سایر منابع:
سایر خبرها
زهرا که 20 سال از خودش کوچک تر بود، رفته و با او ازدواج کرده بود. مرد دوزنه که شش زن و مرد از جمله همسر و دخترش را کشته، در بازجویی ها گفت: همسایه مان تازه ماهواره نصب کرده بود و همسر و دخترم برای تماشای فیلم به خانه آنها می رفتند و تا دیروقت آنجا می ماندند. من به رفتارشان اعتراض کردم، اما بی فایده بود. روز حادثه خیلی عصبانی شده بودم؛ اسلحه کلاشنیکوفی را که از قدیم در خانه داشتم، برداشتم و با خودم ...
اعتراض به ورود ملک حسین، پادشاه اردن به ایران یک بمب در سفارت اردن منفجر کردند. مجاهدین، چند روز بعد سرتیپ طاهری، رییس اطلاعات شهربانی را در نزدیکی خانه اش با ضرب گلوله کشتند. در شهریور ماه نیز در مراکز سازمان دفاع غیرنظامی، نمایشگاه صنایع نظامی، کلوپ شاهنشاهی، فروشگاه های کوروش و فردوسی و اسلحه خانه پلیس قم بمب گذاری کردند. در پایان همین ماه با پلیس تهران به درگیری مسلحانه پرداختند که تعداد از ...
سازمان بهزیستی. نگاه سنگین جامعه اما دغدغه امروز لیلا خودش مصیبتی بزرگ تر است. غم داشتن یک کار آبرومند و تهیه یک سرپناه امن و مطمئن برای خودش و دخترش. لیلا می گوید در این مدت دو سال کارهای متفاوت و زیادی را تجربه کرده است، اما پس از مدتی کوتاه و اطلاع پیدا کردن همکاران یا صاحب کارها از مُهر شوم و آبی رنگ صفحه سوم شناسنامه اش، نتوانسته زیر نگاه های سنگین و یا خواسته های نامعقول ...
قائل شد. یکی حوزه خصوصی و مسائل فردی است. آنجا اتفاقا اصل بر پرده پوشی و تجاهل و بی اعتنایی کردن است. اما حوزه دیگر حوزه عمومی است که باید سخت گیری و افشاگری و دادگاه و محاکمه تند و جدی باید صورت گیرد. متاسفانه در سال های گذشته در حوزه خصوصی افراد بسیار بسیار تند عمل کردیم. طرف در خیابان با خانمی می رفته رفتیم از آنها شناسنامه خواستیم در حالی که شرعا مجاز نبودیم این کار را بکنیم. یا گزارش رسیده ...
وقتی شهروز یکی از کاسب های جهان آباد را که از او طلب داشت و طلبش را می خواست با چاقو تهدید کرده بود به حکم دادگاه ، به مدت سه ماه و یک روز به اتهام تهدید به قتل حبس کشیده بود. گویا شهروز هم فحاشی می کرد و هم کتک می زد، گرچه هیکل درشتی نداشت. گفته می شود به سبب خیانت رقیه بیشتر دلش شکسته بود از این ازدواج فامیلی. همه این ها دست به دست هم داد تا پدر رقیه هم راضی شود به بازگشت دخترش به خانه ...
انتخاب کرده بود اما حدود 20 سال قبل و با سفر دایی اش از اتریش به تهران و با شنیدن وعده های او رؤیای سفر به خارج از کشور و ادامه تحصیل در اروپا به سرش زد. دایی ناصر پیشنهاد وسوسه انگیزی برای خواهرزاده اش داشت ناصر که مقیم وین بود به سوسن گفت مهندس پرویز که یکی از همکارانش است وضع مالی خوبی دارد و می خواهد با یک دختر ایرانی ازدواج کند اگر موافق است به خواستگاری بیاید. فردای آن روز مهندس ...