سایر منابع:
سایر خبرها
چشم های غرق عطش دیدیم ، گنبد درون آینه ی حوض است آن کاسه های پر از خورشید ، سیرابمان از آب طلا کردند ملاحسین مولویِ مداح، همراه شمس و عاصی و خورشیدی از بس که بوده اند نمک گیرت در هر مقام شور به پا کردند ما قاصریم وصف تو را وقتی ، امثال مرعشی و بروجردی افطارهای هر شبه ی خود را، با بوسه بر ضریح تو وا کردند تکرار فاطمه است عبور تو ، توصیف زینب است مرور تو ...
ای که روی مواجه شدن نداشت انگار بین خوف و رجا بود ... گریه کرد با پای خود رسیده به اینجا ولی دلش... دست خودش نه، دست شما، بود گریه کرد اول اجازه خواست خدا و رسول را آرام خواند زیر لب اذن دخول را ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی صدها گره ز کار فرو بسته وا کنی حالا که مبتلای گناهم نمی شود... با یک نظر مرا به خودت مبتلا کنی!؟ ...