سایر منابع:
سایر خبرها
بازداشت مردی که 19 سال پیش همسربرادرش را کشت و سوزاند
خانواده اش از داخل خانه بودم. در این مدت که منتظر بودم تا محل آرام شود داخل ماشین خوابم برد. پس از بیدار شدن، ماشین را به نزدیکی منزل برادرم برده و پس از تخریب شیشه پنجره، شیلنگ های متصل به کپسول های گاز را به داخل خانه انداختم سپس با روشن کردن آتش ناگهان همه جا آتش گرفت و خودم نیز دچار سوختگی شدم اما موفق به خارج شدن از محل شدم. متهم در ادامه توضیح ماجرا مدعی شد: پس از آتش زدن خانه ...
خیانت همسرم زندگی مان را نابود کرد
آن دو بیاورم. آن روز صبح به سر کارم رفتم، اما هنگام ظهر مرخصی گرفته و بازگشتم. کشیک دادم تا این که دیدم خودرویی نزدیکی خانه مان پارک کرده و راننده وارد ساختمان ما شد. به سرعت خود را به ساختمان رساندم دیدم آن مرد وارد آپارتمانمان شد و چهره اش را ندیدم. ساعتی منتظر ماندم، رفتم به مدرسه دخترم او را از آنجا بیرون آورده و نزد خواهرم بردم و از او خواستم که مراقبش باشد. بعد چه شد؟ ...
ایثار مشق نخست بسیج / دولت ها قدردان بسیج در عمل باشند نه در حرف و شعار/ ظرفیتی استثنایی برای رفع ...
ایثارگری جوانان آن نسل شاهد خواهیم بود. این جوانان در کنار هم زیر چتری به نام بسیج، ویژگی های خوب و نیک شان را به اشتراک گذاشتند تا به نسل های بعدی درس خوبی و نیکی دهند. بسیج برای رزمندگان دفاع مقدس چون مدرسه ای پر شور می ماند. آنها در این مدرسه درس ایثار آموختند تا در دانشگاه بزرگ تری به نام جنگ، هر چه آموخته بودند را به طبق اخلاص بگذارند. بسیجی، برای همه جا و همه زمانها حالا امروز ...
ماجرای درگیری حزب الله و کمونیست ها در بیروت/آشنایی با واحدهای بسیج ، موسسه شهید و جهاد سازندگی حزب ...
از رزمنده ها باشد. از نظر حزب الله، ساکنین محلی (دهقانان مائو) خودشان مبارزند، حالا با به شکل مستقیم و یا به شکل غیر مستقیم و از طریق ایفای نقش-های حمایتی. به قول شیخ نعیم قاسم: جامعه ی مقاوم، یک ملت هم افزاست. در این جامعه، هر یک از اعضا زندگی طبیعی خودش را دارد، به مدرسه می رود؛ به دانشگاه می رود، در گارگاه ها ومؤسسات مختلف کار می کند و از این قبیل. اما وقتی که مواجهه ای رخ می هد که ...
دعوای پسرخاله ها رنگ خون گرفت/ کشیده شدن مردی روی زمین توسط راننده فراری/ اثبات جنون خواهرکش در دادگاه
عصبی دارد با چاقو به سمت ناهید و من حمله کرد و از اینجا رفت . با توجه به اظهارات دیگر بستگان این خانواده از آنجایی که به نظر می رسید شاهرخ به باغ پدرش رفته و قصد آسیب رساندن به او را نیز داشته باشد، مأموران در خانه پدر مقتول حاضر شدند اما اثری از شاهرخ نبود تا اینکه با تلاش کارآگاهان صبح یازدهم خرداد سال جاری، شاهرخ در حوالی تهران بازداشت شد . شاهرخ پس از انتقال به دادسرای ...
در آنجا سردار و دکتر اِبایی از جمع کردن زباله ها نداشتند/ شوخی هایی با طعمِ مُشکل... مُشکل !
! به هر حال علی رغم نهی مسئولین رسمی، بالاخره به همت برخی رزمندگان و فرماندهان پیشکسوت لشگر عاشورا که به ندای فرمانده سابقشان سردار امین شریعتی(فرمانده قرارگاه سامرا) لبیک گفته بودند، بار و بندیل سفر بسته شد و موکب خادمان عاشورایی آذربایجان برای خدمت به زوار اربعین 95 در چهار گروه امداد و پزشکی-اسکان و امنیت- تغذیه و تدارکات و اکیپ آشپزخانه گروه گروه به سمت شهر غریب سامرا راه افتادند! ...
روزی که صدام در اندیمشک قصابی کرد! +عکس
و جوش بودند. عده ای لوازم اولیه ی زندگی را بار وانت کرده بودند و به طرف کوه های دز و روستاهای دامنه ی آن نقل مکان می کردند. صدای گریه و شیون از گوشه و کنار خیابان بلند بود. بازار روز شهر قابل دیدن نبود. مغازه ها ویران شده بودند. بوی خون و باروت و دود خانه ها و مغازه هایی که در آتش می سوختند، مشام را می آزرد. حمام نبش بازار روز هم از بمب ها در امان نمانده بود و منهدم شده بود. لوله های آب ...
روایت شاهد عینی از جنایت چهارم آذر سال 65 اندیمشک
دیوار است. بغض و خاطره با حال و هوای عصر تاسوعا در هم می آمیزد. صبح چهارم آذربود؛پیش از رفتن به مدرسه اخبار را گوش می دادم. کردستان یک ربع زیر بمباران هوایی عراق بوده و کشته داده. توی مسیر راه آهن (باغ ملی) قطار ارتش تازه از راه رسیده و سربازها در مسیر با کوله پشتی های شان کنار خیابان پیاده شده اند. "ناحیه" باز شده و کارکنان راه آهن به سمت محل کارشان می روند؛ من و دو خواهرم هم به مدرسه می ...
اوباما در طول 8 سال ریاست جمهوری آمریکا
همه شهروندان به درمان عمومی است. 4 مارچ 2014؛ در حاشیه بازدید اوباما از یک کودکستان در واشینگتن، یکی از بچه ها وقتی اوباما قصد خروج از کلاس را داشت از او درخواست کرد تا وضعیت سلامت قلب او را بسنجد و اوباما برای آن بچه لحظاتی صبر کرد تا او این کار را انجام دهد. 14 ژوئن 2013؛ عکس یادگاری اوباما با کودک خوابیده که در مراسم روز پدر در کاخ سفید برگزار شده بود. 14 اکتبر ...
همه می دانند بحران سوریه راه حل نظامی ندارد
انفجار شدید خانواده آنجا بودند. برگشتند و من تا 25 فروردین 94 که سوریه بودم تنها بودم و در این تنهایی فقط مرخصی چند روز می آمدم و دوباره بر می گشتم. اولین بار که عراق رفتید فاصله بین اشتیاق و تصوراتتان چقدر بود؟ 6 ماه قبل از حمله امریکا به عراق شهرستان بودم مرکز قم کار می کردم، تهران آمدم و به دوستان گفتم به زودی امریکا به عراق حمله می کند، همه خندیدند گفتند فرض می گیریم حمله کند ...
از سیر تا پیاز زندگی دکتر حمیدرضا رحیمی در گفتگو با صدای آزادی؛
اگر وقت آزاد داشته باشم با اجازه ارتش اقدام به راه اندازی مطب کردم چون آن زمان واقعا پزشک در شهر کم بود. مطب خودم را بالای گرما به سرتیپی در هشتی انقلاب راه انداختیم مطب فعلی (جلوخان) هم چون در جوار خانه پدری بود پس از باسازی در سال 67 اقدام به راه اندازی نمودم البته آن زمان خیلی ها می گفتند در جلوخان بیمار نمی آید و همانجا بمانم اما من چون بچه ی همین محل و همین کوچه بودم، ترجیح دادم به اینجا ...
گرامیداشت سالروز تولد جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم + عکس
را برداشته بود و دور انداخته بود. به پدرش گفته بود، من آن را دور انداختم تا زمانی که رفتم سوریه وشهید شدم مادر با دیدن آن لوازم؛ غصه ام را نخورد. وی از سکوت خانه گله دارد و در این باره می گوید: صدای خنده های مصطفی هنوز در گوشم هست. مصطفی همیشه باپدر و خواهرش خیلی شوخی می کرد. اما حالا دیگر در خانه ما "سکوت محض" است. مصطفی خیلی صبور بود و همیشه خندان بود. همه همرزمانش می گفتند که به ...
یادواره شهیدان کهنسال برگزار شد
امانم نمی دهد . من فرزند جوان توام ! اما هنوز کودکانه دلم برایت پر می زند و تو خوب می دانی که چقدر دلتنگ نگاه پدرانه و نوازشگر و مهربان توام . من فرزند جوان توام ! اما با همه ی این دلتنگی ها حالا خوب می دانم که دلیل رفتنت چه بود حالا خوب می دانم که چقدر از عشق سرشار بودی و چه خوب راه و رسم عاشقی را می دانستی . راستی پدر چه خوب روزی بود آن روز که امامم را در آغوش کشیدم و بوی ...
سردار نقدی: به مهاجرانی سیلی نزدم/ ارتباط صمیمانه ای با میردامادی داشتیم
آستارا رفتیم. آنجا هم مرز با شوروی بود و همه نگران بودند. آنجا هم چند روز بودیم و خبری نشد. گفتند چون نیروهایمان کم است، باید چند روز بمانید. ما هم گفتیم حالا که اینجا هستیم، لااقل وسایل و امکانات بدهید که کار فرهنگی مان را بکنیم. ما هم شروع کردیم و مسئول فرهنگی سپاه گیلان شدم. بعد از آن هی می گفتند تکلیف است، ما هم باید عمل می کردیم. درسم هم نیمه کاره رها شد، تا بعد از جنگ در رشته های نظامی ادامه ...
تاثیر اولین مواجهه با مرگ بر کودکی که آیت الله شد
، آنها را می بردم، بزرگ می کردم و آزاد می کردم. مورچگان را که می دیدم، دانه به آشیانه خودشان می برند، می رفتم از همان دانه آنها یک دستمال می بردم، نزدیک لانه آنها خالی می کردم که مورچگان بی زحمت تهیه معاش کنند. تا اینکه مرا بردند تهران و در مدرسه گذاشتند. قرار شد یک پول ناهار هم به بنده بدهند. یک پول ناهار را من ناهار نمی خوردم، جمع می کردم، شب جمعه که می شد، می رفتم نزدیک سیداسماعیل که حالا ...