سایر منابع:
سایر خبرها
برانکو: موضوع رضاییان تمام شد؛ کامنت ها را هم نمی خوانم/ یک شکست ما را به هم نمی ریزد
2017-04-04 22:44 اون روز که کیروش گفت با مربی در حد خودم سر یه میز میشینم نه با برانکو خیلی بهم برخورد و تو دلم ازش متنفر بودم اما الان که به ترکیب تیم ملی و از اون طرف تاکتیک و ترکیب پرسپولیس و باخت دربی و الریان و... نگاه میکنم میبینم خدایی راست میگه کیروش کجا برانکو کجا؟ میدونم چاپ نمیکنی نقل قول -7 #51 فرزانه 2017-04-04 22:37 هوادارای عزیز دیگه این فصل گذشت و تنها ...
آمبولانس مادرم روی پل خرمشهر خمپاره خورد / مادرم را غریبانه در تهران به خاک سپردند
. گاه پشت سرش که راه می رفتم، احساس می کردم دارد می آید به زمین. دست می گرفت به دیوار و راه می رفت. قشنگ لرزش را توی زانوانش احساس می کردم. روز چهارم بود که مادرم گفت برو لباس هایت را جمع کن برو. مثل همیشه هیچ تحکمی نکرد. از آن آدمهایی بود که دستور نمی داد. هیچ یاد ندارم که با صدای بلند با من حرف زده باشد. طوری مرا بارآورده بود که از کسی حتی اگر نیازمند بودیم چیزی درخواست نکنم. حتی از ...
دو همسایه، تنها ساکنان کوتان
. حالم خوب نیست. تنهام. عروس ندارم، دختر ندارم. نوه اش را نشان می دهد: این بچه مادرش طلاق گرفت. خودم بزرگش کردم. سه ساله. دو سال سردشت زندگی کرد، یک سال اینجا. راضی نبود از روستا. پسرم می تونست بره شهر ولی گفت پدرم رو نمی تونم بگذارم... تنها. اعصابم ناراحت است. هشت ساله آمدم اینجا. هشت ساله دارم قرص می خورم. اینجا سخته. می گم برگردیم شهر ولی می گه نمی تونم زمین رو بی صاحب بگذارم. می گه اگر بتونم پول ...
مریم 23 ساله از شب شوم خوابیدن در خانه برادرش می گوید
...> مریم با خانم برادرش قرار می گذارند که شب به خانه آنها برود و صبح فردا با هم پسر کوچکش را به آزمایشگاه ببرند. شب با هم شام می خورند و برادرش هم دیروقت از سر کار به خانه می آید. تا نیمه شب بیدار می مانند و از هر دری حرف می زنند تا اینکه دیگر چشمان خسته شان یاری نمی کند و می خوابند. اما فردا صبح همه چیز تغییر می کند. وقتی مریم در خواب خوش صبحگاهی است ناگهان دست هایی را دور گردنش تصور می کند. با ...
چهرۀ دوگانۀ دریا
کمک به مترجم های کرد به کمپ کردهای ایزدی ها رفتم. اسم ایزدی ها را زیاد شنیده ایم در اخبار مربوط به داعش. قبل از آمدن به کمپ ایزدی ها، تصویر من از آنها یک تصویر کاملاً تئوری بود بر مبنای رسانه ها. همکار کُردم بعد از مصاحبه با زن هفتاد و پنج ساله ایزدی برگشت به من به فرانسه گفت. خیلی خوش شانسی که نمی فهمی چه بر سرش آورده داعش. گفتم با اینکه کردی بلد نیستم اما اینقدر کلمه ...
گفتگو با مریل استریپ درباره ی بازیگری، آشپزی و خانواده اش
بعد بگویم وای خدا! و بریزمش دور. بعدش می گویم: امشب پیتزا می خوریم، همینی که هست! و می روم به اتاقم و با ناراحتی دراز می کشم تا از زیر پختن در روم. وقتی بچه هایم خیلی کوچک بودند و من سر کار می رفتم، کسی را استخدام کرده بودم که برایمان غذا بپزد. ولی الان آشپز در خانه ندارم، چند سالی است که آشپز ندارم و خودم غذا می پزم. ولی وقتی بچه ها کوچکتر بودند، سخت بود که هم حواسم به درس و مشقشان باشد هم آخر سر ...
گزارشی از تولید پیکسل های انقلابی و ارزشی
...! چرا شکل فنجان سبزرنگ زیباتر بود، در حالی که با آن یکی فرق زیادی نداشت؟ گلدان های جلوی پنجره های کافه هوایی ام کرد. دلم برای مادربزرگ تنگ شد. آه، خدایا! امروز چیزی دیدم که هرگز فراموش نمی کنم! خمینی را روی پیکسلی دیدم که می خندید! روی آن یکی هم نوشته بود: من انقلابی ام! حرفی که من جرات به زبان آوردنش را ندارم. پیکسل دیگر، تصویر مردی بود که انگار بسیار او را دیده ام؛ گویا شهیدی بود. زندگی نامه ...
برانکو: موضوع رضاییان تمام شد؛ کامنت ها را هم نمی خوانم/ یک شکست ما را به هم نمی ریزد
2017-04-04 22:44 اون روز که کیروش گفت با مربی در حد خودم سر یه میز میشینم نه با برانکو خیلی بهم برخورد و تو دلم ازش متنفر بودم اما الان که به ترکیب تیم ملی و از اون طرف تاکتیک و ترکیب پرسپولیس و باخت دربی و الریان و... نگاه میکنم میبینم خدایی راست میگه کیروش کجا برانکو کجا؟ میدونم چاپ نمیکنی نقل قول -3 #51 فرزانه 2017-04-04 22:37 هوادارای عزیز دیگه این فصل گذشت و تنها ...
شهید رضی معتقد بود موقع عمل باید به میدان رفت
روزی من رفتم ماموریت و برنگشتم، یادتان باشد که هیچ وقت نگویید چرا رفت چون اگر بودم ونمی رفتم هم مرگم فرا می رسید و می رفتم. همسر شهید مدافع حرم جمال رضی در مورد سخنان شهید قبل شهادت گفت: من این صحبت های ایشان را باور دارم ،خود ایشان هم با این سخنان من را آرام کردند . من هم با این سخنان الان به خودم آرامش میدهم. وی با اشاره به اینکه آقا جمال برای دومین بار بود که رفتند سوریه که ...
اخبار حوادث
ورامین به شعبه چهارم دادگاه کیفری استان تهران منتقل شدند تا به اتهام رابطه شیطانی و کشتن کودک محاکمه شوند. این در حالی است که همسر زن جوان چند ماه قبل به دلیل مصرف مواد مخدر جان سپرده است. شامگاه دوازدهم اردیبهشت پارسال زن جوانی به اداره آگاهی ورامین رفت و خبر دزدیده شدن خودرواش را داد: ساعتی پیش خودرو ام را در حالی که پسر 15 ماهه ام عرشیا در آن نشسته بود کنار خیابان نگه داشتم و برای خرید به ...
بازیگران زن ایرانی که مادر نشده اند و بچه دار هم نمی شوند! +تصاویر
...> شاید باور نکنید اما من هنوز وقتی از خانه مادرم به خانه ام برمی گردم، مادرم چند بار به من زنگ می زند؛ مدام نگران است که مبادا برای من اتفاقی افتاده باشد. این دلشوره ها، چیزی به جز عشق یک مادر به فرزند نیست. فریبا کوثری: من به شدت به خانواده ام وابسته هستم. این وابستگی توأم با احترام باعث شده بود که در طول سال ها دلم بخواهد همواره به مادر و برادرم نزدیک باشم، به همین خاطر در مقطعی فکر می ...
مهر و محبت در نهاد هنرمندان و هنردوستان لانه دارد
...> من در ساعت های اولیه صبح روز دوشنبه متوجه این اتفاق شدم. قبل از این هم گفته بودم که وقتی آقای فرهادی موفق به دریافت جایزه شد، منِ جمشید مشایخی احساس کردم خودم آن جایزه را دریافت کرده ام. این دستاورد برای سینمای ما، دستاوردی بزرگ و ارزشمند است. آقای فرهادی امروز الگویی برای سینماگران جهان است. جوانان ما هم می دانند که اگر از استعدادهایشان به خوبی استفاده کنند می توانند قلل ارزشمند افتخار را یکی ...
علی پروین: دلم برای ناصر، منصور و همایون تنگ شده است
.... خدا هم خواست و مردم هم کمک کردند تا به این جایگاه برسم ولی بعضی می گویند تاریخ مصرف علی پروین تمام شده است. این جوان های امروزی، آن روزها را یادشان نمی آید که وقتی وارد ورزشگاه می شدم، صد هزار نفر به خاطرم از روی سکوها بلند می شدند و یکصدا من را تشویق می کردند. آنها اگر آن روزها را می دیدند، امروز نمی گفتند تاریخ مصرف من تمام شده است. اصلا آدم هایی مثل من که تاریخ مصرف ندارند. ...
روایت محمد صدر از کاندیداتوری خاتمی در انتخابات 76
نارمک اظهار داشته بود: مردم! صندوق رای مثل رحم زن است، مواظب باشید رای شما باعث نشود که ولدالزنا از آن بیرون بیاید. متاسفانه این روش تبلیغاتی که روز به روز خشن تر هم می شد مرتب ادامه داشت. در این میان شورای نگهبان اقدام عجیبی انجام داد که بی طرفی خود را به طور کامل زیر سوال برد؛ این شورا در زمان اعلام اسامی نامزدهای مورد تایید، ترتیب الفبایی را رعایت نکرد (چون می دانید شورای نگهبان وقتی ...
از بازی در فیلم های وطن پرستانه احساس غرور می کنم/ با همه وجودم به سوریه رفتم/ تجربه حضور در کنار ...
ی کشته شدگان قحطی ایران پیدا کردید؟ متأسفانه آن مقطع تاریخی را کلا از تاریخ ما حذف کرده بودند و هنگامی که آقای طالبی نسخه ی اولیه ی فیلمنامه ی یتیم خانه ی ایران را همراه یکسری کتاب های مرتبط به من دادند واقعا از اتفاقی که در سرزمینم افتاده بود، شوکه شدم. پیش از آن هیچ اطلاعی از آن واقعه نداشتم و از خواندن برخی موارد خیلی ناراحت شدم. چرا به اکران آثار ارزشمندی چون یتیم خانه ...
حرف های جنجالی الهام پاوه نژاد از دنیای بازیگری و سرنوشت بازیگران زن
کنم و دلم می خواهد بیشتر دیده شود، این است که در دل جمعیت باشد و در یک فضای کاملا رئال اتفاق بیفتد و به نظرم اتفاق درست تری خواهد بود. بازیگر نمایش فراموش نامه یادآور شد: این متن را چند سال قبل آقای اصغر نوری ترجمه کرده بود و با من در میان گذاشت و قرار بود که یک دوست جوان آن را کارگردانی کند که بنابه دلایلی نشد. من برای شروع کار کارگردانی سراغ چند متن دیگر هم رفته بودم اما به دلیل محدود ...
مریم 23 ساله از شب شوم خوابیدن در خانه برادرش می گوید
فردا با هم پسر کوچکش را به آزمایشگاه ببرند. شب با هم شام می خورند و برادرش هم دیروقت از سر کار به خانه می آید. تا نیمه شب بیدار می مانند و از هر دری حرف می زنند تا اینکه دیگر چشمان خسته شان یاری نمی کند و می خوابند. اما فردا صبح همه چیز تغییر می کند. وقتی مریم در خواب خوش صبحگاهی است ناگهان دست هایی را دور گردنش تصور می کند. با هر زحمتی است او را به عقب هل می دهد و چشمانش را باز می کند و ...
پاسخ شهید به افرادی که می گفتند برای پول به سوریه می روید +عکس
دستم نمی رفت. غروب یک پیام آمد که 18 نفر از سپاه مازندران در خان طومان به شهادت رسیدند، همان لحظه انگار به دلم الهام شد که حسین آقا شهید شده است. ساعت 1:20 دقیقه شب یک پیام آمد که اسم مشتاق بین شهداست. من برای آن طرف نوشتم: ساعت 1:20 دقیقه شب این پیام را می دهی؟ من نمی بخشمت. باور نکردم و خودم صبح تنهایی به سپاه نکا رفتم. جواب درستی به من ندادند. بعد از چند ساعت اعلام کردند که شهادت 13 ...
وقتی صدای شهید در مراسم تشییعش طنین انداز شد+عکس
چند پسر نوجوان 13 تا 16ساله هم گوشه ای دورتر از جمعیت ایستاده اند، همدیگر را در آغوش گرفته اند و مثل ابر بهار اشک می ریزند. آنقدر سنشان کم هست که فکر نکنی رفیق شهید 23 ساله امروز باشند. بین نماز هم صدای گریه همین نوجوان ها بود که دل مردم را می لرزاند. وقتی می پرسیم، می گویند شهید معز غلامی سرگروه حلقه صالحین این بچه ها در مسجد محل بوده است. سرگروهی که حسابی دوستش داشتند و پای کار رفتن به گلزار شهدا، نماز جماعت، اردوی تفریحی، ورزش و بازی و ...بوده است. مربی شهیدی که حالا شبیه او شدن بزرگترین آرزوی آنهاست. ...
عصر بارانی نادر مرا به خانه شان برد وقتی خنده شیطانی اش را دیدم پشیمان شدم ولی...
موافق نبود و می گفت: دخترم ،مهتاب جان! کار را می خواهی چه کار؟! بنشین درس بخوان و سال دیگر در کنکور شرکت کن، اکنون شرایط به گونه ای نیست که یک دختر جوان بتواند در هر محیطی کار کند! ولی من به خاطر اعتماد بیش از اندازه به خود،تصمیم گرفتم حتماً شغلی پیدا کنم،تا به اصطلاح، متکی به خودم باشم و در آینده روی پای خودم بایستم. از آن زمان در جستجوی کار برآمدم؛ تا سرانجام روزی در صفحه آگهی ...
همدست با شیلر
...> کمی با خودم کلنجار رفتم و دیدم وقتی پای دستمزد خوب پیش می آید زیاد هم پایبند به اصول، حالا هر اصولی که نه، نیستم و از این گذشته به قدری کنجکاوم که تنم برای ماجراجویی می خارد. پترزن سکوت را شکست و با تحکم گفت: - نگفتید، حاضر به همکاری با ما هستید یا به مترجم دیگری تلفن بزنم؟ طوری با پررویی و دریدگی گفت به مترجم دیگری تلفن می زند که انگار مثل ریگ مترجم فارسی و آلمانی دان در هامبورگ ...
مشکلات دخترانه پس از ترخیص از بهزیستی
. شد یک شبه خانواده، شد یک بهزیستی دیگر پر از بچه های ترخیصی... درحالی که من فکر کردم وارد خانواده ای شده ام که پدر و مادر دارم و یک خانواده آرام، اما اینجا هم یک شبه خانواده دیگر برایم درست شد. بعد از سه سال گذاشتم و رفتم. آنها خیلی تلاش کردند، برایم روان شناس گرفتند، اما من تحمل نداشتم... شاید اشتباه کردم، نمی دانم. اما نماندم... همان روز به دروازه غار آمدم و معتاد شدم. رفتم کمپ و دوباره ...
خودم را بازنده کردم! گفتگو با یک زندانی
گردیده است. علیرضا با چند تا سرفه صدایش را صاف کرد و گفت فرزند اول خانواده هستم که پدرم بازنشسته تأمین اجتماعی و مادرم خانه دار است. 2 برادر و یک خواهر هم دارم که یکی از برادارنم سال 82 در سانحه تصادف فوت کرد . بعد از گرفتن دیپلم، در رشته برق قبول شدم و به دانشگاه رفتم؛ درسم بد نبود، بعد از گرفتن مدرک کاردانی برق حاضر به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر نشدم، سودای کار در بازار تمام وجودم ...
عروس 17 ساله هستم و در دوران عقد باردار شدم! / شوهرم با یک زن بیوه ارتباط پنهانی دارد
از زن به افسر تحیقیق گفت: هر بار که پدرم از سر کار به خانه بازمی گردد من از شدت شرم وارد اتاق می شوم و در را به روی خودم می بندم... این زن 17 ساله ای که برای اعلام شکایت از همسرش به کلانتری مراجعه کرده بود در حالی که عنوان می کرد آن عاشقی های دیوانه وار فقط چند ماه دوام داشت درباره ازدواج خود پس از یک عشق خیابانی به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 3 سال قبل، زمانی که آخرین سال مقطع ...
پسر خاله ام زیر پایم نشست و از شوهرم دور شدم تا اینکه ...
من و جواد پنج سال قبل با هم ازدواج کردیم. او پدرش را در کودکی از دست داده و تنها علتی که خانواده ام راضی به این ازدواج شدند، مدرک تحصیلی اش بود. همیشه خودم را یک سروگردن بالاتر می گرفتم. این اواخر خیلی بداخلاقی می کردم؛ چون با خانواده اش رفت وآمد نمی کردم. از اوضاع واحوال آن ها خبر چندانی نداشتم. گاهی به خودم می گفتم هرطور شده باید از او یک انتقام درست و حسابی بگیرم. دراین مدت پسر ...
شوهرم سکته کرد! / ارتباط و ملاقات های حضوری من و اسکندر هر روز بیشتر می شد تا اینکه..
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، زن 29 ساله در حالی که عنوان می کرد تنها یک لبخند بی معنی روزگارم را به جایی کشاند که همه چیزم را از دست دادم، به کارشناس اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت رشد کردم و پدرم با کارگری تنها می توانست شکم ما را سیر کند به همین خاطر هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند دیپلم بگیرند و هر کدام از آن ها در مقطعی ترک تحصیل می کردند. من هم تا کلاس پنجم ...