سایر منابع:
سایر خبرها
رابطه با خواهر متاهل، به رفیق کشی انجامید
در پرونده کیفرخواست علیه امیر صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد؛ سپس اولیای دم در جایگاه ویژه حاضر شدند و از دادگاه تقاضای قصاص متهم را کردند. پس از آن نیز امیر در برابر قضات ایستاد و بار دیگر ماجرای درگیری خونین منجر به قتل را تعریف کرد و گفت: سعید از دوستان قدیمی من بود که پس از چند سال رفاقت از پشت به من ...
این زن آواره به شوهرش دارو خوراند و او را با همدستی مرد کثیفی کشت و حالا.....
نداشت و عاطفه ای بین ما نمانده بود تا اینکه من با مردی به نام شهرام که در یک داروخانه کار می کرد آشنا شدم او وقتی پای درد دل های من نشست با مهربانی هایش باعث شد دل به او بدهم و بعد از 6 ماه تصمیم گرفتیم شوهرم را به قتل برسانیم. وی افزود:من در دوغ شام داروی بی هوشی و خواب آوری ریختم و نیمه شب شهرام به خانه ام آمد شوهرم را خفه کرد و با هم جسد را بیرون بردیم و چون دخترم در خانه تنها بود من برگشتم ...
دانش آموز دوم راهنمایی بودم که پسر همسایه مان مرا به اتاقک برد!
موادمخدر آشنا شدم. البته اولین بار زمانی که دوم راهنمایی بودم پسر همسایه مان در چناران مرا به داخل اتاقک منزلشان برد و آن جا مواد مصرف کردیم ولی با این وجود علاقه ای به مصرف مواد نداشتم. بعد از پایان تحصیلات در یک شرکت مشغول کار شدم و اواخر سال 79 ازدواج کردم. همسرم در یک مهدکودک کار می کرد که خواهرم او را برایم خواستگاری کرد. اگرچه از همان آغاز زندگی مشترک اختلافاتی با هم داشتیم ولی به زندگی ...
حق حبس
رو کرده . از فربد پرسیدم: مهریه همسرتون عندالمطالبه بوده یا عندالاستطاعه؟ فربد: عندالمطالبه به تعداد 005 سکه تمام. من: جناب شکیبا به نظر خودتون علت اقدام همسرتون به این کار چی می تونه باشه؟ فربد شکیبا: والا ظاهرا بهانه اش اینه که می گه تو قول داده بودی که آپارتمانی در تهران برای سکونت تهیه کنی. من: خب، الان مشکل چیه؟ آیا شما خلف وعده کردین؟ فربد شکیبا: حقیقتش پدرم به خاطر تصادف شدید منجر به جرحی که ...
قتل به خاطر ارتباط پنهانی با خواهر
بیرون آوردم تا حمید را بترسانم اما وقتی به سمتم آمد، یک ضربه به او زدم. با ثبت اعترافات متهم، کیفرخواست پرونده صادر شد و برای رسیدگی در اختیار شعبه هفتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی امین مقدم زهرا قرار گرفت. صبح دیروز، در ابتدای جلسه دادگاه، مادر مقتول برخلاف همسرش، با تاکید بر وجود ارتباط پنهانی خواهر متهم با پسرش، تقاضای قصاص کرد. او گفت: چرا خواهر متهم که دو تا ...
احمد توکلی: مخالف نخست وزیر شدن ولایتی بودم/اصولگرایان به آزادی و نقش مردم کم اهمیت می دهند
قدرت بمانید و این دو جهت با هم فرق دارند. من ان شاء الله دومی نیستم ولی به جهت اول بعضی وقت ها محافظه کاری می کنم. وقتی به مجلس هفتم رفتم، بچه هایم در خانه به من گفتند که بابا ! تو محافظه کار شده ای. گفتم من عن بینه محافظه کار شدم؛ یعنی از روی بصیرت و دانایی این کار را می کنم و از روی اراده محافظه کاری می کنم، نه به خاطر اینکه از چیزی بترسم. ترس، نعمت خداست. مهم این است که برای چه می ...
نجات مادر و پسر از قصاص
خودم تنهایی به پدرم زدم. آن زمان برای اینکه به قصاص محکوم نشوم از مادرم خواستم که او هم قتل را به گردن بگیرد تا جرم من سبک تر شود. عصمت نیز در آخرین دفاعیاتش گفت: من خواب بودم که با صدای فریاد شوهرم بیدار شدم. همان موقع به پسرم التماس کردم که پدرش را رها کند اما بی فایده بود. باورکنید محسن پدرش را کشت و من و دخترم بی گناه هستیم. در مراحل بازپرسی هم تنها به خاطر اینکه پسرم به قصاص محکوم ...
درخواست قصاص ِزن همسرکش
های اطراف، تصویر زن جوانی را به دست آوردند که پس از جنایت گریخته بود. در ادامه مشخص شد این زن، همسر قربانی است. بدین ترتیب زن جوان شناسایی و بازداشت شد که در بازجویی به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: من دختر مرد ثروتمندی هستم که پدرم پس از طلاق به طور عمده در خارج از کشورزندگی می کند. چند سال قبل با همسرم در جریان سفر به سلیمانیه عراق آشنا شدیم و بعد از آمدن به ایران از آنجا که پدرم با این ...
وقتی خبر اعزام دوستانم را می شنوم حسرت می خورم/ برای امروزی ها قابل باور نیست که ریالی بابت مدافع حرم ...
...> آناج: با توجه به سختی ها و محدودیت هایی که در زندگی مشترکتان به وجود آمده، آیا از موافقت با اعزام همسرتانبه سوریه، پشیمان نیستید؟ همسر جانباز_ هرگز پشیمان نیستم و دعا می کنم سلامتی شان را به طور کامل به دست بیاورند و دوباره به جبهه بازگردند . جای شوهر من کنج خانه نیست و ای کاش در اعزام آخر نیز در آخر ماموریت و مجاهدت مجروح می شدند نه در 10 روز اول؛ من بیشتر نقش آفرینی جهادی شوهرم را می ...
زندگی های خاکستری
را به عهده گرفته بودم پس از پنج سال آزاد شدم. حالا شوهرم زندان ابد است. او می گوید: شوهرم همیشه به من می گفت پول نداریم بیا کار خلاف انجام دهیم. رفتم مشاوره برای طلاق و از همسرم غیابی طلاق گرفتم. اکنون حضانت دو فرزندم را به عهده گرفته ام. شاغل هم نیستم و پدرم هزینه های زندگی ما را تامین می کند. یکی دیگر از زنان جوان که به جرم حمل مواد مخدر سه سال در زندان بوده و دو ماه است از زندان آزاد ...
11 هزار پرونده را رسیدگی کرده ام/ در جریان رسیدگی به برخی پرونده ها تهدید جانی و مالی شدم
رسیدگی کرده اید؟ کرمی: در طول 4 سال فعالیتم در دادسرای قزوین، با توجه به پست مدیریتی که دارم در خصوص چگونگی فرآیند دادرسی پرونده هایی که توسط قضات در سایر شعب مورد رسیدگی قرار می گرفت؛ اظهار نظر می کنم اما در طول 3 سالی که در بوبین زهرا بودم حدود 11 هزار پرونده را رسیدگی کردم. صبح قزوین: معیار شما در اجرای عدالت چیست؟ کرمی: قانون، ملاک اصلی قضات جهت رسیدگی به پرونده هاست؛ اما ...
ظهر عاشورا نمازش را خواند و شهید شد
تسبیح همراهش بود و بعد از شهادتش به ما تحویل دادند. زمانی که خبر شهادتشان را شنیدید چه حس و حالی داشتید و چه واکنشی نشان دادید؟ آقا وحید شب تاسوعا به من زنگ زده بود و چون گوشی ام سایلنت بود نشنیده بودم. بعد من خواستم به ایشان زنگ بزنم که موفق نشدم. بعداً پیامکی از طرفش ارسال شد که نوشته بود من جایی هستم که آنتن نمی دهد و حلالم کنید. این را که خواندم خیلی نگران شدم. چون حلالم کنید را ...
میزان درآمدروسای جمهور جهان/قوانین جالب کره شمالی برای استخدام دختران پلیس/نظافت دندان ها در کمتر از 10 ...
ها را به جان خرید. من به زوج های جوان پیشنهاد می کنم اول زندگی از خانواده دور باشند. من و آقا وحید هم پدر و مادر هم بودیم و هم دوست یکدیگر. چون در یک محیط غریب فقط خودمان را می شناختیم خیلی هوای هم را داشتیم. ارتباط صمیمی ای با هم داشتیم و به خاطر موقعیت مان فقط به همدیگر تکیه می کردیم و هیچ کس دیگری را نداشتیم. درباره اینکه شاید روزی چنین تصمیمی بگیرند با شما صحبت کرده بودند؟ ...
پیرزن چشم ما بود
لیلا مقیمی دستان زمخت و تاول زده اش، راوی تک تک سال های برباد رفته است؛ همان سال هایی که تازه نوعروس نخلک شده بود و تاب و توان دوری از شاهزاده رویاهایش را نداشت. شش سال، هرروز، هفت صبح، چارقد رنگی و گل گلی اش را دور کمر می پیچید و پابه پای مرد خانه اش از لابه لای نخل های تنومند و سربه زیر روستا عبور می کرد تا خودش را به معدن سرب دوهزار ساله برساند. انگار قاصدک رویاهایش به جای پرواز در ...