سایر منابع:
سایر خبرها
روی جسم این حسینیه حسن افتاده است
به فکر دوختن افتاده است (مهدی رحیمی) شاید زینب کبری(سلام الله علیها) به زبان حال به اباعبدالله(علیه السلام) عرض کرده باشه: داداش! من امانتت رو خوب نگه داشتم. اگه دیدی خودش رو از دست من رها کرده، فکر نکنی من سهل انگاری کردم. آخه من امانتدار هر دو تا برادرم بودم. حسن(علیه السلام) هم توی مدینه عبدالله(علیه السلام) رو به من سپرد، گفت: مواظبش باش. یه روز می آم امانتم رو ازت پس می گیرم. الان اومد امانتش رو پس گرفت. ...
بی دین بودم؛ محمدحسین عوضم کرد
. گفتم شبیه اسم پسرمه. مجرد که بودم یه اتفاق بدی برام افتاد. از قضا ایام محرم بود. از خدا خواستم اگه مشکلم حل بشه و یه روزی پسر داشتم اسمشو حسین میذارم. چون پسرم ایام تولد حضرت محمد به دنیا اومد اسمشو محمدحسین گذاشتم. شروع کردم به خوندن. هر چی می خوندم بیشتر دوستش داشتم. همیشه پدر یا برادر خیالی ام رو شبیه محمدحسین می دیدم. همیشه واسه خودم یه بابا لنگ دراز مهربون داشتم. الان اونو تو ...
حاج سعید حدادیان؛متن روضه حضرت عبدالله بن الحسن(ع) +لینک دانلود
مرگ خویش در آن ماجرا،حسن گویند گوشواره ی زهرا شکسته شد بر روی زهره مانده رد پنجه ها،حسن *تمام عمر رو دامن حسین بوده؛یه ساله بوده یتیم شده؛شب عاشورا تو خیمه نشسته،این بچه رهاش نمیکنه،همچین که قاسم سوال کرد که منم کشته میشم یا نه؟اون جوابو شنید و احلی من العسل،این بچه دیگه روش نشد حرفی بزنه،روز عاشورا هی روش نمیشد بزرگ تر ها رفتند،وقتی امام حسین تنها شد گفت:عمو! تو ...
رک گویی مادربزرگ!!!
! به پسرا و دخترام پیغام دادم جمع بشن خونه من تا وصیت و نصیحتشون کنم و حلالیت بطلبم! من گفتم: چه کار خوب و پسندیده ای کردی مادربزرگ! بالاخره شاید کسی از آدم دلخوری داشته باشه و دونسته و ندونسته از طرف ما رنجشی به اون رسیده باشه! خوش به سعادتتون که با طلب بخشش از اطرافیان، ان شاء الله، بعد از 120 سال راحت تو قبر آروم می گیرین!!! مادربزرگ نگاهی به من انداخت و در حالی که به نظر می ...
دخترت خیلی گرفتار شده / مثل عمه دست به دیوار شده
باشه بزار چیزی نگم شاید تو حرفام دلخوری باشه کدوم خانوم با این حالش پیش مهمون معذب نیست ببخش از راه طولانی سر و وضعم مرتب نیست اگه مهمون داری باید براش با جون مهیا شی خجالت می کشی وقتی نتونی از زمین پاشی نگی من بی ادب بودم نگی این دختر عاشق نیست نمی تونم پاشم از جام پاهام پاهای سابق نیست ...
طنز؛ نویسندگی و استرس!
احمدرضا کاظمی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت: نمیدونم خبر علمی بود یا فرهنگی هنری، فقط یادمه مضمونش این بود که نوشتن یکی از راهکارهای غلبه بر استرسه و میتونه فشارهای روحی آدم رو کم کنه! شخصا با خوندن این یه خبر به تموم خبرهای علمی شبکه چهار شک کردم و از امروز میخوام صبح و ظهر و شب سوسیس آلمانی و کالباس مارتادلا بخورم! اگه تحقیقاتشون در سرطان زا بودن سوسیس و کالباسم مثل این تحقیقاتشون ...
فرار از مدرسه در اولین روز/ یک جلد قرآن اولین هدیه از معلم
داشتم از یکسال قبل از مدرسه یک دفتر و قلم رو خط خطی کرده بودم مثلا مشق نوشته بودم بردم باخودم مدرسه نشون معلم دادم اونم برام خط زد و آفرین نوشت واسم. ذوق و شوق هدیه های که مامانم میخرید هنوز یادمه " فائقه راغی": خیلی خیلی خوشحال بودم تاجایی که کلاسم رو اشتباهی رفتم، تو کلاس خواهرم نشسته بودم گفتن کلاس رو اشتباهی اومدی بردنم کلاس اول، خیلی روز خوبی بود، تازه بعدشم همش مامانم ...
شهیدی که حاج قاسم سلیمانی به او عشق می ورزید
بیشتر بلند شدم و نگاهی هم به داخل حیاط انداختم. کسی نبود. برگشتم وگفتم: خیال میکنی. بگیر بخواب چیزی نیست. گفت خیال نمی کنم خودم دیدم. گفتم خیلی خوب حالا شما استراحت کن من بیدارم اگه چیزی بود متوجه میشوم. دوباره خوابید می دانستم قبول نکرده است که آنچه دیده است خیال بوده باشد اما دیگه چیزی نگفت. دوباره به سر جای خودم برگشتم.سخنانش فکرم را مشغول کرده بود. همانطورکه گفته بودم نخوابیدم.ده دقیقه ای ...
مقصد این قطار منطقه ایثار بود
. فرمانده ها اومدن و از نفر اول، فرمانی دادن که ببینن فرمان، کجا شکسته میشه. وقتی فرمان رو گرفتم، باز گفتم چشم. اون وقت بود که گفتن چرا فرمان رو به نفر پشت سرت نمیگی؟ فهمیدم وقتی میگن ساکت باشین، فقط منظورشون من نیستم، یعنی کل گروهان باید ساکت باشه. دشمن دایم منور می زد که منطقه رو روشن کنه و دید داشته باشه و ما هم دایم زمین گیر می شدیم و سینه خیز می رفتیم. اونقدر راه رفتیم تا صدای توپ و تانک و ...
از خط مقدم جنگ تا پشتیبانی
عمدتاً نیروهای کازرونی یا نورآبادی بودند تحویل دهم. هنوز سال 59 تمام نشده بود. که متوجه شدم بچه ها از نظر آب آشامیدنی دچار مشکل هستند. به کازرون که برگشتم ایده ساخت تانکرهای آبی را برای جبهه دادم. سپاه کازرون و فرمانداری که اعتماد صددرصدی به من داشتند صفر تا صد کار را به من واگذار کردند. این شد که از فرمانداری درخواست ورقه های فلزی کردم. قاسم شیخیان(فرماندار وقت کازرون) تنها از من پرسید که ...
برای اولین بار: بررسی مادربرد Asus ROG Zenith Extreme و پردازنده Ryzen 1950X Threadripper
گزارن مثال = کارت گرافیک وگا64 با مصرف 400 از کارت 1080 رفرنس کم مصرف حدودا ده درجه خنکتره وسط گیمها !!!! بسیار عالی آرمین جان واقعا لذت بردم در رابطه با asus aura مادربرد منم ریزن هستش و این مشکل aura رو دارم.امیدوارم ایسوس زودتر یه فکری به حالش بکنه سری rog مادربرد های ایسوس قابلیت های خیلی بیشتری دارن تا سری های pro gaming یا prime ازین دیروز برای ...