سایر منابع:
سایر خبرها
. پدرت محال است چنین رفتاری بکند. سپس هراسان از خانه بیرون آمدم و به طرف مغازه رفتم. وقتی به مغازه خلوت رسیدم همسرم را در وضعیت کثیفی دیدم که در کنار زن جوانی رفتارهای وقیحانه ای داشت. سبک رفتاری آنها حاکی از خیانت بود و به محض اینکه متوجه حضور من شدند همسرم شوکه شد و حرفی برای گفتن نداشت. آن روز اصلاً نتوانستم حرفی بزنم و فوراً به خانه برگشتم. وقتی به خانه رسیدم طوری وانمود کردم که پسرم ...
هم ندارد. پدرش هم همین طور. البته من حال آنها را درک می کنم. با وجودی که ما همسایه بودیم، اما چند روز پس از این اتفاق خانواده ستایش از محل ما رفتند. البته هنوز در خیرآباد هستند اما محل زندگی شان را تغییر داده اند. از اهالی محل شنیدیم که مادر ستایش حال و روز خوبی ندارد. وقتی هم که ما را می بیند، حالش خراب تر می شود. با وجود این، توانستم دوماه پیش پدر ستایش را در خیابان های خیرآباد ببینم ...
، او استاد نقشه فرش و تذهیب در "صنیع الملک"، هنرستان جدید صنایع مستظرفه بود، پیش از به دنیا آمدن من در آنجا فوت و به خاک سپرده شد. وقتی ازدواج کردم در سال 1362 آمدم به این خانه ای که الان هم در آن سکونت داریم. البته قبلش در همین محله بودیم ولی خودم زمین این خانه را خریدم و ساختم. معلمی برایم برکت داشت. برای این ساختمان آهن می خواستم، اداره بازرگانی می گفت تامین آهن به عهده شهرداری و شهرداری می گفت ...