سایر منابع:
سایر خبرها
استاد انصاریان: خداوند مارک توقف و ایستایی به احدی نزده است/ خود شناسی از یکسال عبادت بهتر است
به چندمیلیارد نفر می زد، این چندمیلیارد نفر بعد از هشتادسال عمر، تنها حرفی که می شد درباره شان زده شود، این بود که اینها نطفهٔ بادکرده هستند؛ یعنی یک روزی در رحم مادر یک نطفهٔ کم وزنی بوده اند، مثلاً کمتر از یک گِرم، بعد این نطفه در رحم از شیرهٔ تغذیهٔ مادر تغذیه کرد و وزن گرفت، سپس متولد شد، با شیر مادر و غذاخوردن بزرگ شد و سپس وارد زندگی شد، ولی هیچ گونه رشدی نکرد، کمالی را به دست نیاورد، ارزشی ...
گریه بر امام حسین موضع گیری سیاسی است
...> شعر آیینی یا به تعبیر شما شعر معصوم در سال های اخیر تا چه اندازه در ادبیات فارسی رشد و پرورش یافته است؟ بعد از انقلاب اسلامی، یعنی در این چهل سال ما شاهد یک رویش بزرگ و خیلی مبارک هستیم. فکر نمی کنم در هیچ دوره ای از ایران تا این حجم تولید شعر داشته باشیم، کمیت خیلی بالا است که در این کمیت، کیفیت های خیلی خوبی دیده می شود. یک اتفاقی که در شعر امروز افتاده است، که البته ریشه و کلید آن در ...
زیباترین اشعار درباره طبیعت
لاله گردد طرف لاله از آن باران بنگار پنداری تبخاله خردک بدمیده ست بر گرد عقیق دو لب دلبر عیار وان قطره باران که برافتد به گل سرخ چون اشک عروسیست برافتاده به رخسار وان قطره باران که برافتد به سر خوید چون قطره سیمابست افتاده به زنگار وان قطره باران که برافتد به گل زرد گویی که چکیده ست مل زرد به دینار ...
فردایی که ساختم/ ویژه روز عصای سفید
نزد فلان دکتر و متخصص سرانجام پیشنهاد می کردند: بهتر است مراقب باشی و درس و کتاب را کناری بگذاری تا دنیا برای تو بی رنگ نشود؛ اما این صحبت ها دل مرا بیشتر به درد می آوَرد. آخر اگر درس هم نمی خواندم پس چگونه می توانستم خود را برای مبارزه با مشکلات زندگی مجهز کنم حتی برخی از نزدیکان هم با ترحم برای اینکه نشان دهند دلشان به حال من می سوزد به پدرم پیشنهاد می کردند مرا از درس و مطالعه دور کند تا بیشتر ...
بردیا کیارس: حسین علیزاده را به خاطر قلب بزرگش دوست دارم
ی ما می آمدند. وقتی می گویم خانواده؛ نه اینکه 6-5 نفر، چیزی حدود 50 می شدیم. در آن ساعت ها بهرام پیانو می زد. پدرم می خواند؛ خاله هایم گروه کر خانم ها را تشکیل می دادند و شوهرانشان هم پرکاشن می زنند. هنوز نواری دارم که وقتی 6-5 ساله بودم، دارم می خوانم. پس خانوادگی در کار موسیقی بودید؟ بله؛ اسفندیار منفردزاده دایی پدرم است. لطف الله مجد شوهرخاله ی مادرم؛ بهرام پسر خاله ام است، کیوان عمویم و ...
آدرس دفاتر پیشخوان دولت/ نزدیکترین دفتر پیشخوان به شما کجاست؟
- بلوار ارتش- بعد از بلوار اوشان- روبروی سه راه از گل- جنب اداره برق شمیران انتهای باغ فیض- خیابان حافظ انتهای بلوار کشاورز- بعد از چهارراه جمالزاده-نرسیده به خیابان شهید غریب انتهای جیحون- خیابان حسام الدین- بعد از مسجد حجت انتهای خیابان 17 شهریور جنوبی- 20 متری منصور- ایستگاه موزاییک سازی انتهای خیابان جیحون- خیابان حسین رنجبر- نبش چهارراه ...
بهترین اشعار درباره گل
نباشد چو ما به مجلس گل کسی که ساقی باقی ماه رو دارد هزار جان مقدس فدای آن جانی که او به مجلس ما امر اشربوا دارد سؤال کردم گل را که بر کی می خندی جواب داد بر آن زشت کو دو شو دارد هزار بار خزان کرد نوبهار تو را چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد پیاله ای به من آورد گل که باده خوری خورم چرا نخورم بنده ...
شاعر الحسین (ع)، فضولی بغدادی
...> ابیاتی ازغزلها: خوب می دانم وفا از خود، جفا از یار خود زان که او در کارخود خوب است و من در کار خود! ++++ گل به باغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت خارها در زیر پهلو داشت، آرامی نیافت +++ عشقت از دائره عقل برون کرد مرا داخل سلسله ی اهل جنون کرد مرا +++ دل الفت تمام به آن خاک در گرفت ...
شیعه شد زنده به هر جمله "قال الباقر"
فرخنده را در این شعر زیبا، اینچنین روایت کرده و آن حضرت را به "دُرّ دریای حقیقت" تشبیه می کند: ای ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن وی ز ماه روی زیبا، مهر را رونق شکن همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن گر خرامی صبحدم در طرف باغ ای گلعذار غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن ای تو شمع انجمن از فرط حُسن و ...
واپسین نسل نمکی های طهران
گویند ایول، دستت درد نکند، خاطره ما را زنده کردی. جوان ها ولی استقبالی نمی کنند؛ چون خاطره ای با این اسب و گاری ها ندارند. مهدی خودش هم خاطره زیادی با گاری ها ندارد؛ فقط یادش هست که سرقلعه مرغی مردم را سوار می کردند، آن جا ایستگاه گاریچی ها بود، آن موقع بارشان هندوانه بود و بعد شد نمک؛ بعدش اما نیسان ها جایشان را گرفتند. مهدی بیشتر در محله های هاشمی و آذری می چرخد. خیابان جی هم حوزه ...
مجموعه شعر نماز کودکانه
... هنگام سلام گلها یکرنگند وقت اذان است گلها می خندند ❆❆❆❆❆ به مادرم گفتم : آخر این خدا کیست؟ که هم در خانه ما هست و هم نیست تو گفتی مهربان تر از خدا نیست دمی از بندگان خود جدا نیست چرا هرگز نمی آید به خوام؟ چرا هرگز نمی گوید جوابم؟ نماز صبحگاهت را شنیدم تو را دیدم ...
من و این عشق دیرین
های سیاسی، روزی که دانشجوها از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند. یک روز در دی ماه بود که بعد از دو ماه بمباران شدید به باغبان مان که سید صدایش می کردیم گفتم بیا شب در بیمارستان بخوابیم این جا دیگر امن نیست. آن زمان ما در خانه های مان سنگر می ساختیم و او گفت من همین جا پشت این سنگرها می خوابم. من روز بعد به خانه برگشتم و از خانه ما فقط یک سیم ظرفشویی باقی مانده بود که سرخ شده بود و سید شهید شد و از ...
نامه ی 3342 فعال دانشجویی حامی روحانی درباره ی وزیر علوم
... – انتظار می رود با پافشاری بر سخنان پیشین خود، در انتخاب وزیر علوم نظر دانشگاهیان دخیل گردد – دانشجویان همواره آخرین سنگر دفاع از حقوق و آرمان های ملّت سرفراز و مسلمان ایران بوده که نیک به خاطر دارید، دو روز پیش از انتخابات را، که پس از آنکه عده ای برای کسب نامشروع قدرت، هراسی اخلاقی در دل مردم دیندار و پاک نهاد این سرزمین ایجاد کردند، حضرتعالی در آخرین تلاش های خود در آن شرایط ...
سه ساعت گفت وگو با نصرالله مدقالچی در خانه اش
با اتوبوس بیایم. این جمله را بیش از هزار بار تکرار کردم تا اینکه در خانه رسیدم. مادرم نگران شده بود که چرا دیر کردم. این در ذهن من ماند تا اینکه فردا صبح رفتم آنجا. آقای محمدی به من می گفت بابا جان حاضری آن جمله را به من بگویی. یک دور تمرین کردم و بعد جمله را گفتم. هنوزم که هنوزه داستان پیاده رفتن را به او نگفتم. الان هم با هم رفیقیم و در کسوت استادی همیشه تماس می گیرم و حالشان را جویا می شوم. ...
ورودکاروان عشق به شام درشعرآئینی؛غبارِ درگهِ این آستانه،اکسیر است
خلاف گفته ی دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازه ی ساعاتشان پشت آن دروازه خَلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زنهای شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی ...
نی نوا توسط ارکستر ملی اجرا شد
موسیقی ما- کنسرت نی نوا با همراهی ارکستر ملی ایران به رهبری مهدی وجدانی شنبه شب برگزار شد. اعضای ارکستر ارکستر ملی ایران به رهبری مهدی وجدانی در سه پارت این قطعه را برای اعضای حاضر نواختند. پارت اول این اجرا سوئیت دشتی از ساخته های جواد معروفی بود و پس از آن نی نوا با تک نوازی نی پاشا هنجنی و همچنین وفا مصباحی اجرا شد. بعد از آن نیز مرثیه از رستم و سهراب از ساخته های وجدانی اجرا شد. ...
جانبازی که دوبار طعم جانبازی را چشید!
از این موضوع واهمه داشتم. بعد دیدم قضیه کاملاً جدی است. یک روز من با موتور سه چرخم و پدر ایشان هم که یک ماشین هیلمن داشت، گفت: برویم آزمایش بدهیم. مسئول آزمایشگاه گفت: اگر ایشان اعتیاد داشت که جبهه نمی رفت. برگه آزمایش را یک مهر زدند و دادند که ببریم محضر. پدر ایشان گفت شما (خواهر و همسرم) به مدرسه برید و من هم بروم سرکار. نزدیک ظهر من هم برای اینکه آنها را خوب تحویل گرفته باشم بردم ...
کودکانی که همسرداری می کنند
دوزی و کار چاپ روی پارچه را انجام می دهم و در ازای کاری که می کنم پول می گیرم. از نغمه می پرسم 3روز دیگر را چه کار می کند، انگار سؤالم را نشنیده، جوابی نمی دهد، دوباره که سؤالم را تکرار می کنم، می گوید: باید بروم سر چهارراه ها گل بفروشم یا اسپند دود کنم تا خرج زندگی چهار نفره مان در بیاید. بعد زیر لب می گوید: فکر می کردم اگر ازدواج کنم از وضعیت بدی که در خانه پدرم داشتم نجات پیدا می کنم ...
بانوی دونده شیرازی در مسابقات دوومیدانی چین
به من دلداری داد و گفت این نخستین حضور تو است و فقط برای یادگیری شرکت کرده بودی. از همان روز انگیزه زیادی پیدا کردم و می خواستم به همه نشان بدهم در هر سن و سال می توان قهرمان شد. هر روز مرتب به باشگاه می رفتم و آمادگی جسمانی و ایروبیک کار می کردم و بعد از آن نیز استخر می رفتم. تمرینات استقامتی انجام می دادم و در رقابت های قهرمانی کشور در نیشابور قهرمان شدم. هیچ گاه آن روز را فراموش نمی کنم. همه به ...
حلب تا موصل زیر چتر امن تکاور ایرانی
می کردند و می رفتند جبهه، مثلا هر دو خانواده، خانواده های انقلابی بودیم، من هم این پسر عمه را داشتم. خدا مهر او را در دل خانواده ما گذاشته بود و پدرم ایشان را خیلی دوست داشت. حتی من دبستانی بودم، به ما گفتند با جبهه جمله بسازید و من نوشتم پسر عمه من در جبهه است . می گفتند در مورد شهید جمله بسازید. آنقدر از شهید برایمان حرف زده بودند که من می نوشتم ای کاش من هم شهید می شدم .وقتی هم که آمدند ...
حلب تا موصل زیر چتر تکاور ایرانی
بودیم و ما را زیر بمباران رها می کردند و می رفتند جبهه، مثلا هر دو خانواده، خانواده های انقلابی بودیم، من هم این پسر عمه را داشتم. خدا مهر او را در دل خانواده ما گذاشته بود و پدرم ایشان را خیلی دوست داشت. حتی من دبستانی بودم، به ما گفتند با جبهه جمله بسازید و من نوشتم پسر عمه من در جبهه است . می گفتند در مورد شهید جمله بسازید. آنقدر از شهید برایمان حرف زده بودند که من می نوشتم ای کاش من هم شهید می ...
اشتراک حوزه های درسی اهل طریقت با شیعیان
، بسترش آغوش پیغمبر به خاک انداخته ، پیشش برند ، آن کی روا باشد گذشتیم ارچه شایان گذشتن نیست کردارش پس از آن ماجرا آخر چرا این ماجرا باشد حفید حضرت کاک احمد آن شیخ سعید آثار زتابوتش برون کرده ، بریده سر ، چرا باشد چرا آتش زدی ای بی مروت در دل زهرا تو را اندیشه ای از برق تیغ مرتضی باشد بریزان از دو دیده اشک حسرت ...
زبان حال امام سجاد (ع) از 7 مصیبت جانسوز شام
...، ای یزید این کارها را می کنی باز می گویی محمد(صلی الله علیه و آله) رسول خدا است؟ و رو به قبله می ایستی، وای بر تو که در روز قیامت، جدم و پدرم طرف دعوای تو هستند.4 با این سخنان دندان شکن و آتشین، مُهر خاموشی بر دهان کثیف و آلوده یزید خورده و توان هرگونه سخن را از آن ملعون گرفت و تنها چیزی که توانست بگوید این بود که ای مؤذن اقامه بگو، هیاهو و صدای اعتراض از مجلس برخاست، برخی با یزید ...