سایر منابع:
سایر خبرها
موتورش را فروخت تا به سوریه برود!/مدافع حرمی که به زور کچل شد
به گزارش افکارنیوز ، قصه مسعود عسگری قصه جوان پر نشاطی است که در کوچه پس کوچه های دارالشهدای تهران قد کشیده است. قصه مرد جنگ ندیده ای که جا پای پدرش گذاشت. قصه جوانی که در صبح دل انگیز انقلاب اسلامی قد کشید و با شنیدن صدای هل من ناصر ینصرنی امام عشق، کیلومترها آن طرف تر از مرزهای ایران برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) جان نثاری کرد و شهید شد. بعد از صحبت های شورمندانه زهرا نبی لو، به روایت ...
ستاره های سینما چگونه بازیگر شدند؟
خواستم رسیدم. خیلی سخت به این جا رسیدم و شاید برای همین است که خیلی جایگاهم را دوست دارم. مصطفی زمانی : بدون زد و بند بازیگر شدم من در کمبود امکانات بزرگ شدم و دغدغه هایم با افراد دیگری که وارد عرصه بازیگری می شوند فرق می کرد. دغدغه ام شهرت نبود اما به عنوان یک نوجوان 15، 16 ساله دلم می خواست از بی امکاناتی به امکانات برسم. از هشت سالگی عاشق بازیگری بودم. دردوره ...
طلب 100هزار میلیاردی بانک ها از دولت / روایتی از تنبیه دانش آموزان بخاطر عزاداری در محرم
ملوان در تاریخ 10 آبان با تصمیم مسئولان زمان برگزاری دربی تبریز یک روز تغییر کرد. حسینیه رئیس مرکز پزشکی حج و زیارت ضمن تأکید بر اینکه زائران از طریق سامانه سماح برای پیاده روی اربعین ثبت نام کنند تا بیمه عمر و درمان شوند، گفت: فقط گروه های خاص در این سفر نیاز به تزریق واکسن دارند. حاج مهدی سلحشور نوشت: از اولین باری که سعید را در سوریه دیدم به دلم برات شد چند روزی ...
پیشکسوت دانشگاه آزاد اسلامی: اگر به گذشته برمی گشتم قطعا تحصیلاتم را ادامه می دادم
لازم این کار میسر نگردید.بعدها ازطریق یکی از اساتید دانشگاه باهنر مطلع شدم که کتابخانه دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان به کارمند نیاز دارد و بلافاصله درخواستی را به دانشگاه تحویل دادم و با پیگیری مادرم و با موافقت حاج آقا طباطبایی استخدام شدم. *از خاطرات همکاری با حجت الاسلام و المسلمین دکتر طباطبایی صحبت کنید : تمام لحظات همکاری با حاج آقا خاطره است و با وجود اینکه سالها از رفتن ...
گپ سیاسی پای بساط دستفروشان
به گزارش تابناک یزد ، آنجا میز است و راننده است و قدرت، اینجا بساط است و ترس و دلهره و امیدی برای کاسبی راحت تر، در همه جای دنیا آسمان همین رنگ است اما باید بین بالا و پایین این جامعه ارتباط باشد، فرق نمی کند پشت میز نشین باشی یا سهمت چند سنگفرش پیاده رو، باید همدیگر را خوب بشناسید. تو از پایین که بهتر انتخاب کنی و او از بالا که بهتر خدمت کند. می خواهند دنیایشان قشنگ تر باشد، اما وقتی ...
پدرم تنها الگوی زندگی ام است
اگر قرار باشد خودتان را فوتبالی معرفی کنید، چه می گویید؟ پژمان؛ یک پرسپولیسی. اما قبل از پرسپولیس در سایپا بودید؟ بله. سایپایی بودم و خیلی به این تیم مدیونم؛ اما منظور شما یکی از دو رنگ بود. من هم رنگم را گفتم. هنوز به پرسپولیس حساسیت دارید؟ اگر بگویم مانند گذشته فوتبال را دنبال می کنم، دروغ گفته ام. ولی همیشه شرمنده هواداران فوتبال شده ام. هم هواداران پرسپولیسی و هم استقلالی. با نگاهی به کارنامه کاری تان از فوتبال تا بازیگری در سینما، تلویزیون و تئاتر، می توان به این نتیجه رسید که آدم ریسک پذیری هستید. نمی دانم اسمش را چه بگذارم! حضورم در سریال پژمان بعد از ورزش، ریسک بود. چون اگر کار نمی گرفت، ادامه فعالیت هنری که هیچ، برگشت به فوتبال هم برایم سخت می شد؛ اما در نهایت به برادران قاسمخانی اعتماد کردم و این کار را انجام دادم. بعد از آن هم در کارهای تصویری (سینما و تلویزیون) که داشتم خیلی ریسک نکردم و سعی کردم با آدم های مطمئنی که می شناسم کار کنم؛ اما در تئاتر این وسواس را نداشتم و فکر می کنم اشتباه هم نکردم. این تبعیض قائل شدن در بازیگری حوزه های مختلف به چه دلیل است؟ به این خاطر که مخاطب عرصه تصویر بیشتر است و بنابر این جبران اشتباه هم سخت تر می شود؛ اما تئاتر این طور نیست. زمانی که سریال پژمان را بازی می کردید، فکر می کردید که با چنین استقبالی مواجه شود؟ اصلا. نه من و نه هیچ یک از عوامل فکرش را هم نمی کردیم این طور بشود. چون تا به حال سابقه نداشته در هیچ عرصه ای اعم از سیاست، هنر و... کسی با خودش شوخی کند. از این منظر پژمان کاری نو بود. به همین دلیل نمی توانستیم عکس العمل مخاطب را در برابر این پدیده نو حدس بزنیم؛ اما خوشبختانه پیش بینی پیمان قاسم خانی دوست خوبم درست از آب درآمد و مردم دوستش داشتند. دوستی شما با پیمان قاسمخانی چطور شروع شد؟ پیمان را از سال 81 می شناسم. البته اول با خانم بهاره رهنما (همسر پیمان) در یک مراسم آشنا شدم. همیشه آرزو داشتم پیمان قاسمخانی را از نزدیک ببینم تا این که یک روز خانم رهنما به من گفتند می خواهم شما را یک شب دعوت کنم منزل مان تا با همسرم آشنا شوید چون همسرم پرسپولیسی است و فوتبالیست ها را هم خیلی دوست دارد. من هم از خدا خواسته قبول کردم. به منزل ایشان رفتم و با پیمان آشنا شدم و خیلی لذت بردم. پیمان و برادرش مهراب هر دو پرسپولیسی هستند و عاشق فوتبال. از همان روزها بود که دوستی ما شکل گرفت. البته شما از وقتی فوتبالیست بودید با هنر و هنرمندان رابطه خوبی داشتید. بله چون از کودکی به به مقوله سینما و هنر علاقه داشتم. به نظرتان دلیل استقبال از پژمان چه بود؟ فکر می کنم به این دلیل بود که صادقانه و بی اغراق اتفاقاتی که برای یک فوتبالیست رخ می دهد را بیان کردیم. در پژمان با سام درخشانی همبازی بودید. همکاری با او چطور بود؟ شانس آوردم که سام پارتنر من شد. چون از قبل با سام دوست بودم و خیلی با هم راحت بودیم. سام در تمام طول کار سعی می کرد به من کمک کند. مدیون صبر و بردباری اش در آن کار هستم. البته سام هم خیلی به فوتبال علاقه دارد. بله. خیلی از هنرمندان طرفداران پروپاقرص فوتبال هستند. روز دربی دقیقا به دو قسمت می شوند. یا قرمز هستند یا آبی. شما با برگزاری جام ستاره ها نشان دادید که نمی توانید از فوتبال دل بکنید. جام ستاره ها همان چیزی بود که کم داشتیم. باید چنین جامی برگزار می شد تا مردم ستاره های محبوب خود را در لباسی غیر از هنر می دیدند. ما جام ستاره ها را در ماه رمضان برگزار کردیم و تعداد بسیار زیادی از دوستان من در موسیقی و سینما آمدند و در تیم های مختلف شرکت کردند. البته پیشکسوتان حرفه ای فوتبال هم در این جام شرکت می کنند. فکر می کنید چنین جامی با این مشخصه ها، نمونه خارجی هم دارد؟ فکر می کنم در همه دنیا، بخشی از ورزشکاران و هنرمندان به عرصه های هم ورود می کنند. به همین دلیل می شود حدس زد نمونه خارجی هم داشته باشد. چون فوتبال ورزشی است که دل همه را برده و فوتبالیست های بسیاری هستند که به هنر ورود کرده اند. بیشتر علاقه دارید نقش های طنز و کمدی بازی کنید یا جدی؟ تجربه کارهای هنری در کشور ما نشان داده خیلی معدودند کسانی که ژانرهای مختلف را امتحان می کنند و موفق می شوند. بویژه در مورد کمدین ها که وقتی جدی کار می کنند، عمدتا مخاطب، آنها را پس می زند. من هنوز نقش جدی را تجربه نکردم، اما دوست دارم در یک کار جدی، نقش شیرینی داشته ...
دنیا زیر چرخ های ویلچر سعید می چرخد
دنیای مجازی با تمام دردسرهایش گاهی درس هایی برایم دارد که حالاها از ذهنم پاک نمی شود. همین چند وقت پیش بود که یک داستانک در یکی از گروه های تلگرام خواندم که حسابی فکرم را مشغول کرده... عین عباراتش خاطرم نیست اما مضمون داستانک، این بود که مگسی وارد خانه یک شخص می شود و پس از یک هفته وز وز کردن و ایجاد مزاحمت برای آن شخص سرانجام گوشه اتاق می افتد و می میرد. پس از مردن مگس، آن شخص تحقیق می کند و می ...
علی انصاریان؛ عشقِ سینمایی که فوتبالیست شد!
به گزارش اتاق خبر، بچه شر و شیطان فوتبال که سوژه به دردبخور روزنامه های ورزشی زمان خود بود و در دسته بندی فوتبالیست ها، در میان یاغی های شیرین قرار می گرفت و به همین دلیل همیشه صفحه اول روزنامه های ورزشی، عکس و تیتر و ردی از او داشت، حالا با تغییر قیافه و با ریشی بلند، هیبتی هنری پیدا کرده؛ اما وقتی با او هم صحبت می شوی همان شر دوست داشتنی فوتبال است. علی انصاریان را به روزنامه دعوت ...
سفر به قطب جنوب (سفرنامه)
دستم را تو جیبم میکردم و گاه با هوای دهانم آن را گرم میکردم ...به سختی دوربین را حمل میکردم و چند تا عکس بیشتر نتونستم بگیرم ... این عکس را هم یکی از همسفران استرالیائی از من گرفت . خوشبختانه یکی از همسفران مهربون که دو تا دستکش به همراه داشت یکی از آنها را به من داد.... یک روز با شیرهای دریائی شیرهای دریایی موجوداتی آرام و بی صدا هستند..گاه آنها را می بینی که در ...
مزد دل کندن از تمامی تعلقات چیزی جز شهادت نیست
همسرم را خیلی دوست داشت. حتی ایشان را پسرم صدا می زد و در شهادتش خیلی متأثر شد. حاج محسن چند وقتی هم در تیم آقای لاریجانی بود، اما دوباره به تیم حفاظتی آیت الله امامی کاشانی برگشت و این بار به عنوان سرتیم حفاظت ایشان خدمت کرد تا اینکه به سوریه رفت و به شهادت رسید. جمله ای از آیت الله امامی کاشانی معروف است که گفته اند: من نمی دانستم آقای فرامرزی به سوریه رفته است. وقتی مطلع شدم خواستم با ...