سایر منابع:
سایر خبرها
19 ریشه ترس در کودکان که هر والدینی باید بداند
...> بهتر است پدر و مادر این بچه ها به جای نگرانی، در چنین مواقعی در دسترس بچه باشند و بلافاصله بعد از احساس ترس، او را در آغوش بگیرند. گفتن جمله هایی مثل اینکه مامان این که ترس نداره اشتباه است. باید کم کم کودک را با محرک ترسناک روبرو کنند و همزمان با آن، خوراکی یا اسباب بازی دلخواهش را به او بدهند. در عین حال مراقب باشند که خودشان نسبت به ترس واکنش شدید نشان ندهند. پدر و مادر باید شجاعت ...
همسر شهید: به او گفتم من را هم با خودت ببر گفت می رویم تا راه باز شود تا با هم برای زیارت برویم / زهرا ...
می زد و حتماً سر مزار شهید خرازی می رفت. وقتی چند نفر از همرزم ها و همکارانش در سوریه به شهادت رسیدند، بیشتر می رفت گلستان و کنار رفقایش می نشست و با آنها خلوت می کرد. حسن آقا ارادت ویژه ای به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت. همیشه می گفت: اگر خدا به من دختر داد اسمش را زهرا می گذارم. سال 84 خدا به ما زهرا خانم را داد و شش سال بعد هم ریحانه به دنیا آمد. ریحانه هم که از القاب حضرت(س) بود و هردوی ...
کفشگری: چشمان قرمز هانی را دیدم؛دوست داشتم بمیرم /مگر کسی شناسنامه می خواست؟
افتاد که کام همه هواداران پرسپولیس را تلخ کرد. وی افزود: من بعد از بازی کنار زمین رفتم و دنبال هانی می گشتم. فکر می کردم به رختکن می رود تا لباس قهرمانی بپوشد و همراه بازیکنان به زمین بیاید. وقتی به رختکن رفتم، دیدم که کسی از او خبر ندارد. به مادر هانی زنگ زدم و گفتم که این بچه کجاست که گفت نمی گذارند در جشن شرکت کند. من هم بالاخره او را پیدا کردم و دیدم که چشمانش قرمز است. به خاطر همین ...
شما بنویسید: در ماجرای هانی، مقصر کیست؟
برای جلب ترحم مضاعف بابت تراژدی ورزشگاه آزادی است. اتفاقی که برای هانی رخ داده، قطعا تلخ است. یا نباید به این بچه قولی داده می شد و یا باید حداکثر کوشش و تمرکز برای عملی شدن این وعده به کار می رفت. در نهایت اما نباید فراموش کنیم باشگاه پرسپولیس قصد داشته لطفی در حق خانواده کاپیتان فقیدش انجام بدهد که به هر علت محقق نشده است. تیتو ویلانوا سال ها مربی و سرمربی بارسلونا بود، اما بعد از درگذشت ...
فرهنگ + شهروندی
کلامی و سلامی. هم چنان همان جا، وسط خیابان ایستاده و نگاه می کند. فقط نگاه. خستگی دارد. پا به پای پدر رفتن خستگی دارد. پدری که می خواهد هم مادر باشد، هم پدر، هم رفیق سه پسرش. هرچند دستش تنگ است و کارش زیاد. از دم سحر که از خانه بیرون می زند تا غروب آفتاب می دود دنبال هر ماشینی که کارگری بخواهد سوار کند. هرچه زودتر برود، احتمال کار گیر آوردنش بیشتر می شود. غروب که به خانه می رسد شام و ناهار ...
فرزندان شهید پس از 35 سال دوری به هم رسیدند
به گزارش زنان کویر ، به نقل از سیرجان خبر؛ صدیقه آزادی همسر شهید ابراز کرد:جریان پیدا شدن فرزندم که الان بعد از 35 سال پیدا شده است از آن جایی شروع می شود که شهید داخل سپاه خدمت می کردند و خانمی که هیچ کسی را نداشت و بی سرپرست بوده است و اول انقلاب هم به اینجور موضوعات خیلی اهمیت می دادند،یک روز پیش نماز جمعه شخصی به نام شیخ عباس گفته بوده هرکس این خانم را عقد ببنده ثواب دارد و شهید پس از مراجعه ...
همسرم مثل دوست با وفا در کنارم بود/ دختر دو سال و نیمه شهید هنوز منتظر پدرش است/ همسرم، حجاب چادر ...
این شهید شرکت می کنم در صورتی دخترانم را در خانه پیش خواهرم تنها گذاشته بودم و با خودم می گفتم من هم به جای خواهر و مادر این شهید و هر کجا شهید را بردند من هم همراهش می شوم . وقتی که صورت شهید را باز کردند و به تنها برادرش نشان دادند ناخوداگاه زیر گریه زدم و آنقدر گریه کردم که گویی برادر خودم را دیده باشم و همان جا پاهایم لرزید من دقیقا در مکان "بهشت رضا" ی مشهد جایی ایستاده بودم که ...
محمدعلی کشاورز، هنرمندی از جنس مردم
فرهنگ مملکت خودشان آشنا شوند. بعد هم در دوران مدرسه این شناخت تکمیل شود. اگر فیلم هایی که می سازند خوب باشند، سناریو خوب داشته باشند، همه جذب تلویزیون می شوند. مردم ما قدرشناس هستند و هنرمندان خوب را می شناسند، پس با ساخت برنامه های خوب، نگذاریم آنها از تلویزیون ملی فاصله بگیرند و به سمت رسانه های بیگانه بروند. علت ضعیف بودن برخی از سریال ها و کارهای سینمایی را در چه می دانید؟ ...
اوتیسم؛ بیماری تسیخر شده در ذهن/ اختلال ارتباطی دردآور است
از خود بر شیشه بر جا می گذارد. دستی نزدیکتر می شود و کلیدی در قفل در می چرخاند. در باز می شود. زنی با بالا رفتن از پله ها برای ورود دعوتت می کند.پله هایی که بالای آن سعید با نگاه رنجور و متعجبی کلاف پیچیده ای را در ذهن می ریسد. زن راهنمایی می کند. هنگامه ورود دختربچه ای در کنار پدرش با لبخند خوش آمد می گوید. با کمی پرس و جو سعید را دراز کشیده در آشپزخانه می یابی، پسری که 16 سال دارد و تنها در سکوت ...
داعش به کودکان سر بریدن درس می دهد
بچه ها بین 6 تا 13 سال است. کوله پشتی هایشان برای تنشان زیادی بزرگ است، دمپایی و تی شرت هایی بر تن دارند که سوراخ است. چندتایشان صبح تخم مرغ خورده اند و چند نفرشان هیچ چیزی نخورده اند. منتظرند تا در مدرسه باز شود و در همان حال سروصدا می کنند و می خندند. شادی شان حقیقی است اما اگر درونشان بروی، می توانی جنگ را در صورت کوچک و دردکشیده شان ببینی. داعش، ژوئن سال 2014 موصل را تصرف کرد. در تلاش برای ...
دردهای خاکستری
شدم یه زن مطلقه با یه پسر چار ساله. افشینو میزاشتم مهد کودک. خودمم می رفتم سرکار خدمتکاری یک تالارم می کردم. یه روز وقتی افشینو به مهد بردم مربیا فک کرده بودند من معتادم. زنگ زده بودن بهزیستی و گفته بودن که این خانم صلاحیت نگهداری پسرشو نداره. صدیقه در این مدت با مرد دیگری آشنا می شود و داستان نافرجام زندگیش را تکرار می کند بدون توجه و آگاهی از عقوبتی که باز گریبان او را خواهد گرفت. مرد متاهل ...
پژمان از سحر خواستگاری کرد اما با من قرار شیطانی گذاشت و
همان سحری که تا چشم باز کردم دیدمش. همانی که باهم بزرگ شدیم و من را بهتر از خودم می شناخت. همانی که دلیل خنده هایم بود و من دلیل نابودی اش. سحر دخترخاله ام حدود دو سال از من بزرگ تر بود. مثل خواهر بودیم و حتی شاید نزدیک تر از خواهر. همه حرف هایمان، غم و شادی ها و بازی و درس خواندن ها را با هم تجربه کردیم. سحر، جان من بود. دبستانی بودیم که پدربزرگمان فوت کرد. من و سحر از ...
دختربچه ای معصوم در دام کانالی مخوف
مستهجنی نیست. بعد از اینکه خیال مرضیه از حنانه آسوده شد، شنابان به خانه رفت تا قبل از آمدن پدرش وارد کانال شود. پدرش غروب می آمد. مرضیه فرصت زیادی داشت. ناهارش را روی گاز گذاشت و وارد تلگرام شد. کمی بعد آن کانال هم باز شد و مرضیه را با خودش برد. او وقتی متوجه شد غذایش سوخته که آشپزخانه را دود گرفته بود. گاز را خاموش کرد و پنجره را باز کرد، هود را هم زد و دوباره به تلگرام نشست. چیزی که ...
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
. مبل ها دورتادور خانه چیده شده و آشپزخانه و فرش ها همه تروتمیز و مرتب است. از یک هفته پیش که مهناز زندان است دخترش بهار به مدرسه نرفته. مادر مهناز از همان لحظه ای که دخترش به او زنگ می زند و خبر می دهد پلیس ها بالای سرش ایستاده اند و می خواهند او را با خودش ببرند، نگهداری دو فرزند او را برعهده می گیرد. مادر مهناز رنگ و رویش پریده و با اضطراب حرف می زند، روی مبل آرام وقرار ندارد، با لهجه ...
ترمز تنبیه بدنی دانش آموزان در مدارس کِی کشیده می شود؟
به گزارش خبرنگار حوزه آموزش و پرورش گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ از نخستین روزهای ورود به مدرسه و شروع دانش آموزی همواره مدرسه را خانه دوم و معلم را در جایگاه پدر و مادر برایمان تعریف کرده اند تا مبادا از گام برداشتن در مسیر علم آموزی دست بکشیم که البته این تمثیل ها و تجلی آن در رفتار مدرسه و معلمان بود که ضمانت ماندگاری در مدرسه و تداوم مسیر راه بود. هرچند در این مسیر فراز و نشیب های ...
عاشقانه های مادر تنها شهید مدافع حرم کردستانی
غیاب دوری پسرتان چگونه با او ارتباط برقرار می کردید؟ وقتی در غیاب منوچهر، دلم تنگ می شد می رفتم به تلفن نگاه می کردم می گفتم بگذار به مغز منوچهر پیام بفرستم می گفتم من یک مادر هستم حتما دلتنگی من به منوچهرمنتقل می شود و می فهمد. در دلم می گفتم زنگ بزن دلم تنگ شده اگر همان روز زنگ نمی زد فردایش زنگ می زد. هربار که دلم هوایش را می کرد و با او اینطور ارتباط می گرفتم حتما زنگ می زد . ...