سایر منابع:
سایر خبرها
درد دل مادرانی که کودک مبتلا به اچ آی وی دارند/ ایدز ما را نمی کشد، انگ و تبعیض می کشد
شان حرف نیاوردم. هم هپاتیت داشت هم ایدز و هم سل. فقط خدا را شکر می کنم من و بچه ام هپاتیت و سل نگرفتیم. کم کم که فهمید بیمار است بداخلاق تر شد. وسایلمان را می فروخت. چند بار کمپ بردمش فایده ای نداشت. یلدای سه ساله آیدا هم مبتلا به بیماری است. آیدا موقع حرف زدن مدام لبخند می زند: 18 ساله بودم که ازدواج کردم. یکی از همشهری ها معرفی اش کرد. شوهرم یک روز متواری شد. حتی حاضر نشد بیاید آزمایش ...
ازدواج بی شرمانه زن 61 ساله با پسر 8 ساله برای شادی ارواح + عکس
. دوستانم فکر می کنند ازدواج من با یک زن 61 ساله خنده دار است اما من در حال حاضر احساس یک شوهر مناسب را دارم. او افزود: من به مادرم گفتم که به این ازدواج راضی هستم چراکه واقعا دلم می خواست با هلن ازدواج کنم. من از ازدواج با هلن خوشحال هستم ولی باید به مدرسه بروم و سخت درس بخوانم. وقتی بزرگتر شدم با یک خانم هم سن خودم ازدواج می کنم. مادر 46 ساله سانله گفت: من معتقدم این مراسم ...
ناگفته های یک مرد
...: 23 ساله بودم که مادرم رخت دامادی بر تنم کرد. من و دختردایی ام صاحب سه فرزند شدیم. دوشیفت کار می کردم تا زندگی خوبی داشته باشم. تمام وقتم را به کار و کسب درآمد اختصاص داده بودم . از زندگی ام غافل ماندم و ... . دوست ندارم آن خاطره تلخ را مرور کنم. همسرم سرخود و مغرور بار آمده بود . کارمان بعد از هفده سال زندگی مشترک، به طلاق انجامید . مثل آدم های مارگزیده از ریسمان سیاه ...
زندگی جهنمی بلوچ ها در بهشت!
زندگی می کنند. در خانه هم همان پرده رنگ و رو رفته است که پسر بچه آن را کنار زده. کنار اتاق ها وسایل مختصری دیده می شود. چند دست رختخواب، یک زیرانداز کهنه، چند تکه ظرف و خرده ریزهای دیگر. بیرون اتاق هم آفتابه های پلاستیکی ردیف شده اند. تمام دارایی خانواده همین است. حکایت مهاجران دیرین گلستان. در روستاهای دور افتاده افغانستان هم اینجور زندگی نمی کنند. این وضع زندگی مان است. هیچ امکاناتی ...
خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت
؛ اما نمی شد که اسم پسر روی بچه بماند. شاید باورتان نشود. مجید وقتی فهمید بچه دختر است. دیگر مدرسه نرفت. همیشه هم به شوخی می گفت عطیه تو را از پرورشگاه آوردند. ولی خیلی باهم جور بودند حتی گاهی داداش صدایش می زد. آخرش هم کلاس اول نخواند. مجبور شدیم سال بعد دوباره او را کلاس اول بفرستیم. بشدت به من وابسته بود. طوری که از اول دبستان تا پایان اول دبیرستان با او به مدرسه رفتم و در حیاط می نشستم تا درس ...
چشم های کودکان معلول ذهنی خرمشهر به در است
کسی در این مرکز را نمی زنه. این مرکز الان 15 ساله که دایره اما تا الان هیچ خیر و مسئولی حتی برای بازدید نیامده حال و روز این بچه ها رو ببینه این را آل علی مسئول فنی مرکز آموزش و نگهداری معلولین ذهنی زیر 15 سال مختلط ستاره می گوید در حالی که با اندوه به چشم های ندا دختر یتیم اما مستعد رده متوسط چشم دوخته است، ندایی که از درد دندان به خود می پیچید. آسمانی با 31 ستاره خانه ای ...
می گفتند سیدحکیم ماهی 100 میلیون می گیرد و به سوریه می رود!
بالایی دارد و درآمدش از خیلی کارهای دیگر مثل بنایی یا کارگر معمولی بیشتر است ولی واقعا سخت است. هیچ وقت، زندگیمان رنگ عادت نگرفت * بحث رفتن به سوریه از چه زمانی پیش آمد؟ عید سال 92 سید یک جور دیگری شده بود. هر زن، شوهر خود را می شناسد. عید که گذشت، گفت: شما برو خانه مادرت، من هم می آیم. بعد من را فرستاد خانه مادرم که الان ساکن قزوین هستند. طی یک ماهی که آنجا بودم، سید کارهایش را ...
عاشورزاده : جرقه تکواندو را مادرم زد!
فرزان عاشورزاده می گوید : فرزان پسر سر به زیر و دوست داشتنی اهالی محل است، او برخلاف سن کمی که دارد بیشتر اوقات کارهایی می کند که من و خیلی ها به دست و دلبازی او غبطه می خوریم. فرزان همواره به سالمندان و افراد بی بضاعت کمک می کند، در نزدیکی خانه ما مرکز نگهداری بچه های بی سرپرست وجود دارد که فرزان هر وقت از اردو به مرخصی می آید سری به آنها می زند و با آنها بازی می کند و مایحتاج آنها را در حد وسع خود ...
نفس های آخر
نفس های من را به جای فرزندانم بگیرد اما آنها بتوانند شادی را برای یک بار هم که شده در زندگی شان تجربه کنند، مگر آنها چه گناهی دارند که اینگونه باید زجر بکشند. پاسخم به پزشکان سکوت است کارگری، تنها راه معیشتی این پدر دلسوخته است اما اظهار می کند: به دلیل نیاز فرزندان به مراقبت دائم نمی توانم زیاد از خانه خارج شوم، راهمان دور است و اگر مشکلی برای بچه هایم به وجود بیاید هیچ کس ...
نمی گذارم پسرم فیلم مکس دیوانه را تماشا کند
. خانه مان مملو از کتاب و موسیقی بود، تعطیلات و سفرهای خارج از کشور و هدیه ها زیاد بود و در یک مدرسه خصوصی گران درس می خواندم. فقط یک مشکل وجود داشت. من یک کمی بچه شیطانی بودنم؛ نه بگذارید اصلاح کنم، خیلی خیلی شیطنت می کردم وقتی 11 ساله بود پلیسی که به مدرسه شان آمده بود به او هشدار داد که از اعتیاد به بوی چسب دوری کند. چند سال بعد به جرم دزدی از مدرسه اخراج شد. در 16 سالگی ...
سه روایت از کودک آزاری، خشونت خانگی و آزار زنان
اتفاق را چنین شرح داده است: بعد از گزارش مردم پیشنهاد کردیم بچه ها با هزینه مؤسسه در مهدکودکی ثبت نام شوند و با سرویس رفت وآمد کنند تا در محیط خانه حضور نداشته باشند اما چند روز نگذشت که یکی از همسایه ها بار دیگر با ما تماس گرفت و گفت پدر بچه ها می خواهد آنها را از پنجره به خیابان پرت کند. مددکاران اورژانس اجتماعی زمانی که مانع از اقدام پدر ستایش و سینا مبنی بر پرت کردن کودکان از پنجره شدند، از او ...
از مهر مادری در خانه تا رابطه شاگرد و مربی در آب های خروشان
مانند شنا و دوچرخه سواری را انجام می دادم. وی افزود: در 1367 وارد دانشگاه شدم؛ سال اول تحصیل ازدواج کردم و در سال بعد بچه دار شدم، همان موقع همسرم دوره رزیدنتی را در پزشکی سپری می کرد که برای گذراندن طرحش، به فریدن رفتیم و مدتی را در آنجا زندگی کردیم؛ البته همیشه و در همه جا گفته ام که بهترین سال های زندگی ام در فریدن و فریدون شهر گذشته است. سرمربی تیم ملی اسلالوم بانوان ادامه ...
فریبرز پیش از شهادتش روح الله شد
شهید فریبرز کرمی شهیدی از طبقه مرفه جامعه است. از همان هایی که زرق و برق دنیا او را شیقته و دلبسته نکرد و در راه آرمان هایش با رها کردن دنیا در راه شهادت گام برداشت. فریبرز کرمی سال 1338 در کرمانشاه به دنیا آمد و در دومین روز از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری 'شهید رجایی' در اقدامی تروریستی توسط منافقین به شهادت رسید. فعالیت های انقلابی فریبرز از پیش از پیروزی انقلاب آغاز شد و با ...
همه حس های یک زن کارمند
خونه و خانواده هستند. این زنان را باید قدر دانست. قدر زحمت هایشان، قدر خستگی هایشان، قدر با یک دست هزار کار انجام دادن و نق نزدنشان، قدرمدیریت خوب و تربیت موثر کودکانشان و قدر همه تکیه گاه بودنشان را باید دانست. حالا که ده سال از عمر کارمندیم می گذره خوشحالم که اون روز گرم و کشدار تابستونی در جواب نگاه نگران و منتظر پدر و مادرم وقتی سر دو راهی عقل و دلم گیر کرده بودم با جسارتی ...
چگونه دیگر از ورزش متنفر نباشید؟
از مفصل زانویم، حدود سه سال پیش، به توصیه فیزیوتراپیستم، شروع به تمرین ایروبیک در آب کردم. کارم را آهسته شروع کردم و به تدریج تمرینم را به 50 دقیقه ایروبیک در آب، سه بار در هفته رساندم. یک سال پیش، آن را به 5 روز در هفته افزایش دادم، و این کار به من کمک کرد 12 کیلو وزن کم کنم، و با انسولین خداحافظی کنم. پزشکان من، هیجان زده شده اند و من عاشق احساسی هستم که در آب دارم. آنها برداشت ...
رفت تا افتخار همسر شهید بودن نصیب من شود
. به آنها گفته بود که نگران همسرم و مادرشان هستم. . . آنها یک بار سختی این راه را چشیده اند و حال دوباره سختی نبود من را هم باید تحمل کنند. حق هم داشت، بعد از رفتن او سختی ها چندین برابر شده اما به شوق دیدارش روزها را می گذرانم. از یادگار شهید بگویید، چند سال دارد؟ محمد پارسا متولد 7 فروردین ماه سال 1390 است. زمان شهادت پدرش چهار سال داشت. کوچک بود و از مأموریت پدرش چیزی نمی دانست. ...
چیزی از دولت نمی خواهیم، مالیات هم می دهیم فقط مانع تراشی نکند
ای که 30 سال از ساخت آن گذشته باشد کلنگی می گویند در حالی که هیچ جای دنیا برای ساخت خانه 30 ساله یک محله را درگیر نمی کنند. تمام ساختمان هایی که در دنیا ساخته می شود برای عمر150 ساله است. در جامعه کوتاه مدت اکثر افراد به دنبال فعالیت های اقتصادی زود بازده هستند که تولید جزو این فعالیت ها نیست. این تولیدکننده سیستم های صوتی با بیان اینکه تحقیق و پژوهش در جامعه کوتاه مدت با استقبال ...
بازیگری مگر تیپ و قیافه است ؟
به گزارش جام جم سرا ، اما شروع دنیای بازیگری سعادت از سریال آرایشگاه زیبا بوده و تا امروز ادامه داشته است و در سریال ها، نمایش ها و فیلم های فراوانی ایفای نقش کرده است و برای مخاطبان تلویزیون جزو چهره های شیرین و به یاد ماندنی است. علاوه بر بازیگری، مشاور کارگردان، عروسک گردان، گوینده عروسک و مجری نیز بوده است و کار با عروسک را به کارهای دیگر ترجیح می دهد. سعادت آدم بسیار شادی است و همین باعث شده تا در این گفت وگو وقتی سراغ چاردیواری او می رویم بگوید، خانه برایش سعادت و پر از آرامش و صمیمیت است. اگر بخواهید خودتان را در یک جمله برای ما تعریف کنید چه می گویید؟ من یک زن میانسال و مادر دو فرزند و اهل هنر هستم. وقتی می خواستید وارد دنیای هنر شوید نظر خانواده تان چه بود؟ آیا مخالفتی داشتند؟ نخیر، نظر خانواده ام مثبت بود، خوشبختانه پدر من آدم خیلی روشنی بود و یکی از مشوق های اصلی من در زندگی پدرم بودند. طی این سال ها کدام کارهایتان را بیشتر از همه دوست دارید؟ بازی هایی را که در تئاتر انجام دادم، خیلی دوست دارم حالا نمی گویم همه آنها برایم به یک اندازه دوست داشتنی هستند، اما همه شان را دوست دارم. در کارهای تلویزیونی که انجام دادم هم نقشم را در سریال بدون شرح و همین طور سریال دردسرهای عظیم را دوست دارم. طی سال های فعالیت هنری تان شده از راهی که انتخاب کرده اید پشیمان شوید؟ نه، هیچ وقت. باید این را بگویم که بازیگری را من انتخاب نکردم بلکه بازیگری مرا انتخاب کرده است. من کارم در حقیقت عروسک گردانی بود و کار نمایش های عروسکی انجام می دادم و تحصیلاتم هم در این زمینه بود. سال ها در تلویزیون هم کار کودک و کار عروسکی می کردم تا این که برای اولین بار در سریال آرایشگاه زیبا به کارگردانی خانم برومند، اصرار کردم که بازی کنم و گفتم که دوست دارم یک نقش کوچک هم به من بدهید. در آنجا یک نقش به من دادند که مورد استقبال قرار گرفت و از سرقصه های تا به تا زیزی گولو من مشخصا پیشنهاد بازیگری داشتم. اگر فرزندانتان بخواهند وارد حرفه شما بشوند به آنها اجازه می دهید؟ بله چرا اجازه ندهم، به نظرم هرکسی باید سراغ حرفه ای برود که دوست دارد. بچه ها که بزرگ تر می شوند خودشان واقعا تشخیص می دهند که چه چیزی را بیشتر دوست دارند. با توجه به این که شما مادر هم هستید، این مادر بودن چه تاثیری در سبک و مسیر هنری تان داشته است؟ مادر بودن زمانی که شما در یک فیلم در ارتباط با بچه هستید و نقش مادر را ایفا می کنید، خیلی به شما کمک می کند. یعنی من خیلی وقت ها دیدم کسانی را که تجربه مادر بودن ندارند یک خلأهایی در بازی شان حس می شود، نمی گویم بد بازی می کنند اما مانند آنهایی که فرزند دارند نیستند، به هر حال اگر آدم تجربه مادر بودن را نداشته باشد حس هایی را متوجه نمی شود. با توجه به این که کار عروسکی انجام می دهید و دنیای عروسکی یک دنیای فانتزی است آیا این دنیای فانتزی روی زندگی تان تاثیری داشته است؟ بله، بی تاثیر نیست اما خوشبختانه تبدیل به ادا نشده است، ولی روی منش و رفتار و نوع چیدمان آدم در زندگی بی تاثیر نبوده و به هر حال خودش را مشخص می کند. برای کسانی که دوست دارند وارد دنیای بازیگری شوند چه پیشنهاد و توصیه ای دارید؟ ما بی شمار به آدم هایی برمی خوریم که به ما می گویند دوست دارم هنرپیشه شوم، من به درد بازیگری می خورم، من قیافه خوبی برای بازیگری دارم و... اما من این حرف را نمی فهمم. بازیگری مگر تیپ و قیافه است، من نمی گویم تیپ و قیافه مهم نیست اما قبل از تیپ و قیافه خیلی چیزهای دیگر اهمیت دارد و قیافه هم یک مجموعه از عمق نگاه و میمیک و... است و با یک چشم و ابروی زیبا نمی شود که بازیگر شد. مطالعه هم خیلی مهم است، آدم باید از کاری که انجام می دهد، شناخت داشته باشد و باید اطلاعات و سواد آن کار را داشته باشد و استعداد تنها هم فایده ندارد. برای شما خانه چه تعریف و جایگاهی دارد؟ خانه یا همان چاردیواری برای من یک جای راحت، گرم، صمیمی و دورهمی است. میانه تان با سفر چگونه است؟ وقتی خیلی خیلی خسته می شوم (هم از کار و هم از نظر روحی و ذهنی) دلم آن موقع خیلی سفر می خواهد و د ...
هادی حجازی فر: باورم شد فرمانده ام
، هزینه دارد ولی آدم شرمنده بازیگرانی می شود که چند ماه در سخت ترین شرایط تمرین می کنند و نمی توانیم حداقل ها را برایشان فراهم کنیم و بعد انتظار داریم در جهان نقش اش فرو برود و بهترین عملکردش را ارایه دهد! وی گفت: از روزی که برای بازی در ایستاده در غبار قرارداد بستم تا شروع فیلمبرداری 6 روز فاصله بود و اصلا وقت نشد بترسم، برای نقش طراحی کنم و ... خودم را در موقعیت قرار دادم و از تخیلم ...
بازیگرزنی که با همسرش 27 سال اختلاف سن داشت از پیشنهاد بی شرمانه در سینما تا ماجرای مهاجرت سینماگران می ...
بازیگوش بودم، از آنجایی که با برادرم حمید رابطه بسیار خوبی داشتم، تمام روز با او بازی می کردم و به همین خاطر شیطنت هایم هم پسرانه بود. من حتی یک عروسک هم نداشتم و بهترین اسباب بازی من توپ چهل تیکه بود، یادم می آید که با بچه های محل، کوچه را می بستیم و هفت سنگ یا فوتبال بازی می کردیم. فریبا نادری بازیگر نقس پری سیما در فیلم ستایش 2 می گوید: در سال 1363 به دنیا آمدم، از بچگی عاشق بازیگری ...
تاریک و روشن وزنه برداری از زبان کیانوش رستمی
. جدا می گویم وقتی بمیرد بزرگ می شود. -زمانی که بچه بودید دوست داشتید در آینده شبیه چه کسی شوید؟وقتی 8-9 ساله بودم به هیچ چیزی فکر نمی کردم چون نمی دانستم می خواهم ورزشکار بشوم یا درسم را ادامه بدهم. آن زمان عشق من این بود پدرم من را به رودخانه ببرد و ماهی بگیرم. -قبلا فعالیتتان در اینستاگرام خیلی زیاد بود اما الان اینطور نیست، چرا؟دیگر اینستاگرام را دوست ندارم. البته مردم صحبت های ...
در خانواده شهید بهشتی عدالت بین دختر و پسر رعایت می شد/ زنان باید مانند مردان حق انتخاب گری داشته باشند
.... بسیاری از ارزش های ما از دست رفت؛ چون دیدگاه هایی را در مورد حقوق زنان مطرح کردند که این دیدگاه ها 40 سال پیش مطرح می شد و افرادی از این دست با شهید بهشتی درگیر بودند. شهید بهشتی در فضای آن روز قم، دختر خود را به مهد و مدرسه فرستاد او خاطرنشان کرد: من فرزند ارشد خانواده هستم و در جریان بسیاری از مسایل بودم. مادر ما در تمام فعالیت های شهید بهشتی در قم، تهران و اروپا در کنار ...