سایر منابع:
سایر خبرها
دوست صمیمی ام مرا به خانه شیطانی دایی متاهلش کشاند /من خودم را باختم
سفره خانه سنتی دعوت کرد. محیط گرم و صمیمی سفره خانه با موزیک محلی که پخش می شد، بسیار برایم نشاط آور و دلپذیر بود. سپهر سفارش ناهار داد. زل زد به چشم هایم و لبخند زد و از من پرسید: ساغرم... بانوی من... تو چی می خوری؟ زیر سنگینی نگاهش داشتم ذوب می شدم. نازآلود گفتم: هر چی که تو می خوری... گارسونی پوشیده در لباس محلی به تخت مان که با قالیچه های ترکمنی و زمینه ...
جردن باروز : مردم ایران را به خاطر خودشان دوست دارم
. روزی که در اینترنت خواندم شرایط برای رفتن به ایران فراهم شده، لبخند زدم. واقعا خبر خوبی بود. ابتدا باور نمی کردم اما وقتی روادیدها صادر شد، از ته دل خوشحال شدم. من کشتی ایران را به خاطر مردم ایران دوست دارم. همان طور که دیدید، ورزش از سیاست جداست. من و دوستانم سیاسی نیستیم و از ایرانی ها هم تشکر می کنم که به بهترین شکل ممکن، از جام جهانی میزبانی کردند. در المپیک اتفاق های خوبی برای شما ...
همسر شهید: هنگام شهادت خواسته بود سرش را بلند کنند تا به آقا سلام دهد/ به قبر شهید صدرزاده اشاره کرد و ...
باشگاه کشتی رقیبش به او چاقو زد. تا سال 82 که راه کربلا باز شد و سجاد به همراه چندتن از دوستانش برای زیارت به عراق رفتند. عاشورای همان سال بمب گذاری شد و سجاد در کربلا بود همه نگران سجاد بودند. روزهای بسیاری بدی برای خانواده بود، نه تلفن، نه هیچ راه ارتباطی دیگری. سال 89 یا 90 یک دوره ای دانشگاه اصفهان رفت. مدیریت بازرگانی دوباره انصراف داد و رشته حسابداری دانشگاه تنکابن رفت. گفت مسیر اصفهان دور ...
بسته خبری سفیر یکشنبه 01 اسفند ماه 1395
. یکی از رواق های حرم امام رضا(ع) برای اسکان زائران اختصاص یافت و شرکت نان قدس رضوی نیز پذیرایی مختصری آماده کرد. بخش امانات حرم برای دریافت اسباب و بار مسافران هماهنگ شد و زائران بازمانده از پرواز، صبحانه امروز را میهمان امام رئوف خواهند بود. ____________________ t.me/safir_hamandishi شبکه خبری سفیر, [17.02.17 08:59] yon.ir/zH81 تشریح نقش فرزند ...
اهمیت توأمان تداعی و شهرت در برند شدن اشخاص
جای آن را می گیرند و میزان خواندن متن کم وکمتر می شود و همراه با رسانه، نوع پیام و سلیقه مخاطب عوض می شود. روند ماجرا این گونه بود که از متن تبلیغات روزنامه ای کاسته شد، چون انسان ها به تدریج عادت کردند تا بیشتر بشنوند. اما حالا اتفاق جالبی که افتاده این است جامعه دوباره به خواندن بازمی گردد. درحال حاضر شاهد ترکیب تصویر و متن هستیم، فیلم و حرکت را داریم، ولی متن هم دوباره به چشم می خورد ...
طنز؛ تونل زمان
آمدی؟ حقی به راننده ای که نشسته بود و دولپه جیگر می لمباند، اشاره کرد و گفت: دربست گرفتم . گفتم: چرا مینی بوس سوار نشدی؟ راننده برگشت گفت: آقا مگر مسافر پیدا می شود؟ کل تاریخ را گشتم تا همین یک مسافر گیرم آمده. هر قدر که از زمان شما مسافر می خواهد برگردد به گذشته نان سنگک بخرد قد آدم، نمی دانم چرا از گذشته کسی دوست ندارد بیاید زمان شما! من نفسی از روی افسوس بیرون دادم و گفتم ...
گزارشی از یک اتفاق دردناک در زندان اراک!
قضیه ناموسی نبوده و مشکل آنها با مقتول به اختلاف حساب داد و ستد مواد مخدر مربوط بوده نه قضیه ناموسی. پس چرا دادگاه شما را به قصاص محکوم کرده؟ حکم من ربطی به آن ماجرا ندارد. حدود یک سال از این ماجرا گذشت که دوباره همان دو کارگر با همان داستان تکراری مشکل ناموسی که البته بعدها متوجه دروغ بودن آن شدم، پیش من آمدند. این بار با راننده شرکت مشکل پیدا کرده بودند. من دیگر قبول نکردم ...
آخرین مأموریت شهید جمیل شهسواری
مکالمه شان نگذشته بود که چهره کاک جمیل به شکل عجیبی شاد شد و خوشحالی غیر قابل وصفی وجودش را فراگرفت. بعد از اتمام مکالمه کاک جمیل، علت خوشحالی اش را پرسیدم. اما کاک جمیل آن قدر عجله داشت که جوابم را نداد و فقط می خواست با من خداحافظی کند و برود. کاک جمیل! چه شده؟ این دفعه لحن خداحافظی ات با دفعات قبل فرق می کند. لبخند معناداری زد و با من خداحافظی کرد و رفت. از ...
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
دادخواهی را می توانستی به وضوح درک کنی، بی درنگ با تمام سرعت دویدم. بی آنکه با آن چند نفر خودسر حرفی و حدیثی گفته باشم، اول تیربار گرینوف شان را از سمت لوله گرفته و به زمین کوفتم و شکستم. هر دو دستم از شدت داغی لوله تیربار سوخت. آن روزها از نیروهای یگان ما نبودند. اسلحه ام را اگرچه مسلح بود دوباره گلنگدن کشیدم و به سمت شان نشانه گرفت. گفتم: آدم های خودسر! چه کسی به شما گفته اینها را مظلومانه بکشید ...
میلیارد میلیارد می برند، چرا ما نبریم؟
ساعت هشت صبح یک راننده در اختیار گرفتم تا ساعت یازده شب! حتی وقتی که ظهر برای استراحت به خانه رفتم به راننده گفتم منتظرم بماند و رفتم خانه، غذایم را خوردم و خوابیدم و دوباره ساعت شش عصر پایین رفتم و دوباره با راننده که از آن موقع منتظرم بود به گشت و گذار در شهر پرداختم! وقتی از او پرسیدم که به نظرش کار درستی انجام داده؟ دوباره با خنده گفت: آقا راننده که برایش فرقی نمی کرد، پولش را از شرکت می گرفت ...
سرخط ...
. اما چرا این اتفاق افتاد؟ FAFT یک سازمان بین المللی است که لیست بلندبالایی دارد از افراد و شرکت های تحریم شده در سازمان ملل که بانک های کشورهای عضو باید از ارائه خدمات بین المللی به آنها خودداری کنند.اما برای عضویت در این نهاد بین المللی لازم است صورت های مالی بانک ها هم با پلتفرم ارائه شده توسط این سازمان تهیه شود. اینجاست که کشف می شود در زیان فاجعه بار بانک ها باز هم ردپای FAFT دیده می ...
می خواهم خودم را قاطی بسیجی ها کنم/بساطم را جمع کردم و رفتم
که بچه ها از القرنه گذشته اند، اما الحاق اول انجام نشده. شما باید هر طور راه دست تونه، پل طلائیه را باز کنید. ما که نمی دانستیم چه باید بکنیم؛ حرف آخر را ابراهیم می زد. قرار بود ما در جاده وسط جزیره عمل کنیم؛ اما عراق آن قدر خاکریز و کانال های پیچ درپیچ زده و تانک آورده بود که قدرت فکر را از آدم می گرفت و کار را محال می نمود. بغل سیل بندی که مسیر حرکت ما بود، یک خاکریز کوتاه ...
رمزگشایی از یک مهاجرت مرموز
خیلی خوشحال و امیدوار شدند و روند مهاجرت هم کندتر شد. آمار ندارم اما به هرحال جامعه ارامنه باهم در ارتباط هستند. ما ارمنی ها آزادی مذهبی داریم در خیابان های ایروان که قدم می زنید، وقتی بفهمند ایرانی هستید، به روی تان لبخند می زنند و گاه به زبان فارسی چند جمله ای می گویند. ارمنی های ارمنستان خودشان را برادر ایرانی ها می دانند. تشابهاتی در آداب و رسوم دارند و آن قدر باب مراوده شان ...
طنز؛ احمدی نژاد کجایی؟ فقط حمید بقایی
بقایی رو معرفی کردم و گفتم اینم همونه. فرقی ندارن. من نمی دونم آقایان! بالاخره یکی از احمدی نژادیون بیان و در انتخابات حضور موثر داشته باشن. این وضع طنز و کاریکاتوری که الان ما داریم واقعا شایسته کشوری با پتانسیل های ما نیست. امید که بیان و یه تکونی به فضا بدن. عده ای از رانندگان تاکسی هم جلوی مجلس تجمع کردن و گفتن این اسنپ و تپسی رو ببندید هر چه سریع تر برگردیم به قرون ماضی. در ...