سایر منابع:
سایر خبرها
مطالعه های دینی و مذهبی خود را زمانی که از جبهه برمی گشت، ادامه می داد و نیمه های شب یا مشغول عبادت و نماز شب بود، یا کتب دینی و قرآنی مثل تفسیر المیزان، نهج البلاغه و کتاب های آیت الله دستغیب و شهید مطهری را مطالعه می کرد و این توجه به مطالعه در جنگ نیز استمرار داشت به طوری که در بسیاری از عکس های ایشان در میدان جنگ هم کتاب همراه شهید طاهری است. طاهری ابراز کرد: فعالیت های شهید طاهری در ...
از سر تقصیرات من بگذرد. و این یک سخن به مردم غیور و مسلمان شهر نورآباد دلفان که شما را به خون مقدس امام حسین(ع) قسم می دهم که دست از طایفه بازی و قبیله گرایی بردارید تا خدا به حال این مردم بی گناه رحم نماید. خاطراه ای از شهید مرادی به نقل از دوست شهید در سال 58 با شهید هاشم مرادی آشنا شدم واقعاً از نظر تقوی و اخلاق اسلامی الگو و نمونه بود عضو انجمن اسلامی بود.هر وقت به مسجد جامع ...
شهید دوست داشت امیر حسین را طوری تربیت کند که او هم عاشق اهل بیت (ع) و برای خودش انسان شریفی شود. برای احترام به پدر و مادر خیلی ارزش قایل می شد سکینه قربانی از توجه همسرش در احترام گذاشتن به پدر و مادرش گفت: درمرتبه اول که شهید اعزام به سوریه شده بود دست خطی وصیت نامه نوشته بود با آنکه مادرخودش در حدود پنج سال پیش به رحمت خدا رفته است ولی در وصیت نامه اش احترام به پدر و مادرم ...
رفقایش که اغلب بچه های همان حوالی بودند. مثل عباس داورزنی که سال 1340 در خیابان پیروزی متولد شده بود، اما بیشتر در محله پل سیمان می چرخید و نمازهایش را در مسجد امام سجاد(ع) می خواند. محمدرضا و عباس در شبستان همین مسجد با هم دوست شدند. شانه به شانه هم نماز می خواندند و قد می کشیدند. آنها کمی بعد به محله صفائیه رفتند و از محضر آیت الله غیوری که وجهه ای انقلابی داشت، بهره بردند. هنگ تکاوری ...
خاصی می دادند عبدالرضا گفت: چه کسی به شما گفت این کار را بکنید؟ ، گفتم: خوب است که، تمیز شدند و برق می دهند پاسخ داد: پوتین من برق بدهد، بچه ها ممکن است فکر کنند باید با پوتین نو و واکس زده به جبهه بیایند، شاید کسی نداشت . – از تصمیمش برای رفتن به جبهه تعریف نمایید خواهرشهید: عبدالرضا تصمیمش را برای رفتن به جبهه گرفته بود و هیچ کس هم نمی توانست مانع رفتنش بشود. از مسجد امام ...
این بار برنگردد. آن چیزی که نگرانش بودم اتفاق افتاد و بعد از بهبودی نسبی و درحالی که با کمک عصا راه می رفت دوباره برای رفتن به جبهه آماده شد. پدر و مادر و برادرش بارها تلاش کردند تا او را منصرف کنند و می گفتند تو زن و 4 بچه داری و باتوجه به مجروحیت شدید باید کنار آنها بمانی و از آنها مراقبت کنی. آن روزها محمد، پسر کوچکم 5سال داشت. همسرم می گفت من راه خودم را انتخاب کرده ام. این راهی است که امام ...
بودن فرزند شهیدش گفت و تصریح کرد: قبل از آنکه به مدرسه برود نماز خواندن را شروع کرد و روزه های کله گنجشگی می گرفت؛ در مراسمات مسجد و همه کارهای هئیت فعالیت می کرد. جذب سپاه شدند تا از حرم اسلام دفاع کند وی با بیان اینکه شهید حاجی زاده از سن 18 سالگی جذب سپاه شد، اظهار کرد: علاقه خودش و تشویق ما باعث شد زمستان 85 وارد سپاه شود. مادر شهید حاجی زاده ادامه داد: سال 93 ...
گشاده و خنده رو داشت. راوی: فرزند شهید وقتی پدرم برای آخرین بار، به جبهه می رفت، تمام خانوادۀ پدرم، عمه، مادربزرگ و عمویم، در خانۀ ما بودند. عمه ام از پدر خواست تا به خاطر بچه هایش، به جبهه نرود؛ چون که همۀ ما خیلی کوچک بودیم. من که این خاطره را تعریف می کنم، کلاس دوم ابتدایی بودم؛ ولی پدرم، قبول نکرد و در حالی که چشمانش پر از اشک بود، به خواهرش گفت: - چرا شما جلوی ...
تئاتر هیچ تصوری جز عبادت ندارم چون انسان سازی می کنم و امروز دیدیم که این مددجویان چقدر خوب می بینند و چقدر خوب فکر می کنند و برای من همچون بچه های گروه خودم بودند که با آنان بحث می کردم. مرزبان اظهار داشت: دیدگاهی که قبل از ورود به زندان مرکزی شیراز داشتم با دیدگاهی که زندان را مشاهده کردم بسیار متفاوت و باورکردنی نیست که اینجا زندان است اینجا مرکز انسان سازی است که تجربیات جدید پیدا کردم. ...