سایر منابع:
سایر خبرها
ازدواج کرده اند. پدرم هم سال 87 فوت کرد. بعد از آن بود که بهنام سرکار رفت. از وقتی او مشغول به کار شد، همه هزینه های زندگیمان پای خودش بود. با این که دو سال از من کوچکتر بود، ولی جای خالی پدرمان را پر کرده بود. مثل بابا کار می کرد و خرج زندگیمان را می داد. من و خواهرم درس می خواندیم و سرکار نمی رفتیم، مادرم هم خانه دار بود؛ فقط بهنام کار می کرد. مادرم خیلی بهنام را دوست داشت. ...
جایگاه خبرنگاران سرم را بالا می گیرم. خانم ها یکی یکی داخل شدند و جایگاه شرقی سالن را هم پر کردند. نفس راحتی می کشم و چشم هایم به زمین بازی برمی گردد. عجب بازی است حامد حدادی، صمد نیکخواه بهرامی، اوشین ساهاکیان، محمد جمشیدی، آرن داوودی... تیم دوباره شد همان تیم دو سال قبل و فقط جای مهدی کامرانی خالی بود. دو تیم پابه پای هم بالا می آمدند و چند ترن آور (توپ از دست رفته) بازیکنان نشان می داد که آن ها ...
عراقی یک دفعه پرید. موهایم را گرفت به طرف خودش کشید. داد زد حسین؟ حسین خرازی؟ چشم هاش انگار دو تا گلوله ی آتش; سرم را انداختم پایین، گفتم نه. 5-جای کابل ها روی پشتم می سوخت. داشتم فکر می کردم عیب نداره بالأخره بر می گردی. می ری اصفهان. می ری حاج حسین رو می بینی. سرت رو می گیره لای دستش، توی چشم هات نگاه می کنه می خنده، همه این غصه ها یادت می ره... در را باز کردند، هلش دادند تو. خورد ...
، هیچ مشکل خاصی نداشتیم و به قول بقیه زندگی مان بر وفق مراد بود. خیلی از اطرافیانم به زندگی مان حسودی می کردند ولی انگار چشم خوردیم. ناصر شب ها به بهانه اضافه کاری و رفتن به ماموریت یا دیر می آمد یا برای چند روز پیدایش نمی شد. اولش هیچ شکی به او نکردم و پیش خودم می گفتم که شوهرم برای من و دخترش چه تلاشی می کند؛ غافل از اینکه او با زن دیگری ارتباط پنهانی داشت. او برای خودش لباس های شیک می خرید و عطر و ...
آتش و عشق.. . یعنی پرسپولیس. زمانی در تیم ملی یک کت آجری رنگ داشتید که کت شانس شما بود و حالا هم یک پالتوی شبیه به رنگ همان کت می پوشید؛ قضیه چیست؟ انگار قرار نیست این پالتو را در بیاورید. (با خنده می گوید) بله . پالتوی خوب و گرمی است . برانکو دوست دارد بعد از دربی چه تیتری برای او بزنیم؟ کمی مکث می کند و با انرژی زیاد در حالی که دستش را روی هوا می چرخاند می گوید تیتر بزنید ...