سایر منابع:
سایر خبرها
سفره هفت سین ما و سفره شهادت آنها!
نمایش بگذارد. مگر نه اینکه مبارزه با استکبار و ارتجاع، شهادت طلبی، ظلم ستیزی و دفاع از حریم اهل بیت(ع) از مهمترین آرمانهای انقلاب بوده است؟! و مگر نه اینکه حاج قاسم و بچه های ایرانی، عراقی، سوری و لبنانی اش این روزها در سوریه و عراق به عشق همین آرمانها دل به دریای جنگ و جهاد زده اند؟! و مگر نه اینکه شهدای مدافع حرم اجر و قربی چون شهدای سالهای جنگ در میان مردم یافته اند؟! و مگر نه اینکه محمودرضا ...
هر چه دارم از کفشداری حرم امام رضا(ع) دارم
ایشان در آنجا خواندم. همچنین در شهادت حضرت زینب(س) باز در دارهادی از بعثه رهبری یک دعای کمیل خواندم و در نهایت در همان سال برای من پرونده ای تشکیل شد و به عنوان مداح بعثه انتخاب شدم و به تهران برای مصاحبه و گزینش رفتم که اولین حکم من از بعثه مقام معظم رهبری در همان سال که دوره ام تمام شده بود برای کربلا زده شد. من بعد از منبری بعثه که حاج آقا مدرس بودند در حرم امام حسین(ع) صبح ها و حرم قمر بنی ...
سردار سلیمانی؛ از حاج قاسم ما تا الهه انتقام آن ها
به نظر باید در پی یک دیپلماسی بود. هیچ گاه تصویری از سردار سلیمانی در سوریه منتشر نشد. کسی نیز نشانه ای مبنی بر حضور او در این کشور منتشر نکرده. اما عراق متفاوت از سوریه است. حاج قاسم در بیان حضور در عراق آن قدر جدی است که علاوه بر ده ها عکس، حتی وقتی برای خانم معصومه آباد نویسنده کتاب پرفروش من زنده ام نامه می نویسد، اصرار دارد که بگوید نامه را در بغداد نوشته. در عراق بودن سلیمانی، یک پیام دارد. این پیام البته بیشتر از این که ربطی به تفاوت های عراق و سوریه داشته باشد، به الگوی رفتاری آمریکا و متحدانش در عراق مرتبط است. ...
پزشکی که می خواست قاسم سلیمانی رابکشد
جانباز است. وی در گفت وگو با خبرآنلاین درباره مجروحیت او نیز می گوید: قاسم سلیمانی چند ماه مجروح بود و کسی اطلاع نداشت کجاست . بعدها مشخص شد که در مشهد بستری بوده است. یک پزشک منافقی بود که نمی خواست او را مداوا کند. شکم او را باز گذاشته بود و بحران پیدا کرده بود. در حقیقت آن از خدا بی خبر می خواست او را بکشد. یک پرستار کرمانی این را فهمید و جای او را عوض کرد. بعد از آن هم بچه های هم دوره ...
من معتقدم سپاه نبایست وارد خط و جریان سیاسی شود/ روز راهپیمایی در سطح شهر گشتیم، نمی شد جمعیت را تخمین زد
خدا بی خبر می خواست او را بکشد. یک پرستار کرمانی این را فهمید و جای او را عوض کرد. بعد از آن هم بچه های هم دوره اش مثل شهید موحدی کرمانی و دیگران رفتند و او را نجات دادند. از دوران جنگ من خدمت قاسم سلیمانی و باقر قالیباف و برخی از دوستان دیگرمان ارادت دارم. من با قاسم سلیمانی، مرحوم شهید باقری (حسن افشردی)، مرحوم شهید خرازی، حاج همت، شهیدان باکری، آقای محسن رضایی، آقای شمخانی، آقا رحیم (سردار رحیم ...
ناگفته های صادق خرازی از زندگی شخصی اش
بود و کسی اطلاع نداشت کجاست . بعد ها مشخص شد که در مشهد بستری بوده است. یک پزشک منافقی بود که نمی خواست او را مداوا کند. شکم او را باز گذاشته بود و بحران پیدا کرده بود. در حقیقت آن از خدا بی خبر می خواست او را بکشد. یک پرستار کرمانی این را فهمید و جای او را عوض کرد. بعد از آن هم بچه های هم دوره اش مثل شهید موحدی کرمانی و دیگران رفتند و او را نجات دادند. از دوران جنگ من خدمت قاسم سلیمانی و باقر ...
سیره عملی ستارگان آسمان ایران
اندازه ای برای خدا بدود که وقتی از دنیا رفت، حسرت چیزی را نخورد؛ آن دنیا دستش پر باشد و بگوید دیگر بیش از این رمق نداشتم. ** سردار شهید علی هاشمی (فرمانده قرارگاه نصرت) بعد از عملیات بدر بود که با حاج علی، گوشه قرارگاه نشسته بودیم، ناگهان یک نفر وارد شد و با ناراحتی و عصبانیت شروع کرد، به حاجی اهانت کردن و هر چه به دهنش رسید به او گفت. آن قدر گفت تا خسته شد، دیگر کم مانده بود ...
از حضور در جلسات مقام معظم رهبری در مسجد کرامت تا قائم مقامی لشکر 5 نصر
انجام دهیم. حالا تازه داریم برای رضای خدا عمل می کنیم . در تاریخ 20 دی 1365 وقتی به خط مقدم رفته بود تا به همراه رزمندگان، حلقه محاصره را بشکند، بر اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. او را سوار قایق کردند تا به عقب برسانند. محمد بین راه به همراهانش وصیت کرد و شهادتین را گفت و در حال ذکر یا زهرا به شهادت رسید. از او چهار فرزند به نام های مرتضی ، مصطفی ، مهدیه و مرضیه به یادگار ...
نقش بهلول در قیام گوهرشاد
شده همان لحظه به میان مردم و تجمع کنندگان در مقابل کشیکخانه مراجعه کرده و با صدای بلند فریاد زد: ای مردم بی غیرت نزدیک پنج هزار نفر از چهار تا پلیس محافظ بهلول می ترسید. بریزید و عالم خود را آزاد کنید. لعنت بر کسی که این کلاه را بر سر ما گذاشت. سپس کلاهش را از سر برداشت و زیر پا انداخت و با ندای یاحسین یاحسین به کشیکخانه حمله کرد. حاضران نیز که تا این لحظه با حیرت شاهد این صحنه ها بودند، به هیجان ...
تو بحبوحه عملیات کربلای 5 گفت: بچه ها من می خواهم بروم شمال
یکی به ما داد، نصف عیدی گرفته و نصف عیدی نگرفته صدای مهیبی آمد، دشمن انبار مهمات را در آبادان زده بود، تا غروب مهمات خودبه خود منفجر می شد و تا فاصله 500 متری پرتاب می شد. دستور آتش رسید، تا دو روز برای تلافی پاتک می کردیم و تا چند روز از عراق صدایی نمی آمد، بعد از حدود یک هفته آنها هم شروع کردند، یک روز یک گلوله به چراغ توپ ما اصابت کرد و چراغ از هم پاشیده شد، یکی از بچه ها که کنار توپ ...