سایر منابع:
سایر خبرها
جیغ هایی که تیغ شده ند
چندین بار برای دیدن دخترش به درب مدرسه آمد. اما پدر دختر اکیدا دیدار دختر و مادر را ممنوع کرده بود. پدر هم با دختر جوان دیگری ازدواج کرده و زندگی می کرد. دختر برای فرار از شرایطی که پدر برایش فراهم کرده و زندگی با مادرش به شدت درس می خواند و قبولی در دانشگاه را راه فراری از دست پدر می دانست. این دختر هم یک مورد اقدام به خودکشی و چندین بار خودزنی داشت. این نوجوان رفتارهای پرخاشگرانه نداشت و در ظاهر ...
3 روایت از آنهایی که قاتل را نبخشیده اند
بود میانه، من هم وکالت دادم به داماد بزرگم و رفتم میانه . چهارشنبه صبح دامادم زنگ زد و گفت حاجی تمام شد. همان روز راضیه دست هایش را حنا گرفت و خوابید. روز بعدش انگار نه انگار اتفاقی افتاده آمدم تهران، این خانه را خریدم و آمدیم اینجا . از قربان خبر دارید؟ کمی مکث می کند و می گوید: انگار به رحمت خدا رفته. همین شش ماه پیش. من گذشته را فراموش کردم. چشمم را گرفتند، چشمش را گرفتم.. . چای بوی ...
سرنوشت شوم قربانیان تجاوز در آسایشگاه روانی هند +تصاویر
تشییع جنازه او نیامد. مادر "رازیا" در زمان زایمان او فوت کرد. چند سال بعد پدرش هم از دنیا رفت. خواهر و برادرانش فهمیدند او روانی است. زیرا لباس سنتی ازدواج به تن می کرد و با آن تمام کارهای خانه را انجام می داد. سه سال پیش او را به این آسایشگاه آوردند. رازیا هنوز هم آرزوی ازدواج و داشتن یک زندگی "معمولی" را در سر دارد. "آنو" مورد ضرب و شتم قرار گرفت، به بی شرمی متهم ...
یک بانوی سمنانی با دست خالی برای 13 نفر اشتغال ایجاد کرد
شراکتی یک مغازه لباس فروشی راه انداختیم بعد از یک سال حس کردم که می توانم یک گارگاه تولید پوشاک بزنم پس محلی را برای کارگاه اجاره کردم و با وامی که از کمیته امداد گرفتم کارم را شروع کردم. رجبی با بیان اینکه بعد از گذشت 4 سال یک گارگاه دارم خاطر نشان کرد: برای 8نفر در کارگاه به صورت مستقیم و 5 نفر بیرون کارگاه به صورت غیر مستقیم که بیشتر زنان بدسرپرست یا بی سر پرست خانوار هستند اشتغال ایجاد ...
نگاهی به زندگی و شهادت محمدرضا میرزایی از شهدای قرآنی لرستان
بیا برویم. پدرم نیز درحالی که کارت و جعبه های داخل مغازه را مرتب می کند، با لبخندی رو به بچه ها می گوید: شما بروید من می مانم که به پدرم کمک کنم. همکلاسی هایش خجالت زده می شوند و رنگ عوض می کنند و از این که محمدرضا نگفته بود که این مغازه پدر من است تعجب کرده بودند، برگشتند که پسته ها را پس بدهند و با قیمت جدید حساب کنند که پیرمرد می گوید: می دانم بچه ها شما هم کلاسی های محمدرضا هستید ...
از منبرهای پدر آموخت؛ کل الخیر فی باب الحسین(ع)
پسرش از مخالفین دستگاه بود، گفتم که وقتی پسرش را اعدام کردند، من برای تسلیت به خانه ایشان رفتم، سلام کردم و تسلیت گفتم و آخوند حرفی به من زد که این جا در منبر می گویم؛ گفت: (این حرف خود آخوند بود) از مقام عالیه آمدند پیش من و گفتند: شما یک تقاضای عفو بکنید، گفت: من هرچه فکر کردم، دیدم ما رعیت امام زمان(عج) هستیم؛ ما اگر چیزی بخواهیم از ارباب خودمان می خواهیم. بعد روی منبر گفتم که این چه بساطی است ...
بهترین هدیه برای کودکان در عید که خوشحال شان می کند +عکس
نظر قرار دهید. به طور مثال پاستیل برائ بچه یک ساله مناسب نیست. بچه های دبستانی برای کودکانی که به مدرسه رفته اند و به اصطلاح عقل شان می رسد، هدیه های مدل دیگری جذابیت دارد. شما می توانید برائ آن ها هدیه های هوشمندتری بخرید. به طور مثال مدتی است کنسروهایی به بازار آمده که وقتی درشان را باز کنید و به آن آب می دهید، گیاهی از آن خارج می آید. این هدیه می تواند بچه ها را خوشحال کند ...
حسابدار پلاسکو به دامادی نرسید
شوک هستند. بعد از 33 روز دعا و نذر و نیاز خبر آوردند که کامبیز زیر آوار پلاسکو جان باخته است. داخل مسجد مادر کامبیز با لباس سیاه روی صندلی نشسته. یک دستش را روی سینه اش گذاشته و دست دیگرش روی پایش است. مستقیم به عکس پسرش چشم دوخته است. کامبیز از بالای مجلس و در عکس هایی که روی میز وسط سالن گذاشته اند نشسته و همه چیز را تماشا می کند. مادرش رنگ به رو ندارد و مدام حواسش هست تا مراسم پذیرایی به بهترین ...
می گفت جای سرباز ولایت در وسط معرکه نبرد است
خانه مان بود، ایشان را معرفی کرد. قبل از خواستگاری آقاعبدالرضا را اصلاً ندیده بودم و هنگامی که ایشان را دیدم ایمان شان ملاک مهمی برایم شد. از همان ابتدا در صحبت های قبل از ازدواج، زمانی که بین صحبت صدای اذان شنیده می شد سریع صحبت را تمام می کرد و خود را به نماز اول وقت مسجد می رساند. ساعتی پس از عقد از ترس اینکه مبادا عشق به همسر، عشق به خدا را تحت الشعاع قرار دهد با حال عجیبی مناجات امیرالمؤمنین در ...
از موتورسواری با همسر تا عمو بادکنکی بچه ها
بازارها و مغازه ها را می گشت و بهترین را با قیمتی مناسب تهیه می کرد. همسر شهید ادامه گفته های خود را این چنین بیان کرد: آقا مرتضی از طولانی شدن عقد خوشش نمی آمد و می گفت در عقد بودن علافی است، زود برویم سر خانه و زندگی خودمان، عروسی ما روز 16 مرداد و همزمان با سالگرد شب ولادت حضرت زینب(س) بود، آقا مرتضی آن روز، روزه بود و چون همه کارها را خودش انجام می داد، افطار نکرده بود بعد عروس کشان ساعت دو ...
امسال سال زنان بود
نامه را پذیرفتیم، نمی توانیم دیگر قواعد را برهم بزنیم. گفتیم بهتر است فیلم به فیلم هرکس نظرات خودش را در شاخه هایی که آیین نامه گفته، ارائه دهد. به نظر جمعی و اجمالی می رسیدیم و دست آخر آن را مکتوب می کردیم که در جمع بندی نهایی به کار آید. منظورتان این است که درباره جزئیات تک تک فیلم بحث کردید؟ بله، درباره هر فیلم بحث کردیم. تعداد فیلم ها زیاد بود و نمی شد بعد از دیدن همه فیلم ها، درباره ...
هلالی که در یاد می ماند
ثبت نام می کردند. دو تا از همکلاسی هایم اسم نوشتند، بعدش هیچ اتفاقی نیفتاد. من هم نمی دانستم هلال احمر چه کار می کند. بعد از آن یک روز پدرم آمد خانه و دیدم دستش داروست. به مادرم گفت داروها را از هلال احمر خریده. آن موقع فکر می کردم هلال احمر جایی است که دارو می فروشد. جمعیتِ هلال احمر براساس بند 8 ماده 3 اساسنامه خود، نزدیک به 30 سال است به تأمین و عرضه دارو می پردازد و حالا 36 ...
یک جریان در صنعت کشور، پول احزاب سیاسی را تامین می کند/ اصحاب قدرت و ثروت در همه جای کشور رسوخ کرده اند
به گزارش نسیم آنلاین مهرداد بذرپاش نماینده سابق مجلس مهمان برنامه این هفته "دست خط" بود که مشروح گفتگوی او با محمد حسین رنجبرانی مجری این برنامه به شرح زیر است: دست خط: اول انقلاب و بعد از آن جنگ و این دو عرصه، دو میدانی بود که جوانان ایران خیلی خوب خود را نشان دادند، جوانانی که سن و سال زیادی هم نداشتند. به خصوص در عرصه جنگ خودشان را تمام و کمال نشان دادند. بعد از جنگ همان جوانان خیلی ...
دوست صمیمی ام مرا به خانه شیطانی دایی متاهلش کشاند /من خودم را باختم
با این که خیلی دلهره داشتم، اما پیوسته با خود می گفتم کافی شاپ محیط عمومی است و برایم اتفاق بدی نخواهد افتاد. او برایم یک شاخه گل رز قرمز آورده بود با یک کارت پستال زیبا که وقتی آن را باز می کردی موزیک ملایمی از آن پخش می شد. وقتی داشتم با او خداحافظی می کردم تا به خانه بازگردم او دستش را به سمتم دراز کرد و من که تا به حال با هیچ مرد غریبه ای دست نداده بودم، با او دست دادم... آن شب تا ...
سورپرایز برای تولد شوهر بدبین عاقبت نداشت/مهسا 14 سال از من کوچک تر و بسیار زیبا بود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : مرد بدبین صحنه هایی را می دید که نمی دانست همسرش با دوست صمیمی اش در حال برنامه ریزی سورپرایز برای تولد او هستندو... تمام دنیا دور سرم می چرخید وقتی دیدم می خواهد سوار ماشین کسری شود. در همان لحظه بود که فهمیدم دوست قدیمی ام مدت هاست که بزرگترین خیانتکار زندگی من شده است. آن دو را با هم دیدم و خون در رگ هایم یخ زد. انگار کسی کنار ...
اگر کودک تان رابطه جنسی شما را دید!!
زناشویی و فرایند آن برای کودک تشریح شود. حتما به کودک سفارش شود صحبت در مورد آنچه دیده در خارج از خانه و نزد دیگران درست نیست و در مورد مسائلی از این قبیل فقط می تواند در خانه و با پدر و مادر صحبت کند. در پایان توضیحات شما نیز کودک باید به اتاق خوابش هدایت شود. اگر کودک چیزی نپرسید... در صورتی که کودک در همان برخورد نخست در اتاق خواب سوالی در مورد صحنه ای که دیده نپرسید، می توان ...