سایر منابع:
سایر خبرها
سفره خانه سنتی دعوت کرد. محیط گرم و صمیمی سفره خانه با موزیک محلی که پخش می شد، بسیار برایم نشاط آور و دلپذیر بود. سپهر سفارش ناهار داد. زل زد به چشم هایم و لبخند زد و از من پرسید: ساغرم... بانوی من... تو چی می خوری؟ زیر سنگینی نگاهش داشتم ذوب می شدم. نازآلود گفتم: هر چی که تو می خوری... گارسونی پوشیده در لباس محلی به تخت مان که با قالیچه های ترکمنی و زمینه ...
زمینی علیه داعش در سوریه، عراق و هر جای دیگر در منطقه هستند. حتی رهبران کرد عراق عنوان کرده اند که اگر همکاری ایرانی ها نبود، اربیل در سال 2014 به دست داعش افتاده بود. قرار دادن نام سپاه ایران در لیست سازمان های تروریستی بزرگترین ضربه قابل تصور را به مبارزه با داعش خواهد زد و هرگونه پیروزی بر داعش هزینه گزافی برای آمریکا به دنبال خواهد داشت. در نهایت باید گفت که با وجود اختلافات سیاسی ...
آمدی؟ حقی به راننده ای که نشسته بود و دولپه جیگر می لمباند، اشاره کرد و گفت: دربست گرفتم . گفتم: چرا مینی بوس سوار نشدی؟ راننده برگشت گفت: آقا مگر مسافر پیدا می شود؟ کل تاریخ را گشتم تا همین یک مسافر گیرم آمده. هر قدر که از زمان شما مسافر می خواهد برگردد به گذشته نان سنگک بخرد قد آدم، نمی دانم چرا از گذشته کسی دوست ندارد بیاید زمان شما! من نفسی از روی افسوس بیرون دادم و گفتم ...
قضیه ناموسی نبوده و مشکل آنها با مقتول به اختلاف حساب داد و ستد مواد مخدر مربوط بوده نه قضیه ناموسی. پس چرا دادگاه شما را به قصاص محکوم کرده؟ حکم من ربطی به آن ماجرا ندارد. حدود یک سال از این ماجرا گذشت که دوباره همان دو کارگر با همان داستان تکراری مشکل ناموسی که البته بعدها متوجه دروغ بودن آن شدم، پیش من آمدند. این بار با راننده شرکت مشکل پیدا کرده بودند. من دیگر قبول نکردم ...
دادخواهی را می توانستی به وضوح درک کنی، بی درنگ با تمام سرعت دویدم. بی آنکه با آن چند نفر خودسر حرفی و حدیثی گفته باشم، اول تیربار گرینوف شان را از سمت لوله گرفته و به زمین کوفتم و شکستم. هر دو دستم از شدت داغی لوله تیربار سوخت. آن روزها از نیروهای یگان ما نبودند. اسلحه ام را اگرچه مسلح بود دوباره گلنگدن کشیدم و به سمت شان نشانه گرفت. گفتم: آدم های خودسر! چه کسی به شما گفته اینها را مظلومانه بکشید ...
ساعت هشت صبح یک راننده در اختیار گرفتم تا ساعت یازده شب! حتی وقتی که ظهر برای استراحت به خانه رفتم به راننده گفتم منتظرم بماند و رفتم خانه، غذایم را خوردم و خوابیدم و دوباره ساعت شش عصر پایین رفتم و دوباره با راننده که از آن موقع منتظرم بود به گشت و گذار در شهر پرداختم! وقتی از او پرسیدم که به نظرش کار درستی انجام داده؟ دوباره با خنده گفت: آقا راننده که برایش فرقی نمی کرد، پولش را از شرکت می گرفت ...