این اختلاف عقاید ممکن است امروز یک جنبش و تغییر بزرگ را بهمراه داشته باشد. اگر هنوز راهی برایتان باقی مانده که به عقب بازگردید و خود را از این ضربه عاطفی رهایی بخشید برای همه افرادی که درگیر هستند بهتر خواهد بود. فال حافظ امروز متولدین اسفند : ساقی ار باده از این ...
علل گرایش پسران مجرد به ازدواج با زنان مطلقه
، چه خوب که مادرش نسبت به این مسئله آگاهی داشته باشد و اجازه دهد آن پسر زمان بیشتری را با پدرش بگذراند. مادرهایی که خیلی مهربان هستند و نسبت به پسران شان حساسیت بالایی دارند، بزرگ ترین خطا را در مواجهه با این پسران مرتکب می شوند. درواقع پسرها در سه تا شش سالگی می توانند زمان بیشتری را با مادر بگذرانند اما بعد از آن بهتر است بیشتر با پدر در ارتباط باشند. جایگزینی برای مهربانی های مادربزرگ ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
منطقی ترین همسر دنیا باشید
را نجات دهید. بیشتر از توان تان مسئولیت نپذیرید ممکن است دوست داشته باشید که دیگران شما را به عنوان یک فرشته نجات بشناسند اما چنین خصوصیتی بیشتر از آنکه به نفع تان باشد می تواند شما را از پا در بیاورد. هنر نه گفتن را یاد بگیرید و تاجایی که در توان دارید دیگران را حمایت و پشتیبانی کنید و نه بیشتر از آن. قرار نیست به خاطر رفاه خودتان همیشه خواسته های دیگران را رد کنید بلکه باید ...
نگذارید سالمندان در نوروز دلتنگ شوند
محبوس هستند و ریسک افسردگی زمستانی برایشان وجود دارد، مهم و ضروری است که فعالیت هایی داشته باشند که بیشتر در معرض نور آفتاب قرار بگیرند. مراقب برنامه های دارویی شان باشید اگر فرد سالمندی در خانواده دارید، مراقب باشید تا برنامه دارویی شان در طول روزهای پرتب و تاب و شلوغ تعطیلات بهم نریزد. افراد سالمند و سالخورده که نیازهای خاصی هم دارند، در شلوغی و ناآرامی های دورهمی های خانوادگی گیج شده و فراموش شوند و بنابراین با وجود تمام جنب و جوش های عید، فقط یادتان باشد که نسبت به این بزرگترهای دوست داشتنی، حساس، مراقب و مهربان باشید و لحظه ای از آنها غافل نمانید. ...
برای رام کردن نوجوانان چه باید کرد؟
؛ بنابراین تضاد شدیدی ایجاد می شود که در پاره ای از موارد به دوری فرزندان از خانواده و انجام رفتارهای مخفیانه در آنها می انجامد. خب حالا راه حل چیست؟ پیشنهاد می شود که خانواده ها با فرزندان شان به صورت دوستانه در خصوص تمام مسائل صحبت کنند و تا حدی صمیمی باشند که فرزندان پدر و مادر خود را به عنوان محرم ترین دوست و بزرگ ترین حامی قلمداد کنند. در واقع با این کار، فرزندان دغدغه های پدر و مادر ...
دلیل رواج ازدواج پسران مجرد با زن های مطلقه
ازدواج با زن های پخته و مطلقه هستند. اگر پسری از کودکی دچار این مسئله است، چه خوب که مادرش نسبت به این مسئله آگاهی داشته باشد و اجازه دهد آن پسر زمان بیشتری را با پدرش بگذراند. مادرهایی که خیلی مهربان هستند و نسبت به پسران شان حساسیت بالایی دارند، بزرگ ترین خطا را در مواجهه با این پسران مرتکب می شوند. درواقع پسرها در سه تا شش سالگی می توانند زمان بیشتری را با مادر بگذرانند اما بعد از آن بهتر است ...
علی دایی؛ به امید گره گشایی اقتصادی برای مردم
معتقدم مردم ایران مهربان ترین و نیکوکارترین مردم دنیا هستند و ابراز محبت و عشق خود را به هم وطن های خود به بهترین شکل نشان می دهند. من هم در حد توانم همواره سعی کردم در موسسه های خیریه حضور داشته باشم. از برخی کارها در این زمینه می توانم به انجام دیدار خیرخواهانه برای کودکان مبتلا به دیابت، بازی خیرخواهانه در مشهد به نفع کودکان ناتوان جسمی و... اشاره کنم. در پایان مردم خوب کشورم را به کمپین روشنای ...
چرا اسیر روابط عاشقانه نادرست و زیان آور میشویم؟
از دستم برمی آمد حاضر بودم انجام دهم. به این امید که روزی جبران کند. در گفتگوهایمان فقط از خودش حرف می زد و وقتی نوبت به حرف زدن من می رسید، انگار اصلاً گوش نمی کرد و علاقه ای به حرف هایم نداشت. آنقدر دوست داشتم که رابطه ای فوق العاده و عالی داشته باشم که تصمیم گرفته بودم همه علامت های هشداری که نشان می داد آن آدم اصلاً به درد من نمی خورد را نبینم. حتی وقتی برای ...
دلنوشته زیبای همسر شهید مدافع حرم/تو از این به بعد ستاره های شانه ات را از دستان رسول الله می گیری+عکس
ماه سال94 در جریان عملیات آزادسازی دو شهرک شیعه نشین "نبل" و "الزهرا" به شهادت رسید دلنوشته زیبا که نشان از صبر زینبی این بانو که فرزند شهید نیز می باشد دارد در اختیار سایت ثامن قرار داده است. بسم رب زینب و عشاق زینب کجایی ای دل بی قرارم، کجایی ای مهربان همیشه سر بلند روزگارم، کجایی ای یادگار زیبای بهارم، کجایی همسرم، بهانه عطراگین حرف ها و بیانم تو چه زیبا از قفس ...
در تست باشگاه خبرنگاران دو بار مردود شدم/ بازی تراکتور - نفت تلخ ترین اجرایم بود/ همسرم سرِ سفره عقد ...
؟ بله صد در صد.هم فیلم های سینمای ایران و هم خارج از ایران را می بینم. در سینمای ایران فیلم های حاتمی کیا را بسیار می پسندم. آناج: دلیل حضور برخی سایت ها در برنامه موج فوتبال چیست؟ جالب است برای شما بگویم که سایت ها به راحتی می توانند با روابط عمومی سازمان هماهنگ شوند و در هر برنامه ای که دوست دارند، حضور داشته باشند. آناج: از شبکه های سراسری پیشنهاد برای ...
شخصیت شناسی افراد برای دادن عیدی مناسب
؛ بنابراین اگر هدیه ای که دریافت می کنند نشان دهنده این باشد که طرف مقابل شان وقت و انرژی زیادی برای تهیه آن صرف کرده احساس خوشایندتری در آنها ایجاد می شود. اگرچه افراد مهربان به دیگران عشق می ورزند اما کاملا هم بدون انگیزه بعدی این کار نمی کنند و به نوعی می خواهند دیگران آنها را به خاطر محبت های شان دوست بدارند و از آنها سپاسگزار باشند؛ بنابراین در هدیه دادن به این گروه باید دقت زیادی کرد. ...
پسرک ستمگر
اینکه دو یا سه نفر از همبازی هایش را به خانه بیاورد و با نشان دادن اسباب بازی هایش به آنها دچار شگفتی شان بکند. آنها را یکی به یکی از گنجه کوچکی که همیشه درش را به دقت قفل می کرد بیرون می آورد و گنجینه درخشان و شکوهمندش را به تدریج به آنها می نمایاند. دوستان خردسالش از شدت غبطه به غلیان درمی آمدند. جورجو هم از تحقیر و سرزنش آنها و به تب و تاب انداختن شان لذت می برد: - نه، دست به آنها نزن، با آن ...
گفت و گو با متین ستوده؛ نگران بودم باورم نکنند!
اتفاق رخ نمی داد. دستیارشان با من تماس گرفت. خدمتشان رسیدم فیلمنامه را خواندم در همان نگاه اول نقش نسبت به کارهای دیگرم برای من متفاوت به نظر رسید. همین برایم انگیزه بود که کار کنم چون هم فضای متفاوتی بود هم فرصتی بود تا از تکرار خودم جلوگیری کنم. دوست داشتم در فضای طنز، آن هم از نوع رئال و گاهی در موقعیت، خودم را محک بزنم و اینکه آیا در این عرصه حرفی می توانم برای گفتن داشته باشم. قصه ...
چگونه می توانید به دوست معتاد خود کمک کنید؟
بدلیل اعتیاد دوستتان لطمه ببیند. اگر دوست شما در مراسم عروسی و جشنی دچار ناراحتی شد، او را از محل خارج نمایید تا مراسم بهم نخورد. اگر خواست در حالتی نامناسب رانندگی کند، کلید ماشین را از او بگیرید. 11) دیگران را دخالت دهید اگر اعتیاد بصورت کامل رخنه کرده بهتر است از دوستان و افراد خانواده بخواهید مداخله و وساطت نموده و در جلسه ای با شرکت فرد معتاد به بیان تاثیرات بد رفتارهای او به خود و ...
نجابت بازیگر رکن اصلی کار او است/ تمدن خود را بشناسیم/ کَشکی که از سیمرغ با ارزش تر بود
فرزندان خاتون خانم به دیدن یکی از فرزندانش برویم. تا به منزلش برسیم هماهنگی های لازم را انجام دادیم تا قرارمان را به فضای سبزی که در نزدیکی خانه اش بود بیندازیم جایی غیر از خانه ای که این روزها زیاد می بیندش. حالا شرایط آماد ه است برای یک دید و بازدید نوروزی، نیمکتی برای نشستن، خاطره های نگفته، سوال های آماده، هوای بهاری و حال خوب استاد که کام مان را شیرین می کند. بعد از احوال پرسی ...
چگونه به تعادل روانی خود کمک کنیم؟
باید بدون قید و شرط پذیرفته شوند. 5- بچه ها را در آغوش بگیرید، بفشارید، لمس کنید، ببوسید و با آنها ارتباط فیزیکی داشته باشید. اگر این کار را بکنید آنها یاد می گیرند که خودشان را دوست داشته باشند. 6- با دقت به حرف های فرزندانتان گوش دهید. 7- به جای مچ گیری سعی کنید با انجام کارهای مثبت آنها را غافلگیر کنید و به یادشان بیاورید که چقدر دوست داشتنی هستند. 8 ...
خاکپور: کی روش به صراحت گفت کمکم نمی کند
، رئیس فدراسیون مصاحبه می کند و می گوید ماموریت فلانی به پایان رسیده است. به نظر شما دوست ندارند این کارها را انجام دهند یا بهتر بگوییم نمی خواهند این کار را بکنند یا اینکه از جنس فوتبال نیستند و این کارها را اصلا بلد نیستند؟ نمی دانم. پاسخ این سؤال سخت است اما این مسئله ارتباطی به این ندارد که ما از جنس فوتبال باشیم یا نه. مثلا من در کار شخصی خودم یک جوان را استخدام می کنم و ...
طالع بینی سال میمون سال 1395
ظاهری مخفی می کند؛ مهربان به نظر می رسد. در حقیقت او هیچ کس را قبول ندارد و خود را بر تر از همه می داند و این نشان می دهد که موجودی مغرور است. از این ها که بگذریم او روشنفکری است که علاقه فراوانی به دانستن دارد. او دوست دارد همه چیز را ببیند و بخواند، همه چیز را برای خود خوب توضیح دهد و همیشه از تازه ترین اخبار روز دنیا آگاه شود. میمون با سواد و با فرهنگ است و حافظه ای قوی دارد. او می تواند ...