سایر منابع:
سایر خبرها
.... امیرآبادیزاده تصریح کرد: آن شب برادرم تا آخر شب با حسین بازی کرد و نگذاشت کسی از خانواده ما چیزی از موضوع متوجه شود. خوابی که خبر از شهادت می داد وی با بیان اینکه آن شب خواب عجیبی دیدم، افزود: در خواب دیدم که پایم در رودخانه ای گل آلود گیر کرده است و همسرم در مقابل من در حال بالا رفتن از کوهی سرسبز است و با من خداحافظی می کند؛ من داد می زدم و از او کمک می خواستم اما او به ...
.... این دیدار دومین دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهدا در سال 97 است که عصر روز چهارشنبه 29 فروردین ماه؛ در منزل شهید مدافع حرم محمد اینانلو انجام شد. دیداربا خانواده شهدای قرآنی، یک پیام برای جامعه قرآنی ابتدا رحیم قربانی، مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، با اشاره به این موضوع که ستاد شهدای قرآنی از سال 92 شکل گرفته است، گفت: شهدایی که قاری، حافظ و معلم ...
این شهید می گوید، آخرین باری که از پیش ما رفت و با وجود آنکه خیلی اصرار کردم تا به سوریه نرود، برادرم گفت در راه حضرت زینب بزرگترین افتخار شهادت است. همسر شهید عجب گل غلامی با بیان اینکه سه ماه بود که با هم زندگی را آغاز کردیم گفت: همسرم قهرمانانه به شهادت رسید، افتخار می کنم همسر شهید مدافع حرم هستم. به اتفاق مدیرکل بنیاد شهید استان کرمان برای برنامه ریزی مراسم تشییع و تدفین ...
در چه فضایی شروع به کار کرد. وی گفت: آن روز دانشگاه های ما تحت نظر استعمار و استحمار بود و فساد را ترویج می کردند و باشگاه های دانشگاهی ما به شب نشینی توام با مشروبات الکلی و رقص و پایکوبی اختصاص داشت. دبیر خانه شعر آیینی فارس گفت: آن روز اگر کسی در دانشگاه با بسم الله سخن می گفت به او معترض می شدند که مگر اینجا امامزاده یا مسجد است. آن روز کسی جرات سخن گفتن از نهج البلاغه را ...
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، در نخستین ساعات دوشنبه 20 فروردین ماه 97 مصادف با نهم آوریل چندین موشک به فرودگاه نظامی تیفور در استان حمص سوریه شلیک شد که سامانه پدافند هوایی سوریه آن ها را منهدم کردند. در مجموع 8 موشک به پایگاه هوایی تیفور شلیک شد که در پی آن شماری کشته و زخمی شده اند. در این حمله هوایی 7 تن از مستشاران ایرانی نیز به شهادت رسیدند. یکی از این شهدا، شهید مهدی لطفی ...
شاءالله که میری و سالم برمی گردی. لبخندی زد و به حرف هایش ادامه داد. روز رفتن فرا رسید؛ خوشحال از اینکه راهش را پیدا کرده بود، رفت! روز موعود فرا رسید؛ روزی که شهید شیبک به آرزوی دیرینه اش رسید. من اطلاع نداشتم، اما آن شب خواب عجیبی دیدم، خواب دیدم آقا صادق زنگ زد و من بهش گفتم خانه ما خراب شد، باز هم لبخندی زد و گفت حتما خیری هست نگران نباش خداوند از شما محافظت می کند. روز بعد خبر ...