سایر منابع:
سایر خبرها
داستان شوم زندگی زنانی که تا آخر خط رفتند
؟ خرج خودت و بهار را چطور تامین می کنی؟ از 2 سال پیش که پاک شدم، موسسه مهرآفرین بهم کمک کرد... اول 2 میلیون پول دادن که بتونم یه اتاق اجاره کنم... الانم آبدارچی هستم، تو این موسسه و ماهانه 900 هزار تومان حقوق می گیرم... خوشبختانه بیمه هم هستم، اما 600 هزار تومان از این حقوق رو باید بابت مهدکودک بهار بدهم، یه مقداری از اون رو هم موسسه می ده، می مونه حدود 300 هزار تومان... خرج خورد و خوراک و ...
کافه نشینی جوانان دهه 60 و 70، برای فرار از خانه
عادی است. نه تعجب می کنند نه اظهار گله. بعضی شان برمی گردند صاحب جشن تولد که کلاهی بر سرش گذاشته و برای دوربین ها لبخند می زند را ببینند و بعد دوباره گرم حرف زدن می شوند. اینجا، یکی از کافه های مرکز شهر است. جایی که به قیمت های مناسب معروف است، با سالنی بزرگ که امکان گرفتن جشن را به مشتری ها می دهد. مسئول کافه جوانی همسن و سال مهمانهای جشن تولد است، یک دهه شصتی که البته اینجا را با کمک ...
بانویی چادری که سلطان جاده هاست!
و غیرتش را می خورد و برای معاش خانواده و تک پسر دانشجویش که الان در اسپانیا درس می خواند شبانه روزش را در جاده ها سپری می کند. او می گوید در تمام این سال ها آرزو داشتم که ماشین داشته باشم آن هم با مالکیت خودم، اما همه این 27 سال را شوفر بودم و برای صاحب ماشین و باربری های خاص کار کردم. حبیبه خانم از تک پسرش که حرف می زند چشم هایش برق می زند: یک پسر دارم که الان در اسپانیاست و درس می ...
شروع تحصیل با کلاه گشاد پدر و کفش های لنگه به لنگه/تلاش، رمز موفقیت است
بازنشسته با اشاره به اینکه بعد از ازدواجم صاحب پنج دختر شدم گفت: فرزند بزرگم معلم بود او هم بازنشسته شده است ادامه داد: مدتی در دانشگاه اصفهان به ادامه تحصیل پرداختم و در مهرماه سال 1366 بعد از 31 سال و 4 ماه خدمت بازنشسته شدم. وی ادامه داد: مدتی مربی آموزشگاه زبان در اصفهان بودم و بیشتر زمان خود را با مطالعه سپری می کنم، پیام من به جوانان همشهری این است که "جدیت و تلاش فراوان رمز موفقیت است، نا امید نشوید در هر کاری که دارید جدی، صادق و پرتلاش باشید". مصاحبه از هادی زمانی انتهای پیام/ ...
شب های خاموش در مهمان سرا های راه آهن
چند نفر مشغول فروش انگشترهای مردانه هستند. کاسبان بی مغازه میدان که شاهدان عینی سال های رفته هستند. کتی چند سایز بزرگتر و دستانی رنگارنگ از عقیق و فیروزه که زیر نور می درخشند. 50 ساله بنظر می رسد و می گوید 27 سال است اینجا می ایستد و همه آدم های این دوروبر را می شناسد. اتاقی کرایه کرده و شبی 17 هزارتومان پولش را می دهد. به قول خودش چه فرقی می کند کجا زندگی می کند و چی می خورد. او راست یا دروغ خودش ...
توسل به امام زمان(عج) در شب قدر زندگی ام را نجات داد+فیلم
کننده به صورت بی کیفیت بر روی آنتن رفت. شکوه لبخند یک برنامه 13 قسمتی بود. بعد از ساخت این برنامه ها وارد شبکه 3 شدم و اولین کاری که در شبکه 3 انجام دادم، برنامه بزرگمردان کوچک بود، که هم اکنون برنامه کودک شو، طبق همان تم ساخته و اجرا می شود، با این تفاوت که ما در بزرگمردان کوچک از کودکان بین 8 ماه تا یک سال که چهار دست و پا حرکت می کردند، استفاده می کردیم. بعد از آن نیز، برنامه راز گل ...
درس بزرگ خانم معلم
تدریس کنم و آموخته هایم را در طراحی دوخت به دانش آموزان منتقل کنم. درمدرسه سپیده کاشانی در منطقه 17 که در جنوب تهران واقع است مشغول تدریس شدم. در کنار تدریس کارهای مربوط به طراحی را انجام می دادم و یکی از تابستان ها مانتوی همه بچه های مدرسه را خودم طراحی و برش زدم و در اختیار خیاط قرار دادم و به این ترتیب همه بچه های مدرسه صاحب مانتو متحد الشکل شدند. در کنار تدریس سعی می کردم کارهای خانه را به ...
چرا ایرانیان مشتاق زندگی در گرجستان شده اند؟
...: اگر چه ترکیه، ارمنستان، جمهوری آذربایجان و امارات همچنان در برنامه سفرهای دایمی ایرانیان جای دارند اما یک رقیب جدی هم به این فهرست اضافه شده است. میل سفر به گرجستان تنها به گذران روزهای تعطیلی یا عید نوروز خلاصه نمی شود و چندین هزار ایرانی حالا در شهرهای این کشور کوهستانی صاحبِ خانه و ساکن شهرهای این کشور هستند. موج سفر به گرجستان حالا از فضای مجازی و دفاتر مسافرتی و شبکه های ماهواره ای ...
چرا ایرانیان مشتاق زندگی در گرجستان شده اند؟
و گروهی بی نیاز به این موسسات، خود اقدام به اخذ اقامت دایم در این کشور به روش های متفاوت می شوند. روزنامه شهروند نوشت: من به شخصه ترجیح می دادم به کشور توسعه یافته تری مهاجرت کنم ولی خب با توجه به شرایط سخت آن کشورها و شرایط ساده گرجستان و احتمال پیوستنش به اتحادیه اروپا در سال 2020 این کشور را انتخاب کردم. این جملات را یک جوان ایرانی که به تازگی و پس از خرید یک خانه در گرجستان، به ...
ریاضت بیکاری
دادم و برگشتم اصفهان . سال 92 که مریم آماده می شد تا پرونده کارشناسی ارشد را هم با موفقیت ببندد، سختی و صعوبت زندگی بیشتر از گذشته روی خودش را نشان می داد، اما امید چشمکی زد: مسئولان دانشگاه گفتند به دلیل کیفیت کارت در دوره دانشجویی بعد از تموم شدن درسَت توی همین دانشگاه به عنوان کارشناس بهت نیاز داریم. من هم تا روزهای آخر دانشجویی هر چی که توان داشتم کار کردم ولی درسم که تموم شد اونها هم قول شون ...
عروسی حاج احمدآقا من خواندم/ در عمرم برای مداحی، طی نکرده ام
سبزواری روز سوم و چهارم من را صدا زد و گفت؛ نامت چیست؟ گفتم؛ علی. گفت؛ بچة کجایی؟ گفتم؛ تهران. گفت؛ من نمی دانم چه شد که به شما اجازه دادم اینجا روضه بخوانید. اینجا غدغن است. ایشان 250 تومان به من پول داد. سهم هزینة من در مدتی که در مشهد بودم 15 تومان می شد. ایشان به من گفتند که قرار است از کاشان پول به دستم برسد هر وقت رسید باز به شما پول خواهم داد. از این پس هرگاه به مشهد آمدی بانی شما من هستم. ...