سایر منابع:
سایر خبرها
یک بازیگر از پسر جوان برای دختر 17 ساله اش خواستگاری کرد! / میترا از پیام طلاق گرفت و ...
بودم خانواده دختری به خواستگاری برود. بعد از دقایقی گفت و گو، آنها را رد کردم که بروند و از پسرم پیام موضوع را پرسیدم. معلوم شد که یک روز همین دخترخانم که میترا نام دارد با خواهر بزرگترش به یک مرکزخرید رفته بودند که انگار پسرم پیام از خواهر بزرگتر خوشش آمده بود اما بعد از چند روز خواهر کوچکتر- میترا- به پیام علاقه نشان داده و خواهش کرده بود یک بار به خواستگاری اش برود تا پدر و مادرش دیگر سرکوفت ...
11 هزار پرونده را رسیدگی کرده ام/ در جریان رسیدگی به برخی پرونده ها تهدید جانی و مالی شدم
مرد در آن هنگام تازه متوجه مصیبتی می شود که خود باعثش بوده است. صبح قزوین: سوال پایانی آیا تا به حال مورد تهدید قرار گرفته اید؟ کرمی: بله در جریان رسیدگی به برخی پرونده ها بسیار مورد تهدید جانی و مالی و آسیب به خانواده شدم. انتهای پیام/
کسی از حال "م "خبر ندارد!؟ / مصاحبه خبرآنلاین با یک بهبودیافته
تجویز کنی! او تأکید می کند:استارت همه اقسام اعتیاد از قلیان شروع می شود و بعد سیگار و .... "م" ادامه می دهد:وقتی خودت و دردتو نشناسی بازی را باختی!مثلاً به توی رشته دلخواهت قبول نمیشی با دود فراموشش می کنی! به دختر مورد علاقت نمی رسی چون بیکاری و خانواده آدم حسابی ندادن شوهرش میدن و معتاد میشی... خانواده درکت نمیکنن و دائم می رن روی اعصابت و تو از لج اونها میری با دوستان ...
حرکت شرم آور پدر شوهر با عروس!!
سر پسرم نیز خواهد آمد. آیا این موضوع را با بازجو در میان گذاشتید؟ من چهار وکیل داشتم که به صورت رایگان وکالت من را به عهده گرفته بودند. با آنها در این باره مشورت کردم. چون این ادعا اثبات شدنی نبود، کاری در باره آن نمی شد انجام داد. پس شما به خاطر اینکه پسرتان را از دست ندهید رضایت دادید؟ پسر من در زندگی به اندازه کافی آسیب دیده بود. ماجرای طلاق و قبل از آن ضرب و شتم ...
پیرزن چشم ما بود
...، بازنشسته کرده است: از وقتی که پسرم مرد، خودم را بازنشسته کردم. آن موقع، لنگ چهارصدتومان، پول بودم. می خواستم با این پول، توی شهرستان یک خانه کلنگی و جمع و جور، برای خودم دست و پا کنم. سنواتم را که گرفتم فقط حدود سی تومان شد. با این شندرغاز نتوانستم خانه بخرم. خانه خیلی گران تر از اینها بود. شوهر خاله عصمت در همین معدن نخلک کار می کرد: از بس کار کرد، مریض شد. فرستادنش به یکی از بیمارستان های ...
سرگذشت نشر؛ از فروش قسطی تا کتاب تستی
می آمدند مغازه و در مورد چگونگی قیمت گذاری مشورت می کردند. می آمدند و قیمت کتاب را تعیین می کردند؛ یعنی اینکه فلان کتاب را چند قیمت بگذاریم. ماحصل کار تقریبا این بود که مخارج را ضرب در دو و نیم بکنیم. از این مبلغ بیست درصد مبلغ فروشنده کم می شد، حق التالیف و مخارج دیگر. طهوری درباره معیار انتخاب کتاب ها در این انتشارات هم توضیح می دهد: کتاب های آشپزی و کتاب داستان های آن چنانی و کتاب زن ...
رازهای زندگی و تصاویر“ لعیا زنگنه ”
اسلامی است. سریال تولدی دیگر داستان زندگی زن و شوهری مرفه در حال کشمکش برای طلاق است که بچه هایشان این میان بلاتکلیف هستند. زن و شوهر موقع رفتن به یک مهمانی در لواسان در حین مشاجره دچار حادثه می شوند. ماشین به دره سقوط می کند و آتش می گیرد. شوهر در آخرین لحظات از اتومبیل بیرون می پرد و او را که زخمی است پیدا می کنند، اما از زن اثری نیست. سریال تولدی دیگر ...
می خواستم داماد شوم، ناخواسته قاتل شدم
. متهم در پاسخ سکوت کرد و گفت قصد کشتن نداشتم و همه چیز اتفاقی رخ داد. هیچ شاهدی هم جز خدا ندارم. سپس در آخرین دفاعش گفت: برای حل مشکل ازدواجم به خانه آنها رفته بودم و می خواستم داماد شوم، اما ناخواسته مرتکب قتل شدم. از اولیای دم تقاضای عفو و بخشش دارم. در آخر جلسه مادر متهم که در دادگاه حاضر بود و هر بار با شنیدن کلمه اعدام از زبان دو طرف، اشک از چشمانش جاری می شد ...
زن آواره ای که از ترس خواستگارها و حفظ جان کودکش به گلستان پناهنده شد
همیشه کودک ماند. عبدالرحمن دو ماه است که نان نخورده است! سوگند یاد می کند و می گوید: فقط روزی سه لیوان شیرچای می خورد، نمی گذارد ناخن هایش را بگیرم، ناخن هایش پس از مدتی خودشان می افتند! از سال 82 دیگر پسرم را به حمام نبرده ام، یک بار بر سرش آب ریختم، بی هوش شد، فکر کردم مرد! دیگر به حمامش نبردم و از خدا خواستم تا بو نگیرد و دعایم را خداوند پذیرفت، او اصلا ...
کارکردن برای مصرف و مصرف کردن برای کار، تمام چرخه زندگی یک معتاد
مرا تنها گذاشت، 50 روزفقط با فروش طلاهای همسرم مواد کشیدم، بچه را به مادرم دادم، 5 سال بچه ام را ندیدم. مواد، قرص، بیکاری، کلماتی بود که با آنها بعد از طلاق زندگی می کردم، در هفته دو تا سه روز کار می کردم فقط برای اینکه بقیه روزها مواد مصرف کنم، 8 ماه بیکار شدم، شغل جدید کیف قاپی را یاد گرفتم، برادر کوچکم فهمیده بود که سارق شده ام، سراغ پدر ومادرم رفته بود وگفته بود، اگر هادی، آنجایی که هست ...
دختر دبیرستانی بودم که عاشق صدرا پسر خوشتیپ محله شدم و ...
داشتم و احتمال می دادم همسرم بر اثر روابط غیراخلاقی با زنان دیگر دچار این بیماری ها شده باشد. این گونه بود که از صدرا طلاق گرفتم و به پدرم بازگشتم 2 سال بعد از این موضوع مردی به خواستگاری ام آمد که 15 سال از من بزرگ تر بود و 3 فرزند خردسال داشت. فکر کردم اگر با مردی که از همسرش جدا شده ازدواج کنم بهتر است چرا که او بیشتر مرا درک می کند به همین خاطر با بهبود ازدواج کردم و مسئولیت فرزندان او را نیز ...