سایر منابع:
سایر خبرها
از زلزله مشهد تا نشست احمدی نژاد
درباره موضوع کهریزک اشاره کرده و به نقل از او آورده است: در ماه رمضان سال 88 گفتم موضوع کهریزک جنایت و فساد است، اما چه ربطی به دولت دارد؟ ناجا و سازمان زندان ها زیر نظر دولت است؟ روزنامه آفتاب یزد هم مطلبی را با تیتر استخدام کف زن در نشست احمدی نژاد منتشر کرده و در بخشی از مطلب، به حضور افرادی در نشست خبری رییس دولت های نهم و دهم اشاره کرده که خبرنگار نبودند و بعد از هر حرف احمدی نژاد ...
منوچهر آشتیانی: تحت تأثیر هدایت، فردید و نیما بودم
را به صورت نمایش اجرا می کردیم. حدوداً 22 سال داشتم. جوان بودم. ما داستان های فرانسوی مثل آثار مولیر را به زبان اصلی در قالب نمایش اجرا می کردیم. خیلی از اساتید در حین این اجرا بودند و نظر می دادند. از جمله هر وقت اشتباه می کردیم، صادق هدایت ناسزا می گفت و احمد فردید بر سر خود می کوبید! ارتباطتان با صادق هدایت و احمد فردید چگونه و تا چه حد بود؟ در همان انجمن ادبی بود که با آن ...
روایتی از زیر پوست سیستان و بلوچستان/بچه بیشتر، یارانه بیشتر؛ منطق بارداری بسیاری از زنان استان
تهران کیف من رو دزدیدن، هیچی نداشتم، خودم بودم و لباس تنم، فقط یه شماره حفظ بودم از یکی از آشناها که تهران بود. اما به هر کس می گفتم موبایلشو بده تا تماس بگیرم مثل دزدها به من نگاه می کردن، من خودم دزد زده بودم، اما بقیه فکر می کردن دزدم. خیلی آشفته بودم. یک روز سرگردون تو خیابونا گشتم تا بالاخره صاحب یه دکه روزنامه فروشی به دادم رسید و یه کارت تلفن داد که تونستم با آشنامون تماس بگیرم. چند ماه بعد ...
شهید مدافع حرمی که 30 سال در انتظار شهادت بود /بعد از 11 ماه دوندگی در راه حرم بی بی به درجه رفیع شهادت ...
.... لباس هایش را جمع کرد. سحر هم بیدار شد و سحری خورد و نمازش را هم خواند و خوابید. ساعت 6 بلند شد و با بچه ها یک روبوسی ساده کرد و تمام شد. گفتم: ما هم با تو بیایم در خیابان. گفت: نه من خوشم نمی آید همه در خیابان جمع شوند. گفتم: پس علی پسر بزرگت بیاید. علی با موتور او را رساند. چون چند بار خواسته بود برود سوریه و هر بار قسمت نشده بود و رفتنش کنسل شده بود، آن روز هم علی با خنده به بابایش گفته بود ...
بیکاری و مهاجرت پلی به سوی آسیب های اجتماعی
کرکره مغازه اش را بالا داده بود و داشت چراغ های ویترین را روشن می کرد که مهدی وارد شد. یک سرویس طلای 30 میلیون تومانی سفارش دادم. اصغر آن را برایم آورد. گفتم اگر اجازه بدهید، سرویس طلا را برای همسر معلولم ببرم که بیرون طلافروشی در ماشین نشسته است. اصغر فریب ظاهر شیک مرا خورده بود؛ ریش پروفسوری،کت گرانقیمت، جعبه شیرینی. برای همین قبول کرد سرویس طلا را با خودم ببرم. وقتی بیرون رفتم، دیگر ...
قصد آشتی داشتم که قاتل شدم!
همسرم خجالت می کشیدم، بگویم پول ندارم مقتول را فریب دادم و گفتم رمالی را می شناسم که با وردخوانی مشکل شما و همسرت را بر طرف می کند و به او گفتم هزینه اش 900 هزار تومان می شود و او هم قبول کرد، اما وقتی فهمید من او را فریب داده ام مرا تهدید کرد پولش را پس دهم وگرنه موضوع را به همسرم می گوید. من از ترس همسرم با او در اتوبان قرار گذاشتم. خیلی اصرار کردم به من مهلت بدهد، اما وقتی مرا تهدید کرد با چاقو او را زدم. الان چه احساسی داری؟ من قرار بود مقتول و همسرش را آشتی بدهم، اما قاتل شدم و زندگی ام را تباه کردم. انتهای خبر/ = twenty eight ...
اندرحکایات قانون جذب
تا حالا به قانون جذب فکر کرده اید ؟در مورد اینکه اگر به چیزی فکر کنید به آن می رسید؟ امروز کم نیستند کسانی که به همه چیز نگرش مثبت پیدا کرده اند ،جون داداش آدم چه چیزهایی نمی بینه و نمی شنوه!دور نرویم ،مثلا همین پسر دایی ما، یکی، دوتا از کتابهای نگرش مثبت را خوانده و به قول خودش پس از کلی تامل نسبت به خیلی چیزها نگرش مثبت پیدا کرده است... اتفاقا چند روز پیش دیدمش ، پکر وبی حال و ناراحت بودم ...
مرگ؛نتیجه رمالی دخترک عاشق/تبعید و شلاق حکم پسر تجاوزکار
منتفی کردم و برای روز بعد با لیلا در همان نشانی قرار گذاشتم. ساعت 9 شب 15 اسفند ماه، لیلا با یک دستگاه خودرو آژانس به محل آمد و سوار ماشین من شد؛ من از او درخواست فرصت کردم اما لیلا قبول نکرد و نهایتا با هم درگیر شدیم. او را به داخل شمشادها هل دادم و سپس چند ضربه چاقو به شانه چپش زدم؛ در ادامه ضربات زیاد دیگری به پهلو و شکم او زدم؛ کیفش را که محتویات آن 250 هزار تومان پول، عابربانک، مدارک شناسایی و ...
چهره بازیگران هر چه ساده تر باشد کاریزماتیک تر است
سیمرغ بخش بین الملل را هم گرفتیم. البته کاندیداتوری ام به اولین فیلمم یعنی مرد بارانی بازمی گردد. | بازیگر مورد علاقه کاهانی هستید؟ از فیلم اولشان مدام فکر می کنم شما با ایشان بودید. – آن موقع تعداد جوان ها اندک بود ولی الان بسیار بیشتر شده است. همیشه اعتقاد من این بود که باید کارگردانان جوان تازه کار را حمایت کرد. این تجربه را با آقای کاهانی داشتم. همکاری من با عبدالرضا کاهانی ...
همکاری منسجم و همه جانبه رمز مهار آسیب های اجتماعی
عنوان زنگ خطر برای رفتارهای پرخطر ، نوشت: کشور ایران به عنوان یک کشور جوان همواره با مشکلات بسیاری در زمینه وجود رفتارهای پرخطر در میان جوانان و نوجوانان جامعه امروزی دست و پنجه نرم می کند؛ رفتارهای پرخطری که در چند سال اخیر زنگ خطری شده است تا بیش از پیش نگران جامعه جوان کشورمان باشیم. به همین دلیل انتظار می رود برای این نوع رفتارهای پرخطر که شامل روابط جنسی خارج از چارچوب خانواده ، تتو کردن ...
سرمقاله های روزنامه های 16 فروردین
رادار بود یا نزدیکی و اعتماد زیاد، از جنس خرابکاری هایی که کلاهی و کشمیری در حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری کردند؟ 2- وزیر محترم اطلاعات 6 فروردین امسال در گفت وگو با سیمای اصفهان درباره نحوه وزیر شدن خود عنوان کرد آقای روحانی برخلاف تصورات من گفتند می خواهم وزارت اطلاعات را به شما بسپارم. گفتم شما با توجه به کدام سوابق کاری این پیشنهاد را به من می دهید؟ اگر بگویید وزارت کشور، من با ...
سرخط ...
بگویید وزارت ارشاد... بنده کارهای فرهنگی از جمله عکاسی در زمان کودکی، نقاشی در دوران نوجوانی، بازیگری تئاتر در روزهای جوانی انجام داده ام... آقای روحانی گفت از چه می ترسی، از خدا بخواه، کمک می کند. من گفتم از تو حرکت، از خدا برکت، اما من با چه آورده ای به این میدان بیایم، من آورده ای ندارم. دیدم آقای روحانی با یک حالتی به من نگاه کرد و گفت علوی تو آورده نداری؟ تو پسر فاطمه زهرا(س) هستی، از مادرت کمک ...
بلای هولناکی که رضا در اتاق خواب بر سر مادرش آورد
لحظه زهرا خواهر خودش را پیشنهاد می دهد. او در تماس با رضا می خواهد که با ماشین دنبال شان بیاید. دقایقی بعد مرد 29ساله با خودروی سواری همسر موقت و پیرزن ساده لوح را سوار خودرو می کند. قرار بود محترم خانم به خانه زن جوان برود خواهر تو را به چشم خریداری برای پسرش ببیند. زهرا قرص خواب آور در لیوان شربت ریخت و برای محترم خانم آورد. اما پیرزن قند خون داشت و لب به لیوان شربت نزد. زن جوانمانده بود چکار کند ...
آتوسا با لباس پسرانه به تهران آمد+عکس
فرار از آوارگی این ادعا را کردم. چاقو هم همرات بوده؟ برای دفاع از خودم همیشه چاقو همراهم بود. ولی چند تن تو را شناسایی کردند و پذیرفتی؟ خوب فقط شاکی های پرونده ام اصرار دارند که من دزد هستم عصبی شدم و گفتم من دزدی کردم تا دست از سرم بردارند. خواهر و برادر داری؟ بله، یک خواهر و برادر مهندس دارم و برادر کوچکترم نیز دانشجو است و من هم که ...
خون رضا تقدیم حریم انقلاب اسلامی شد
...> برادرم رضا احترام به پدر و مادرم را در کارهایش بسیار مقدم می دانست . خانه پدری ما در حاجی آباد کرج است و هر موقع رضا می آمد خانه پدر، خیلی آنجا می ماند که یک شب من به او گفتم داداش ساعت 11 شب است نمی خواهی بروی خانه خودتان . ایشان در جواب با خنده به من گفت : مادر که نگفته برو همیشه صبح های زود مسافت 5 کیلومتر را از خانه خودشان طی می کرد تا اینکه نان تازه برای مادر بیاورد و بعد از آن سر کارش می رفت ...
سیروس قایقران، ستاره بندر
پسربچه ی پانزده ساله ای بود که سیروس نام داشت؛ ” در آن بازی، درخشش پسربچه ی سیه چرده ای چشمم را گرفت، . مدام در تمام طول بازی به حرکاتش خیره بودم. “مرادی، سیروس پانزده ساله را به تمرینات تیمهای پایه ی ملوان دعوت کرد که همگی زیر نظر مربی بزرگی به نام بهمن صالح نیا فعالیت می کردند؛ ” سیروس پسربچه ی لاغر و ترکه ای بود که مرادی او را از کولیور به ملوان آورد. من به مرادی گفتم: تو این ...
طاهری: هر تیمی که رضاییان را می خواهد باید با ما مذاکره کند/در مورد لیست بازیکنان فصل آینده با برانکو ...
کمیته استیناف احترام گذاشت و کسی نباید به خودش این حق را بدهد که بی احترامی کند. به هر حال بحث قضاوت بحث مقدسی است. حتی ما اعلام کردیم که استادیوم بدون تماشاگر روح ندارد و تماشاگران باید حضور داشته باشند تا روح دیگری به فوتبال بدمند. چیزی که من در صحبت هایم گفتم استناد به حرف کمیته استیناف بود که واقعا استادیوم بدون تماشاگر جذاب نیست. رئیس کمیته استیناف این حرف را مطرح کرد و من آن را تائید کردم ...